در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | محسن شعبانی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 15:48:36
 

داوود لیلازی

 ۰۳ اردیبهشت ۱۳۶۶
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
محسن شعبانی (frdl)
درباره نمایش شاه لیر i
سلام.
اومده بودم تاتر ببینم برم. ولی اونقدر سورپرایز شدم که هنوز همونجام.
از گروه کارگردانی بسیار ممنونم بابت نظم در میزانسن ها و اتفاقات پاکیزه و طنز جذاب و محترم.
ممنونم به خاطر ایده ی فوتبال . مخصوصا قاب زیبای دروازه و مونولوگ عزیز و شنیدنی شاه لیر.
از خانوم آشفته گرامی و احمد جان صمیمی عزیز ممنونم.
ممنونم از تلاشتون برای زنده نگه داشتن تاتر و نمایش.
پایدار باشید.خدا قوت.
محسن شعبانی (frdl)
درباره نمایش شازده کوچولو i
من اشک ریختم....
با دو کودکی که پشت سرم هر لحظه کاوش میکردند تا بهتر بفهمند ، هیجان ام افزود و با روباه قصه ،غصه خوردم.
گل.....عالی بودی🌷❤🌷
محسن شعبانی (frdl)
درباره نمایش وراث i
سلام به همه ی هنر دوستان عزیزم
بیست و نهم آذر رفتم و دیدم این نمایش پر از عشقووووو.
کیف کردم یا بهتر بگم تمام سالن داشتن عشق میکردن و لذت میبردن با لحظه به لحظه ی حضور بازیگران رو صحنه.
ممنونم ازتون که دلمونو شاد کردید. ممنونم . ممنونم ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
و البته گروه موسیقی کار بلد و دقیق.
محسن شعبانی (frdl)
درباره نمایش جامپ کات i
سلام
به تعداد همه ی کسانی که با جنگ مخالفن و کبوتر آزادی رو
میپسندن که بال باز کنه به پرواز، بدون دغدغه ی بال اش که نکنه بشکنن اش.
نمایش صحنه ای جامپ کات با ایجاد فضایی قاب بندی شده و بهتر بگم سینمایی روایت کردن و تلفیق خرکت و موزیک دست مخاطب حیروون خودش رو گرفت و تا منزل مقصود رسوند.
روایتی بی کلام و واضح و در خانه اگر کس است یک حرف بس است که با جمله ی (مامی، ددی) کودک همه ی گره های مغزی و جسمی قصه را برای مخاطب، گشود.( نگاه شخصی است و میتواند نظرِ گروه جامپ کات نباشد) به نظر من شال کوردی خانوم بازیگر یک المان بود از مردمانی که بیشترین آسیب را طی ۸ سال جنگ ایران تحمل کردند و ادای احترامی به مردمانی که مصیبت هم در مقابلشان سر فرود آورد.
فضا سازی ها حساب شده بودند و به جا و نیمی از تماشاچیان که پس از اتمام نمایش هنوز بهت زده بودند، از کاری که جنگ با ‌پدرها و مادرها و کودکان کرد.....
عرض خدا قوت به صورت حضوری ابلاغ شد .در پایان این نقد نیز تقدیمش میکنم.
آیسان مرامی (aysanmaramii)
با درود
از اینکه با اشاره به جزئیات نظر دادید صمیمانه سپاس گزاریم؛ هر آنچه بدان اشاره کردید، نشان از توجه شما بوده
۰۸ آذر ۱۴۰۲
ممنون از همراهیتون برای صلح و مهر و دوستی .سپاس فراوان که نمایش ما را برای تماشا انتخاب کردید
۰۸ آذر ۱۴۰۲
ممنون از محبتتون🌹🌿
۱۰ آذر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام
ممکنه بر اثر هر اتفاقی بازیگرا خسته باشن
ولی مخاطب حق داره که کاری ببینه
در حد انتظاری که داره. وقتی حتی اگه ۵۰ درصدشم تامین نشه.
