در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | حسین ابراهیم نیا
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 14:52:05
 

فعال هنری

«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
با ادب و احترام
نمایش پس از مدتی از شروع عمرش به پایان می‌رسد.
با چه تصاویر و موسیقی، کار ادم را به اوج می‌برد و درمقابل فضا و ریتم دیالوگ ها اصلا اینطور نبود.
انتظارم بعد از مدتی دوری از تئاتر بیشتر بود.
ناگفته نماند تمامی بازیگران و هماهنگی فرم و به خصوص موسیقی و نور واقعا جذاب.
کاملا متوجه میشویم تمرین های زیادی پای کار بوده.
کارگردانی ، کارگردانی به گمانم خیلی جای بحث داشت...
به هر حال
کار را دوست داشتم .
به مدت یک ساعت خاموشت میکنند و در پس لایه های عجیب با حسی نایاب کم‌کم بیدارت میکنند .
یکی از آنها نوستالژی هایی را برای من می آفریند که به یقیین خیلی از ملاقات دوباره آنها به وجد آمده ام.
اما طولی نمیکشد که درگیر زنی میشوم که بسیار زیباست. او باهوش است . او نگاهش همواره در پی عملی است .کوشا است اما در دنیای کوچکی گیر افتاده که به آن میگویند وفاداری ! اه که چقدر ناشایست است این نوع حس.
گروهی فریاد سر میدهند : دوستم داشته باش.
گروهی دیگر ؛ دوستم نداشته باش .
اما آخرین گروه که نگون‌بخت ترینشان هستند میگویند : دوستم نداشته باش اما به من وفادار بمان. «آلبر کامو»
به گمانم کمتر کسی نسبت به این اثر اشکی از چشمش سرازیر شود ؛ زیرا هنوز برای درک ماورای آنها ، اتفاق هایشان نا آشنا هستند و فقط ... دیدن ادامه ›› میخندانند.
میشود درد هارا کمتر کنید؟ اخر از خنده دارم میمیرم!
درک عمیق خزعبلات گاد و تخیل تک تک لحظات دروغین، تمام دوستانه مرا به قهقرا برد.
دنیای نویسنده دوستانه بود و دنیای کارگردان هولناک.
در میزانسن های تکرار و تقلید در پس هر حسی، ترس دنباله و تکمیل کننده اش بود.
تا حد زیادی مطمئنم کارگردان ، دنیای متفاوتی را در سرش دارد.
به هر حال...
کار را دوست داشتم.
متین چدن (matinchodan)
من همواره بر وفادار بودن خود پافشاری می‌کردم،‌ درعین حالی که اعتقاد داشتم که از میان افرادی که دوستشان دارم نمی توانم کسی‌را نام ببرم که به او خیانت نکرده باشم.
۰۶ اسفند ۱۴۰۰
متین چدن
من همواره بر وفادار بودن خود پافشاری می‌کردم،‌ درعین حالی که اعتقاد داشتم که از میان افرادی که دوستشان دارم نمی توانم کسی‌را نام ببرم که به او خیانت نکرده باشم.
سپاس بازیگر توانا
۰۸ اسفند ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با شعری از استاد شهریار شروع میکنم.
چند بارد غم دنیا به تن تنهایی
وای بر من تن تنها و غم دنیایی
تیرباران فلک فرصت آنم ندهد
که چو تیر از جگر ریش برآرم وایی
قبل دیدن کار تِرَک های empyrium را گوش میکردم حال اثر را برایم چندین برابر کرد.
به محض ورود به راه روی تاریک اثر احساس کردم روح من در تمامی صحنه به پرواز درآمد .
به گمانم روح من اثر را میشناخت یا شاید میدانست با چه چیزی همراه است.
رها شدن در این اثر دشوار است .
