«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
نقطه قوتش متن خوب به پشتوانه منبع اصلی (داستان فیلم) هستش، اما نقطه قابل بهبود هم داشت اون هم "توازن در صحنه" بود، انگار همه بازیگرها به یک اندازه توانایی، حال و انرژی نداشتن. اما در کل این نمایش موجب رضایت خاطر میشد. به نظر من اقتباس معمولا جوابه
وقتی فیلم زالاوا رو میدیدم، باسط رضایی باز هم با لباس سربازی .... اصلا مگه میشه با عوامل لانچر جایی مواجه بشی و دلتنگ این اجرا نشی؟ خب اجرا بگذارید دیگه
این همه تعریفی که از بازی ها شده درست و کاملا به جاست، ولی از کارگردانی خوبی که نمایش داشت نمیگید؟! واقعا مفاهیم انتزاعی مثل استیصال و یا توهم در تمام پرده ها به خوبی نمایش داده شد. خیلی درست مرزبندی شده بود
قهرمان برای فرهادی انگار داستان نیست، تجربهای زیسته است.
انگار میخواسته خودش و خودش و خودش تصویر کنه. از بغض اسکار گرفتنش، تا طعنهها و کنایهها شنیدنش.
بعد از دیدن این حجم از اتهامات مبنی بر سرقت ایده فیلمنامه، بیش از پیش باور کردم قهرمان تجربه خودشه.
ترجیح میدم چند دقیقه آخر فیلم رو فراموش کنم و پایان فیلم رو صحنه به دریا زدن فرهاد بذارم!!!!
با توجه فرض فوق، نمره خیلی خوبی داشت:
به اندازه کافی قصه داشت، به اندازه کافی تجربه و دانش داشت، به اندازه کافی بازی داشت و به اندازه ای که از کارگردان فیلم اولی توقع میره کارگردانی هم داشت.
همچنان سعی میکنم آخر فیلم رو کنار بگذارم تا تعریف و تمجیدهایی که کردم رو پاک نکنم.
بعضی فیلمها شاید با این ایده ساخته میشن که به ما یادآوری کنن موقع دیدن فیلم متوسط خیلی ناراحت نشیم. از حق نگذریم فیلم بی مادر برای تحقق این هدف تلاش زیادی کرده.
کارگردان برف آخر میتونه عکاس خوبی بشه، می تونه مستندساز حیات وحش بشه، اما فیلم بلند ...
وقتی از سالن اومدم بیرون لیست نامزدها اعلام شده بود، وقتی دارم نظر می نویسم جوایز داده شده و اما من مخاطب عامی که متوجه این حجم از توجه به این فیلم نمیشم باید برم چند تا کارگاه فیلمسازی و فیلم شناسی ثبت نام کنم تا بفهمم هیئت داوران چی میبینن و نمره عینکشون چنده؟
من بعد از تماشای این فیلم فقط میخواستم برای نقدهای منفی بنویسم (خطاب به نقد منفی نویسها)؛
اگه فیلم علف زار اینقدر که بهش میگید بد، بد است، عزیز کمالگرا و متوقع، دیگه وقت و پولت رو صرف سینمای ایران نکن.
با وجود ۲/۳ بازیگر فیلم، به صورت پیش فرض واکنش منفی بهش داشتم، اما رفته رفته فیلم خودش رو بهم تحمیل کرد و پسندیدم، نه به عنوان یک فیلم خوب جشنواره، بلکه به عنوان یک سرگرمی ۹۰ دقیقه ای و نه بیشتر.
خوبه دیگه.
اصلا همین که در حین سادگی، جذابیت و کشش داره یعنی خوبه دیگه.
وقتی ستاره چندانی نداره، ولی صحنه درخشش کافی رو داره یعنی خوبه دیگه.
حالا اگه فرصت کردید خودتون برید ببینید و بعد تایید کنید که خوبه دیگه.
هر چه از زمان اجرا گذشت تعدد اجزای بی ارتباط با هم و فقدان نقطه اتصال برای این اجزا، ارزش بازیهای خوب رو کمتر و کمتر کرد. هرچند شاید مدت طولانی تئاتر ندیدن به دلیل کرونا، مسبب این بود که در پایان اجرا فهم درستی از این نمایش نداشتم.