فقط میشه بی خداحافظی از سالن دوید بیرون و با چای و سیگار آروم شد
به امید اعتلای هنر والای نمایش
محسن شعبانی (frdl)
درباره نمایش نفرین رزالین i
دیشب یه نمایش دیگه دیدم که راستش بخوام توصیه یا ردش کنم شدیدا برای خودم سوال و در واقع یه جور دو راهیه.
اصل قصه اینه که دیدن این سبک نمایش ها آدم خودش رو میخواد و نیاز مند اینه که حد اقل عناوین مختلف سبکهای نمایشی رو در حد سر تیتر خونده باشه و بدونه.
راحت بگم ....
تماشاچی غیر تئاتری ۱۰ دقیقه بگذره از نمایش ،خواهد خفت.
مورد بعدی بی رحمی بیش از حد کارگردان نمایش بود که رومئو و ژولیت قصه رو تا تونست کوبید به در و دیوار کاملا جدی و درد آور اتفاق می افتاد.
نقش لوسیفر جدید نبود خوب هم از اب در نیومده بود ولی همین که بود روند سنگین قصه روشنتر می شد.و اما رزالینِ نمایش که بیان بدش بد جور ذوق تئاتر بین ها رو کور میکرد و البته این امر چند برابر به گوش میومد با میکروفونی که صداشو طنین انداز میکرد در سالنی که در حد یه پلاتو تمرین تئاتر اندازه داشت.
نورهای صحنه از جنس ال ای دی بودن که تماشاچی ها رو کور می کرد مخصوصا افرادی مثل من که چشمی غیر از طیف مشکی و ... دیدن ادامه ›› قهوه ای داریم.
و اما نتیجه ....
به نظر من برای دیدن این کار حتما کلاه نقاب دار ببرید.
اصلا در ردیف رو به صحنه ننشینید چون برای از دست ندادن صحنه ها باید کلی سر بچرخونید.(سالن مینیمالی از یک سالن سه سویه است)
و برای دیدن اش اگر میروید
نرم و آهسته بروید
و با استیلیزه در هنرهای نمایشی آشنا باشید.
آهان تا یادم نرفته انتخاب موسیقی هاش شدیدا و دقیقا کتمان حضور دهه ۶۰ و ۵۰ به قبل بود. جوان پسند در اصل.
هوای ماهارو داشتع باشین لطفا.
و شاید نقطه نظراتم عیب جویی به نظر بیان و متقاعدتون کنن که این نمایش بده خدای نا کرده. نه این طور نیست کشور ما قدر استعداد رو نمیدونه و به جای دادن سالن به چنین نمایشی میبینیم که گ مثل بنگاه تئاترال هر شب تمام صندلیاش پره. این فخر نمایش ماست که بیشتر دنبال تاتر آزادیم تا انسان آزاد.
محسن شعبانی (frdl)
درباره نمایش افکار نویسنده i
من این نمایش را سه شنبه شب تماشا کردم.هفدهم مهر ۱۴۰۲
حاین نوع خوانش از چخوف هر چند جدید نبود ولی مخاطب محور بودن نمایش بسیار جذاب از آب در آمد و از ابتدا تا انتهای نمایش نه که میخ کوب شویم، نه....
مخاطبی بودیم ساکت و همراه که گاهی حتی جواب بازیگر را هم میدادیم.
این فعل و انفعالات اجرایی
در این نمایش به خوبی جا گیر شده بود.
از جناب نادر پور هم بابت حمایتهای پایمردانه شون از گروه های نمایشی حتما باید تشکر کنیم.
مراقب تئاترمون باشیم.
مرسی از نظرتون و حمایتتون از هنر تئاتر
۱۹ مهر ۱۴۰۲
سلام و ممنون از تشریف فرماییتون . کمی تغییر در کار ایجاد شده که ممکنه به جذابیت کمک کنه ، خوشحال میشیم شبی دیگر هم میزبان شما باشیم با افتخار . ارادت
۲۲ مهر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
محسن شعبانی (frdl)
درباره نمایش عمارت قجری i
سلام ارادتمند
اسم محسن بهرامی با محسن بهرام جا به جا شده محسن بهرام عزیز بسیار فعال هنری عزیز و مهربانیست ولی بازیگر این نمایش محسن بهرامی بود که بسیار هم خاطره دارم با بازیه ایشون و همه ی عزیزان گروه نمایش عمارت قجری
ممنونم
سپهر و امیر مسعود این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
وقتی لباس رزم میپوشی و میجنگی برای خواسته هات
شدیدا دلم میخواد ببینمت.