من در این اثر گم شدم و ای کاش میتوانستم ... دیدن ادامه ›› راه را پیدا کنم اما هر طرف را که نگاه میکردم اتاقم را میدیدم ، خودم را میدیدم ، خاطراتم را میدیدم و تنهایی.
هر صدایی که میشنیدم مرا به سویی می انداخت و طرد میکرد و تنها چیزی که برای تلافی کردن در چنته داشتم قطرات اشکی بود که ناخودآگاه حواله موقعیت میکردم.
اشاره کنم به لارس اسوندسن که همراه همیشگی من بوده :
احساس تنهایی را نمی‌توان از روی شمار افرادی که شخص را احاطه کرده‌اند حدس زد، بلکه بیشتر باید در این زمینه توجه را معطوفِ این مسئله کرد که آیا تعاملات اجتماعی شخص، نیاز او به پیوند با دیگران را ارضاء می‌کند یا نه . یعنی آیا شخص تعاملات اجتماعی‌اش را معنادار می‌پندارد یا نه.
آه... من کی بزرگ شدم.
چه فکر میکردم و چه شد. من هم نفهمیدم کی این شد و اینجا نشستم. شاید حماقت بود . شاید قسمت بود . شاید بدشانس بودم یا شایدم مرا به اینجا کشاندند اما هر چه که بود اینگونه حقم نبود.
علی کوچولو
من تورا نفهمیدمت و گریه کردم ولی میدانم تو مرا فهمیدی و گریه کردی. تو مرا به انفرادی دعوت کردی اما خودت در انفرادی بودی . معنای از هم گسیختگی را برای اصالت خویش فهمیدی و باز در دام افتادی .
درباره دخترت نمیدانی درست بود یا نبود اما میدانی درباره خودت تا حد زیادی درست نبود .
به هرحال...
چه دردناک است که نمیتوانم افکارم را رها کنم ، درد هایم را ، حماقتم را ، تردید هایم را ، تعصباتم را ، ارزش هایم را و_ عشقم را...
اوه راستی باید به تو بگویم که منم کمی از تو ندارم ای همدرد.
تنها فرق میان من تو دیواریست که بین ما کشیده شده .
من دیدم که نمیشود در انفرادی خویش تنها ماند . حسش کردم و حتی فهمیدم نه تنها نمیشود در آن ماند بلکه حتی خیلی ها میترسند لحظه ای وارد آن شوند گویا هیچکس و هیچ چیز هولناک تر از انفرادی آنها نیست.
راستی علی کی بزرگ شدی و کی این همه درد را متحمل شدی؟ آه یادم آمد تو به من گفتی اما داشتم فراموش میکردم پس من دوباره چشمانم را میبندم. حداقل تصور میکنم که نبودم و لحظه ای در انفرادی اول خودم خلوت میکنم .
برمیگردم به سیاهی که دردناک اما لذت بخش است.
به هر حال ...
کمی فاصله بگیرم و بگویم که کار را دوست داشتم .
سجاد افشاریان (sajadafsharian)
ارادت???
۱۸ بهمن ۱۴۰۰
لذت بردم، مشتاقانه منتظر روز اجرا هستم
۲۱ بهمن ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
رها باش . رها باش تا غرق شوی . غرق شوی در این اتمسفر . اتمسفری که زاده میشود . خلقت میکند و به تو نفس کشیدن ، حرف زدن ، ایستادن ، راه رفتن ، غرور ، حسادت ، تحقیر ، تمسخر و حق انتخاب یاد میدهد و در نهایت مرگ را .
درباره حماقت در نوشته ای دیگر به یاد دارم نوشتم اما باز باید نوشت مسئله ای پیش پا افتاده ای نیست .
حماقت از همان دوره کودکی به بیشترین شکل ممکن در من شکل میگیرد و من تره های زیادی برای خیلی چیز ها خرد میکنم . گریه میکنم و هرچیزی که نسبت به ارزش های من جذاب باشند را میخواهم .