نقدها و تحلیلها و نظرات کموبیش ناقص ارائهشده برای این نمایش در اینترنت پیدا میشود. خواندم و درک بهتری از نمایش و زیبایی آن پیدا کردم.
در کنار آن مطالب و نقدها، خودم به موارد زیر دقت کردهام:
تکرار کلمهی آسیاب در هر پرده از نمایش، که تداعیکنندهی چرخهای تکرارشونده در طول تاریخ است و هر بار نوبت به متفکرانی میرسد که در آسیاب زمانه شکنجه شوند، خرد شوند، کشته ... دیدن ادامه ›› شوند، ...
تقابل مداوم خرد و بیخردی... تلاش بیهوده ولی پایانناپذیر خردمندان برای خردمند کردن بیخردان و سماجت همیشگی خردهراسان برای از بین بردن راههای خردمند شدن مردم...
پیچیدهتر شدن تقابل بین خردمندان و خردمندکشان در طول تاریخ و زوال تدریجی ادبیاتی که در نهایت به زایش شعرهای بیسروته و رمانهای «کلفت» منجر شد و مردمی که با خواندن این کتابها احساس فرهیختگی میکنند و اما همچنان کتابسوزان برنده میشوند...
اشاره به شکنجه و کشته شدن فرهیختهای به نام مستشارالدوله که با کتاب «یک کلمه» به دنبال خردمند ساختن مردم بود...
اشاره به ماجرای بحثبرانگیز کنیز و خاتون و خر و کدو در مثنوی پنجم...
اشاره به حملهی مغولان و کتابسوزی در زمان قدیم و کتابنویسسوزی در زمانی نهچندان قدیم...
اشاره به «روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد» و فریادهای بیصدایی که احتمالا فاتحان تاریخ سانسور کردهاند...
اشاره به پایان سلسلهی ساسانی و پهلوی و شاهان نسبتا خردمند و وطنپرست شاید بهدلیل بیخردی و حماقت مردمی که شاه خود را از یک دزد تشخیص نمیدهند...
شوخی های فیلم مثل همه فیلمنامه های قاسمخانی خوب درمیاد.
خود فیلم نه به اندازه ورود آقایان ممنوع در داستان پردازی حرفی داشت و نه به اندازه طبقه حساس و مارمولک ایده خوب.
بازی هم که توقع نداریم از این ترکیب. میشه گفت هیچ برگ برنده ای برای جشنواره نداشت، هرچند خود آقای قاسمخانی هم این موضوع رو در جلسه رسانه ای فیلم تایید کرد و گفت همین که فیلمش تو جشنواره هست واسش کافیه.
اما از نگاه من تماشاگر عام، می تونم بگم تو سالنی که من فیلم رو دیدم صدای خنده و حتی قهقهه زیاد شنیدم. خودم هم خیلی خندیدم. از حق هم نگذریم، به هر راهی برای خنده گرفتن هم متوسل نشد. همینقدر محترم و همینقدر ساده.
بعد دیدنش هم احساس نکردم وقتم تلف شده.
سهیل بیرقی در فیلمهاش (هنوز اینقدر خاص نشده که بگم سینمای این کارگردان) یک جوری دقیق و با جزئیات کامل به موضوعات زنان در نسلها و جایگاه های متفاوت اجتماعی میپردازه که انگار خودش در تمام زندگی های قبلیش در کالبد زن، اون هم در جامعه مردسالار (اگر نگم زن ستیز) مثل این مرز پر گوهر زیسته!!!
چه بازی درخشانی خانم معتمد آریا داشتن، چقدر قشنگ تک تک خلقیات زنان 50-60 ساله امروز جامعه رو گلچین کرده بود و شخصیت داستان در آورده بود.
باران کوثری مثل همیشه خوب. هوتن شکیبا هم که ستوان اینشمرش رو یکم به روز کرده بود و آورده بود جلوی دوربین!!!
و اما قصه ای که میشد جذابترش هم کرد. موضوع خوب و به جا بود، ولی فیلمنامه احتیاج به بازنویسی داشت تا کشش لازم برای جذب مخاطبش رو هم داشته باشه.