«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
سلام... امشب به این نتیجه رسیدم که امتیاز نمایش رابطه ی مستقیم با تعداد بازیگرانش داره !!
امتیاز بنده به این نمایش ۲ بود.
خسته نباشید به خودم میگم که تا آخر نمایش نشستم.
سلام . اینطور که پیداست بعد از تمامی ِ توهین ها ، جناب قادری پستشان را پاک کردند ...
من تصور میکنم مشکل از تبلیغات نادرست است یعنی از آنجایی ست که این گروه با استفاده از بازیگران نامی و با تبلیغاتی با این مضمون که " این کار تجربه ی جدیدی است و قرار است آپولو به هوا بفرستیم و قانون داریم و تعامل داریم و اخراج داریم و نشستن نداریم وفرم تازه داریم " و از این حرفها ، انتظار تماشاگر را بالا برده ، تماشاگر به مُبلغ " اعتماد " کرده ، بلیط خریده ،رفته و کار متوسطی دیده ، اغتشاش و ازدحام ذهنش را بهم ریخته ، نواقص کار را دیده ، آمده و نوشته و در ازای حمایتی که از این کار با خریدن بلیط انجام داده ، از سوی عوامل به "نفهمی " متهم شده است .
عوامل کار، آنقدر بد از این نمایش دفاع کرده اند که خیلی ها به دلیل برخورد ناشایست آنها ، از دیدن نمایش منصرف شدند ... ضربه ای را که عوامل نمایش به این کار زدند ، به نظر منتقدین این اثر نزدند ... واقعا یک گروه حرفه ای در قبال نقد اینطور برخورد میکنند ؟ اینطور از بالا به پایین به تماشاگر نگاه میکنند ؟ اینطور خودشان را فرنگ رفته و مخاطب را دهاتی ِ گوگنهایم ندیده ، می دانند ؟ اینطور به هر کس که میگوید زبان اثر را نفهمیده میگویند " شرم کن از اینکه فارسی نمی فهمی و این نفهمیت را فریاد نزن " ؟ ... به گمانم اگر عوامل این نمایش صرفا میخواندند و رد میشدند و به جای این همه پاسخ بی ربط ، کمی تامل میکردند و با مراجعه به آمار (تا این لحظه 84 دوست نداشتم ، 38 دوست داشتم ) متوجه میشدند که یک جای کارشان میلنگد ، قطعا این جو ایجاد نمیشد و این کار اینطور سقوط نمیکرد ... حیف .
درود ...
بعد از مدتی که شاهد نمایشهای نچندان دلچسب بودم و در فضای بوجود آمده در اطراف برخی نمایشها ، نمایش " تو دهنت رو میبندی یا من؟ " با ساختاری همگون از نظر بازی ، متن و کارگردانی به داد ذائقه ی من ِ تماشاگر رسید.
البته شاید دلیلش نوشته ی ساده و بی آلایش خانم رهنما باشد بدون اینکه به این فکر کنند که تماشاگر تئاتر میبایست حتما منطق الطیر را خوانده باشد!!! ... و یا طراحی صحنه آقای غفاری در فضای کوچک و صمیمی ... و یا بازی روان ِ خانم امیرسلیمانی ... شاید هم دلیلش انرژی خوب بازیگرانش بود که به نظر میرسد به استراحت شبانگاهی میپردازند به جای پرسه زدن در میان کامنت های تماشاگران منتقد نمایش و صرف انرژی برای دفاع از اثری که آمار "دوست نداشتمش" بیش از دو برابر "دوست داشتمش" بوده است [ با توجه به این که من هم مهندسم 75 را بر 35 تقسیم کردم!!!!]
کاش عوامل نمایشِ دیوار به دیوارِ این اثر در فرهنگسرای نیاوران ، منطق الطیرشان را گاهی ببندند و به این سالن هم سری بزنند !!!
با درود فراوان ...