این جمله رو برای تمام کسانی گفتم که دارن بابت
نمایش داش آکل تلاش میکنن....که طلاش کنن.
دس خوش.
دمتون گرم.
روزگارتون پر رونق.من که از دیدن این تلاش لذت بردم
محسن شعبانی (frdl)
درباره نمایش مانش i
ممنونم از تمامی دست اندر کاران این نمایش و البته استادم جناب مرادی عزیز که بسیار خوش درخشیدن همیشه.
انتخاب بازیگرا یه کم مشکوکه و دیدن این نمایش شدیدا ریسکی به نظر میرسه ولی حتما به ریسکش می ارزه.❤❤❤
محسن شعبانی (frdl)
درباره نمایشنامه‌خوانی سلطان مار i
دااااااا.......این جلد بسیار برازنده ی شماست.?♾
محسن شعبانی (frdl)
درباره نمایش عمارت قجری i
بنا به دلایلی خیای قطعی و موثق عرض میکنم که دیدن این نمایش در تالار سنگلج
نشانه ی علاقه ی شماست به پا برجا بودن نمایش های آیینی و سنتی.در ده سال گدشته شاهد هستیم که شخصیت سیاه دچار تهمت شده و اورا به نمادی جهت نژاد پرستانه بودن شخصیتش متهم کرده اند.با حمایت از نمایش های اینگونه
لذت ببریم از گذشته ی نمایشهای ایرانی و باعث شویم که سیاه بازی و تعزیه برای ارتقای توانمندی های بصری در تماشاخانه ها همچنان باقی باشند.
حسادت واژه ی کمیست برای وقت نفس کشدنتان روی تنِ سن نمایش.انقدر جذاب و لحظه ای که بر آورد هر دم اش نکته ای جالب در بر داشت. ارتباط با تماشاچی ها کمک شایانی به تیاتر بینها کرد تا تیکه تیکه به قسمتهای قبلی فکر کنند و برای ادامه جریان داستان نفسی تازه کنند.من از درد بی صدایی و ضعف بیان در کل آثار نمایشی درد مندم. موسیقی با صدای بلند هم مزید بر علت شد تا گاهی صدای افراد درست نرسد.
به هر شکل الان سالن ها خلوتند شاید ولی اگر سالن پر باشد و بشود انشا الله دقیقا ردیف انتهایی صدایی جز بیس و چلو نمیشنیدند.
زحمات اتاق فرمان هم ستودنیست.
سرجمع دستمریزاد که چراغ نمایش خانه را روشن و تبلور هنر را هستی بخشیدید.
پویا فلاح و آذین حجازی این را خواندند
میثم پاکدامن، علی روان بُد و میترا مسائلی این را دوست دارند
ممنونم از نگاه گرم و حضور شما???
۱۲ مهر ۱۳۹۹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
محسن شعبانی (frdl)
درباره نمایش مرغ دریایی من i
موسیقی و طراحی صحنه چربید به نمایش.
ماشا فوق العاده
کنستانتین عالی
دختری که کنستانین کشت معرکه
مرسی آقای کرمانی
علی ژیان، nili و حمیدرضا مرادی این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
محسن شعبانی (frdl)
درباره نمایش کارناوال i
سلام
مبثم جان مرادی خسته نباشی
اول خودت
بعد تک تک بچه های روی صحنه و البته موازی با اونها رفقایی که کمکت کردن تا کار به نتیج و اجرا برسه.
کار ... دیدن ادامه ›› سوریال کردن سخته. سختیشم واسه ربطاشه.
اینکه فلان چیز چه ربطی به فلان کار داشت.
فلان کاراکتر ربطش به فلان موضوع چیه.
فلان موضوع ربطش به نمایش چیه و....
ایجاد این ارتباط یه بحثه
ادامه و حفظ و گسترشش تو متن قصه یه بحث.