و باز هم تره خرد میکنم. ادیپ گریبانم را میگیرد و به جستجوی توجه میروم اما از کسی که باید توجه دریافت کنم طرد شده به هر دلیلی و تکرار میکنم به هر دلیلی ، اما با توجه به غریزه انتقامی که همراه من سنش زیاد میشود به سمت دیگری برای دریافت توجه میروم و شاید حتی طرد کرده را آزار هم بدهم!
We need to talk about Kevin (اثباتی بر بخشی از نمایش و این یادداشت)
آنیمایی که هر لحظه و هر زمان با من رشد میکند. طغیان میکند ، آرام میشود و نفس نفسی میزند و بعد با یک حجم ه سرکوب خودآگاه به آن قسمت هایی که معمولا یادآوریشان حتی برای خودم هم آزاردهنده است له میشوند.
اما باز طغیان میکنند تا زمانی که در انقلاب بوی فلافل می آید یا شایدم در ولیعصر ... نمیدانم!
همزمان ... دیدن ادامه ›› که همانند روحی سرگردان در صحنه میچرخم متوجه میشوم حس نمایش درون من شکل میگیرد و تمامی احساسات کاراکتر ها در تخیل من زنده و به صدا در می‌آیند . در من به صورت فریاد که اجازه اش قبلا صادر شد و در دیگری با صحبت کردن راجب کافه بعد نمایش !
به هر حال ...
هر چه میگذرد نه تنها زندگی را نمیفهمم بلکه تره های بیشتری خرد کرده ام و حماقتم سر به فلک کشیده .
به گمانم حس کنم در ماورای مرگ چیزی جز سیاهی نیست و همیشه در توجیه آن بودم .
بی تامل از آنکه من _ معنای مرگ بودم .
به هر حال ...
اثری که چهارشنبه برایم تلخ بود پنجشنبه برایم شادکامی داشت .
کار را دوست داشتم.
نیلوفر ثانی (niloofarsani)
مواجهه شما با اثر و بروزش در کلمات خیلی جذابه..
۱۵ بهمن ۱۴۰۰
خریدار
حسین ابراهیم نیا (hosseinniya)
نیلوفر ثانی
مواجهه شما با اثر و بروزش در کلمات خیلی جذابه..
?
۱۵ بهمن ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اجرا را دیدم امشب.
بیش از حد ناتوان بودم در ارتباط با اثر.
کار در نظرم بیش از حد عریان است و عجیب.
قصد داشتم نظری دیگر بگذارم اما وقتی نظرات و نقد های صفحه را خواندم پشیمان شدم.
چه بگویم؟ واقعا نمیدانم .
مجدد بلیط گرفتم .
اما در تردیدم .
اینکه دوباره همانند امشب تلخ شم یا اینکه اتفاقی تازه رقم خورد.
به هر حال...
شاید اثر یک کمپ ترک اعتیاد برای لایه های انباشته شده تعصبی ... دیدن ادامه ›› ذهن من است.
دقیقا اثر Funny games از مایکل هانیکه هم همین بلا را سرم آورد تماشای اولش مرا آزار داد و بعد از تماشای مجدد به وجد آمدم.
به هر حال...
امیدوارم حسی ماندگار برایم رقم بخورد.
هانکه و فن تریه مریض های دوست داشتنی هستند.
مدلی که مخاطب رو به چالش میکشید و آزار میداد مثل فانی گیمز بود؟
۱۳ بهمن ۱۴۰۰
نیلوفر ثانی (niloofarsani)
یاسر متاجی
درود بر شما حقیقتا دقیق متوجه نشدم منظور شما چیه خانم ثانی، اما اگر دریافتم درست باشه نظر شما صرفا در ساحت ارتباط مخاطب با نمایشه. اما خب در نگاه جدی‌تر گونه‌شناسی نمایش‌هایی از این دست حائز ...
درود یاسرجان..