ضمن تشکر از تمامی عوامل تئاتر ، متاسفانه ضعیف ترین نمایشی بود که تا کنون دیده ام . حرکات بازیگران متناسب با این نمایشنامه به نظر نمی رسید ، بازی ها پر بود از گوشه های تیزی که دائم در چشم و ذهن تماشاگر فرو می رفت و یا الفاظ زشتی که خاطر بیننده را مکدر میساخت ... واقعیت این است با شنیدن یک کلمه ای که از دهان شخصیت لوکی بیرون آمد با خودم گفتم اینجا جای من و امثال من نیست . کار ِ فرهنگی ؟!!!!!
ممنون
سلام. ممنون میشم دوستان راهنمایی کنند کدوم سینماها این فیلم رو اکران میکنند. چند روزه سینماها رو چک میکنم اما نمیتونم پیدا کنم.
ﺍﺯ ﺩﻭﺭﻫﺎ
ﺩﻭﺭﻫﺎ ﻣﯽﺁﯾﯽ
ﻭ ﻓﻘﻂ
ﯾﮏ ﭼﯿﺰ
ﯾﮏ ﭼﯿﺰ ﮐﻮﭼﮏ
ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻦ ﺟﺎﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﯽﺷﻮﺩ
ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻮ
ﺩﺭ ﻫﯿﭻ ﮐﺠﺎ ﻧﯿﺴﺘﻢ
از: آنتوان دوسنت اگزوپری
گاهی منم منم های آدمها اینقدر در گوش خودشون پیچیده که دیگه حرف دیگران رو نمیشنوند
از: ناشناس
درود...
دیدم و از تمام لحظاتش لذت بردم...خنده های تلخی که میزدم تا تمام اندوه هایم را که در آخر فیلم بغضی شد و گلویم را گرفت پنهان کنم.
همه ما حرف اصلی فیلم را فهمیدیم ، ای کاش دلتنگیمان فقط برای آنانکه از دست میدهیم نباشد. ای کاش نگاه کنیم به صورتش به چشمانش ، جز لبخند هدیه ای ندهیم به روزگارش. قدم بزنیم زیر باران ، زیر درختان تازه شکوفه کرده ی بهار ... این نگاه ها ، لبخندها ، قدم زدن ها ، این لحظات تکرار نمی شوند.
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت
ممنونم از کمال تبریزی ، رضا عطاران و پانه آ بهرام
برای کشتن عاشق لازم نیست گلویش را بگیری ... دستانش را نگیر ، خودش آرام آرام میمیرد
از: حماد
قصه را بنویس ، من آن یکی که "نبود" نیستم
از: نامه ها 67
لحظه ی دیدار نزدیک است
...
باز من دیوانه ام ، مستم
باز می لرزد ، دلم ، دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم
های ! نخراشی به غفلت گونه ام را ، تیغ
های ! نپریشی صفای زلفکم را ، دست
و آبرویم را نریزی ، دل
ای نخورده مست
...
لحظه ی دیدار نزدیک است
از: مهدی اخوان ثالث ... 42 !
سرمای زمستان های زندگیمان را به آغوش من بسپار ... من برای گرمای دلت چای میریزم از جنس جانم
از: نامه ها
به قول دوستان ، درود ... بازی بسیار روان بازیگران ، متن خوب خانم حسینی رو به یکی از بهترین تاترهائی که دیدیم تبدیل کرد ... خسته نباشید و ممنون
تمام دلم دوست داردت تمام تنم خواستار توست
بیا و به چشمم قدم گذار که این همه در انتظار توست
نظر نه به سود و زیان کنم هرآنچه بگوئی همان کنم
بگو که بمان یا بگو بمیر! اراده ی من اختیار توست
به دار و ندارم نگاه کن که هیچ به جز عاشقی نماند
تمام وجودم همین دل است ، تمام دلم بیقرار توست
از: سیمین بهبهانی