مطمئنن کارت رو با مشورت بزرگانی که هممون دوستشون داریم
قوام و صیقل بخشیدی و حفظ اهداف و معیار های خودت هم برات مهم بودن.
بازیهای خوبی گرفتی و متن رووونی داشتی.
صدای بازیگرا هم میومد و بازیگر تاتر بودن رو نشون دادن بهمون.
شخصیت پردازی و روال قصه باحال و تمیزه .
و در کنار استاد منوچهر والی زاده نشستن و نفس به نفس ایشون تاتر نگاه کردن و اجرای شما هم لذت خودش رو داشت.که خارج از وصفه.
مرسی که هستین.
همیشه بترکونید و سرزنده و امیدوار به اینکه یه روز خوب میاد دادا میثم
امیر مسعود و ندا لاهوتی آذر این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
محسن شعبانی (frdl)
درباره نمایش تراس i
سلام. خسته نباشید . من تمام تیاتر را به کناری میگذارم در جایی که تمام حرمت و عشقش باقیست. اما بانو سپاه منصور را که دیدم سوالاتی تمام وجودم را گرفت. بزرگترینش اینکه اگر او در این مقدار عددیه سن و سال اینگونه بازیگریست که صحنه را میکاود و در اصطلاح می ترکونه پس من کجای این تیاتر ایستاده ام . به من ثابت شد که تیاتر هنر زندگیست در لحظه و نیاز است که زنده باشی هم به جسم هم به جان. ممنونم از ورکشاپی که برگزار شد و من جزوه ها نوشتم از همین نمایش. از تمامتان ممنونم که با چنین مبلغی مرا به کلاس درستان راه دادید. ممنونم. به امید دیدارتان
آقای کیانی عزیز وقت نشد در تیوال بنویسم ولی حالا که این پست رو دیدم غنیمتیست که نظر بدم. اول اینکه پنج ستاره ی کیفیت از آن این نمایش است بلا شک. در ادامه از اول شروع میکنم اینکه با طراحی صحنه ی به جا درست و دارای کادر چشم منِ مخاطب به هیچ شکلی راه فرار نداشت که در سایه ی نور پردازی دقیق این اتفاق دو چندان افتاد که نه من بلکه اساتید فن هم ازعان داشتند که خود صحنه به تنهایی چشمگیر است و نمایی درست و دقیق تحویل چشممان داده است. علی سلیمانی که یار غار شماست سنگ تمام گذاشت و سیروس همتی که جان دل ماست تجربیاتش را به رخ کشید. همه ی این دو نفر یک طرف و آن سه نفری که در رفت و آمد به چشممان آمدند یک طرف دیگر قضیه بوووووود تا اینکه شد پایان داستان و مونوگ سیاهی که آن سرخ روی ایراد کرد با بدنی هماهنگ و نوری به جا. گاهی نا به جایی هایی در طول نمایش بروز کرد ولی مسلم است شب اول اجرا این اتفاقات عادی است. من به شخصه هم اشک ریختم و هم طوری خندیدم که نزدیک بود ..... بماند. در این تلورانس حسی که در من ایجاد شد صحنه هایی بودند که نیم خیز شدم و الله اکبر گفتم.به این بازوی محکم کلام که در یک بازیِ ساده و بدون اضافه کاری متبلور شده بود. راس همه ی این گفته ها رسید به آنجایی که علی سلیمانی تدبیر و امید را به بازی کلامی گرفت و چه ها که نکرد با تماشاچی.گاهی هم اتفاقاتی که کاملا معلوم بود فکر خلاق آنها را خلق کرده به سحر میماند که تماشاچی نیز چاره ای جز مسحور شدن نداشت. ایستادن های دو و چهار و سه نفره که حجم صحنه را چنان زیبا میکرد که میترسیدم بگویم قاب عکس میدیدم ولی از آنجا که زندگی تشکیل تشکل همین عکسهاست در قاب تصویری که در لحظه نمایان میشود فقط تیاتر ندیدیم. القصه اینکه دستخوش شما تمام اشکها و لبخندهایی بود که از سر رضایت در وجودمان جاری شد. خدا خیرتان دهد. مستدام باشید و پیرو صحبت جناب رحمانیان دست از کار نکشید که این حرفها اگر میماند در ذهنتان و به کاغذ نمی آمد و به صحنه نمیرسید .حیفی عظیم تا ابد بر دل ما می ماند.