بله البته منظورم دریافت اثر و قیاسش در ادراک مخاطب هست اما این به معنای محدود کردن اجرا نیست..اساسا وجه مهمی از هر اجرا کنش یا واکنش مخاطب هست... و قابل انکار نیست.. بخصوص در یک اثر معناگرا، ظرفیت های زیادی از اون با مخاطب و ادراک اوست که کامل می شه..
اینطور بگم که در ساحتِ اجراهایی اینچنینی که 1/ شامل یک پروسه تمرینی_اجرا تا اجرای نهایی در برابر و حضور مخاطب هست و 2/ با وجود مولفه های تجربه ورزی، و سراسر رمزگذاری شده، ما با وضعیتی از تئاتر و نمایش روبرو هستیم که تنها در لایه های متعدد آن چه در صحنه و در حال اجرا و تماشا و چه قبل و بعد از اجرا هم جریان و امتداد داره، قابل تحلیل‌ و واکاوی‌یست.
بخش ... دیدن ادامه ›› مهمی از نظرم این بود که نمایش هایی هستند که کاملا می توانند تماشاگر را با غافلگیری از تحریک یا تاثیر بخش های مختلفی از جهانش، تحت اثر خودشون قرار بدهند.
گاهی ممکنه مخاطب صرفا غریزی مواجهه بشه و اثر بگیره گاهی با رمزشکنی ها و تداعی هایی که از نشانه ها داره.
گاهی تنها این آشوب و حرکت بدن ها که بقول رانسیر بدن فعال جامعه است، موجب لذت و درکی ویژه میشه و گاهی با کلیت اجرا، با همان اتمسفر ازلی و انسان نخستین تا انسان امروز ...ارتباط برقرار می کنه
" هیچ میان ما" هم نمایشی اجتماعی و سیاسی است و هم تجربه گرا.. هم می تواند پر از حرف و گفته باشه و هم شلوغ و سرریز از درهم ریختگی معانی ... باید دید چه قلابی از این اجرا مخاطب را گیر می اندازه..

۱۴ بهمن ۱۴۰۰
خریدار
حسین ابراهیم نیا (hosseinniya)
یاسر متاجی
"شاید اثر یک کمپ ترک اعتیاد برای لایه های انباشته شده تعصبی ذهن من است." جناب ابراهیم‌نیا فارغ از هر مصداقی این جمله خیلی خوب بود.
ارادت آقا .
۱۴ بهمن ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سخت است در دوگانگی لذت و زجر گیر بیوفتی.
درحال زنده کردن بخشی از تاریخ در ذهنت و جدال با احتمالات و هجویات فراوان.
سخت است کسی که همیشه گفته اررر یا عادت به شنیدن اررر دارد را با حجم گسترده ای از هجویات که برای خیلی ها در گذشته تلخ ، کسل کننده ، دارای موعظه و ناقص بوده و ناقص انتقال یافته و ناقص خواهد ماند درگیر کرد. ( گل به خودی هم گهگاهی نیاز است دیگر)
روایت های درآمیخته با فرمی که عموماً در تئاتر ها کمتر شاهد آن بوده ام مرا به مسلخگاهی برد و به ذبح تهدید کرد و من بی آنکه حرفی بزنم با سکوت سرشار از رضایت و هیجان ، نسبت به این مسلخگاه بی رحم خنده های از ته دل کردم.
در این نمایش خندیدم ، کسل شدم ، مجذوب شدم و البته به گریه هم افتادم اما در دو جا :
اول زمانی که میرزا یوسف خان مستشارالدوله را دیدم که برایم واقعا دردناک بود.
دوم زمانی بود که مخاطب تلفنش را وسط اجرا روی بلندگو گذاشت و صحبت کرد !!!
به هرحال تکرار میکنم...
سخت است در دوگانگی لذت و زجر گیر بیوفتی ... دیدن ادامه ›› .
سخت است حالت گرفته شود از موبایلی که کنار دستت روشن میشود و فیلم میگیرد.
هل یمکننی النظر إلى جسدک باستمرار؟
بانوی ارجمند بله تو میتوانی هر روز و هر لحظه با خط بازوان هرکس و هر شخصی هرکاری دوست داری انجام دهی ولی تو را به ایل و تبارت قسمت میدهم کمی در تئاتر دیدنت تأمل به خرج بده. صرف اصلاح حضور.
به هر حال...
خدا قوت به همگی
کار را دوست داشتم 3>
چقدر خوشحالم که این نظرات زیبا رو می خوانم
این حکایت تاویل و هرمنوتیک در فلسفه هست دوستان . انگار نظرات زیباتر و جذابتر از خود اثر میشه.
و بعد از دیدن نمایش که جای خود بسیار لذت بخش بود. کار روزانه من این است که نظرات زیبای دوستانم را در مورد این نمایش بخوانم و از این خرد جمعی حظ مضاعف ببرم.

ممنونم دوستان.
۱۳ بهمن ۱۴۰۰
خریدار
حسین ابراهیم نیا (hosseinniya)
Yasna Hejazi
چقدر خوشحالم که این نظرات زیبا رو می خوانم این حکایت تاویل و هرمنوتیک در فلسفه هست دوستان . انگار نظرات زیباتر و جذابتر از خود اثر میشه. و بعد از دیدن نمایش که جای خود بسیار لذت بخش بود. کار ...
ارادت یسنای عزیز
ممنون از مهر شما ?
۱۳ بهمن ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ساعت اجرا رو دوست دارم :)
عالیه حاجی??????
۱۲ بهمن ۱۴۰۰
افشین خسروی
شب گذشته به تماشای این نمایش نشستم،در ابتدا که وارد سالن شدم با یک فضای بسیار گنگ و عجیب رو به رو شدم حدود پانزده دقیقه اول همه چیز برایم کاملا گنگ بود اما با کدهایی که متن و بازیگرها به تماشاگر ...
جناب خسروی عزیز خیلی خیلی لطف کردید که وقت گذاشتید و این نوشته زیبا رو نوشتید و ممنون از لطفتون به بنده حقیر
۲۳ بهمن ۱۴۰۰
از همه ی عوامل نمایش تشکر میکنم.
نمایش فوق العاده ای بود. ذهن را درگیر میکرد و تا ساعت ها ادم رو به فکر فرو میبرد.
سال هود چنین نمایشی ندیده بودم.
۲۶ بهمن ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
وقتی میتوانی لذت ببری چرا باید حرفی بزنی!
اصلا مگر میشود چیزی گفت؟
" ولمووووووووووووووون کن بابااااا " :)
به هر حال ...
کار را دوست داشتم .
------------------------------
پ.ن : یک نور لیزر قرمز از اول تا آخر نمایش پیرمان را در آورد!
برادر جان نکن ! مریضی مگر؟
آره یه بی فرهنگ سالن نمایش رو با جای دیگه اشتباه گرفته بود و نور لیزر قرمز می انداخت. متاسفم از این حجم بی فرهنگی ...
کاش مسئولان سالن برای برخورد با این کار سخیف فکری کنند. ممنون
۱۲ بهمن ۱۴۰۰
نور رو خود خانم گلاب ادینه کنار من نشسته بود ردیف اخر مینداخت روی گوشی ها?
۱۴ بهمن ۱۴۰۰
نفیسه کریمی
نور رو خود خانم گلاب ادینه کنار من نشسته بود ردیف اخر مینداخت روی گوشی ها?
سلام
دستشون درد نکنه ???
۱۴ بهمن ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
موضوعات زیادی در باب این نمایش خودشان را نشان میدهند اما سه موضوع مورد توجه من بود.
خودخواهی ، عقده حقارت ناشی از تحقیر شدن و احمق بودن!
در رابطه با خودخواهی یا عقده ها میتوان به جدایی احمد شاه از پدر و مادرش و تحقیر هایی که او قبل از رسیدن به سلطنت و بعد آن میشد اشاره کرد!
اما احمق بودن!
مرز بین احمق بودن یا نبودن چیست؟
چه کسی احمق است؟
زیاد هستند افرادی که معیار ساده نسب به این واژه دارند. همین که فردی با آن ها در رفتار و گفتار بسیار متفاوت باشد، در نظرشان احمق می رسد.
اما به این سادگی نمی توان فردی را به مقام حماقت رساند. بسیاری از اوقات ما متمایلیم عدم آگاهی را با بی شعوری و حماقت یکی بگیریم. اما هر ... دیدن ادامه ›› ناآگاهی احمق نیست گرچه هر احمقی ناآگاه است حتی هرکسی که عمدا خود را در ناآگاهی نگه می دارد نیز لزوما احمق نیست.
مثلا من احتمال میدهم دوستم پشت سر من بدگویی میکند اما نمیخواهم پیگیر آن باشم یا از آن مطلع شوم! به این امید که دوست من روزی به این خطای احتمالی خویش پی ببرد! من شاید راه اشتباهی در مقابل خطای دوستم برگزیده باشم اما من احمق نیستم!
همچنین احمق بودن نمیتواند به دلیل هوش کم باشد زیرا افرادی که دارای هوش کافی هستند چه بسا بیشتر در معرض موقعیت های تصمیم گیری و در نتیجه درگیر حماقت شوند.
به گمانم احمق واقعی کسی است که به دیگران آسیب می زند بی آن که هدفش سود شخصی باشد و از این کار سودی ببرد و حتی ممکن است با این کار به خودش هم آسیب وارد کند.
خامی نیز جلوه دیگری از احمق بودن میتواند باشد مانند کسانی که به دیگران سود می رسانند اما خودشان سودی نمی برند. اگر این کار را آگاهانه انجام دهند این کار به خاطر ازخود گذشتگی است و اگر از روی اشتباه محاسباتی انجام دهند، به سبب خامی است.
به هر حال...
درباره شاه نمایش ( مرحوم احمد جان ) با توجه به فعالیت هایش، رفرنس های موجود هر کدام تفسیر های متفاوتی ارائه کردند اما بگمانم این عزیز درگیر حماقت ها و عقده ها بوده!
نویسندگی و کارگردانی کار برایم قابل احترام بود چرا که کلا از نظر من بسط دادن موضوعات مهمه سیاسی درون خط داستانی ساده و ادغام آن با جلوه ها و تصویر های مدرن امروزی کار دشوار و زمانبری است.
دومین چیز قابل احترام برایم خلق قاب هایی بود که از لحاظ بصری مخاطب را مجذوب میکرد . اساسا نیازه ی یک نمایش تاریخی به گمانم همین باشد . زیرا عموما مردم دلشان با تاریخ تلخ است .
بازیگران کار در اوایل نمایش تلاش زیادی برای حفظ ریتم میکردند که به نظرم نیاز نبود و هرچه از اوایل نمایش دورتر شدیم و بازیگران به رهایی رسیدند نمایش رنگ بهتری پیدا کرد.
میزانسن های اوایل کار به نسبت اواسط و آخر نمایش برایم کمی لوده بود .
کمی در هماهنگی گروه فرم بیشتر کار میشد مطمئنا حال خوب بیشتری به مخاطب میرسید.
به هر حال ...
خسته نباشید ویژه خدمتتان
کار را دوست داشتم.
آدما به چه دردی میخورن؟
اما خب هرچی فکر میکنم منم یکی از اونام
یعنی منم به هیچ دردی نمیخورم؟
حسین ابراهیم نیا (hosseinniya)
درباره فیلم‌تئاتر دلپیچه i
3 سال پیش نمایشنامه اصغر گروسی را در کافه ای دیدم و خواندم . حالم را خوب کرد.
بین فیلم تئاتر ها که چرخی میزدم دلپیچه را که دیدم حس خوبی گرفتم.
خندیدم اما بعد هر خنده سریع خنده ام بند آمد!
درون نمایشنامه تمامی کنش ها سرشار از کمدی است که همه فدای شوخی های دم دستی و لوس شد!
ناموسا؟؟ ( البته حق میدم در سال 95 این کلمه بسیار رواج داشت و به گمانم جذاب به نظر میرسید! ) اما واقعا ناموسا؟
به هر حال ...
زن و مرد مرا خنداندند اما نه با دیالوگ های نمایشنامه بلکه با شوخی های فرا متنی!
اصلا به شبح ها نخندیدم و حسرت خوردم چرا انقدر ساده نسبت به خلق این کاراکتر ها اقدام شده بود ! عزیز برادر لوس و لوس و لوس بود ! (البته تا حدودی این مورد برای شبح دختر صدق نمی کند)
جنگیر دوست داشتنی تر بود.
به هر حال خسته نباشید و در نمایش های پیش رو شمارا به خاطر خواهم داشت .
کاش این تاخیر ، عدم هماهنگی ها که دقیقا نقطه مقابل این نمایش بود کارشان به عذرخواهی نکشد واقعا به حالش فکری شود!
به هر حال ...
شتر مرغ مرا به ماورا برد .
ماورای بازی؟ نمیدانم برای من بازی بود یا شایدم نبود باز هم نمیدانم.
مرا جایی برد که فقط درخواب هایم آنجارا میبینم.
مرا نزد بخشی از زندگیم برد که همیشه در کودکیم آنرا لمس میکردم و احتمالا حال کمی فرسوده شده !
یا مرا به قسمتی از مغزم برد که همیشه خواب است و فکر میکنم با مصرف چیزی بتوانم آنرا بیدار کنم :)
اوایل کار نسبت به شخصیت مشابه خودم در نمایش حس تنفر گرفتم و اصلا برایم دیدن کار قابل تحمل نبود اما ناخواسته مرا به بازی کشاند. مرا عصبی ... دیدن ادامه ›› کرد. تحقیر کرد . کشت و دوباره زنده کرد و دیگر چیز جدید برایم نمانده بود همه چیز همیشگی بود !
هنگام خروج دوست داشتم سکه ای دیگر در جیب داشتم میتوانستم یک دور دیگر بازی کنم .
به هر حال ...
از تلفیق ها ، * تیپ* و امبیانس ها که البته تا حد زیادی نیازمند کار ابزورد هست که تماشاگر را روی صندلی نگه داشت بگذریم...
دست مریزاد به این هماهنگی کامل بازی ها ، نور و موسیقی
به هر حال ...
کار را دوست داشتم .
خدا قوت <3
محمد رضا آگاه رو از گفتگوی شبانه که باهم داشتیم می‌شناسم .
آگاه در گفتگو و دارای اندیشه خاص که منو به شدت جذب کرد.
به گمانم خلاق و دارای ایده و سبک اجرایی متفاوتی هم باشه.
حتما در روز های آینده اجرات رو میبینم آگاه جان .
مثبت و کامل
این اثر را باید دید و تمام .
این عاشقانه تلخ و جذاب باعث شد نگاهی متفاوت به این ژانرا داشته باشم
موسیقی الکترونیک کار واقعا فضاسازی جذابی کرده بود و همچنین
نور پردازی و طراحی صحنه به خصوص در صحنه آخر رو واقعا دوست داشتم.

خسته نباشید به همگی عوامل

خریدار
ایمان میرهاشمی (imanmirhashemi)
خیلی ممنون از شما
۲۰ مهر ۱۴۰۰
سپاس از لطف شما
۲۵ مهر ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
 

زمینه‌های فعالیت

تئاتر
موسیقی