سلام خدمت مخاطبین عام و خاص تیاتر.
وقتتون به خوشی
محمد رحمانیان عزیز افتتاح فرمودند و چراغ اول این نمایش رو روشن کردن نه با فندک که با کبزیت.
باقیش هم به من ربطی نداره به امید تدبیر من به تدبیر و امید تن ندهید.
حتما ببینید این همه میزانسن و حرکت و بیان و داستان و وااااااای.
خودتون ببینید و به این درد وابی سابی بنده پایان دخید
محسن شعبانی (frdl)
درباره نمایش قصه ظهر جمعه i
سلام برهمه . وقت به خیر . امروز سه شنبه بود و من برای دیدن نمایشی فارغ از اینکه نسیم اش تاج سرم و بازیگرانش عزیزان دلم بودند کما فی السابق کمر بد بینی و لذت نبردن بستم و در ردیف سه صندلی ۷ تیاتر را به تماشا نشستم.
آخ که اگه بدونید به سه دقیقه نرسید بسته موندن کمر بدبینی ام. بند از بندم باز شد وقتی محیط رو دیدم و ترانه ی آهوی دشت زنگاری رو گوش دادم و اسم کتونی هایی رو شنیدم که روزی برای خریدنشون پول جمع کرده بودم که نه از پول تو جیبیام بلکه از کارکردنای بعد مدرسه ام. قدرت نمونه ی بارز یه بچه وسطیه مسئولیت پذیر بود که هیچ کاریش به چشم نمیاد ولی همه کاره اس. زنش اصل جنس بود. داماد خانواده یه نون به نرخ روز خور بالفطره و آخ آخ از دست عروس مذهبیه. و در تلاطم این همه در هم برهمی آزاده ای که بر عکس اسمش بود، زندگیش. صفر تا صد در نظر میگیریم‌ . صفر خنده و صد گریه. چه متن و چه کارگردانی طوری روند درستی ارایه داده بودند که ما با لبخند ریز شروع کردیم لبخند تر، لبخند تر.... خنده....خنده.... قه قهه.... قه قههه هه هه هه و لبخند.لبخند معمولی .لبخند ماسیده. اخم کردیم. اخم تر. چونه جمع شد و لرزید و با جیغ آزاده ی کتک خورده و مرگ ستون خونه چشمامون تر بودن. بدونه این که متوجه باشیم ایستادیم و کف زدیم که کف کردیم از این همه هنر پراکنی کسایی که هنرشون رو نه به زبان که بر روی صحنه بهمون ثابت کردن. به تک تکشون خسته نباشید حضوری ابلاغ شد. متاسفانه سعادت دیدار نسیم بانو عایدم نشد ولی شایان جان رو دیدم و نشکر حضوری انجام شد. واما نقد بر طراحی صحنه. در آن سالها ضبط و پخش سی دی خور نیومده بود. اسم از کمیته اومد و قایمکی فیلم دیدن. این اتفاق برای سال های ۷۰ به قبله.اینم تز نقد که نگن هوا رفیقاشو داشت.
متاسفانه این مطلب در دسته بندی اشتباهی قرار دارد و البته بعضی جملاتش احتمال کاهش جذابیت دارد. باری خواندم و سپاس
۲۲ خرداد ۱۳۹۸
خریدار
محسن شعبانی (frdl)
سلام نازنین
دیالوگ ماندگار مطلبیه که من نوشتم. کاهش جذابیت وقتی ایجادمیشه که کسی بخونه. منو کسی نمیخونه.اونایی که منو میخونن اینکاره هان که من کی باشم پیش قلمشون و دید هنری و حرفه ایشون.. پس ممنون که خوندیم
۲۳ خرداد ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من برای دیدن هر مونولوگی که خدمت نمایش میرسم با چشم تنگ و بد نظر میرم. بالاخره هر کسی یه عادتایی داره.اون نمایش باید انقدر تلاش بکنه که من رو که شدیدا سخت گیرم تو لذت بردن از نمایش ، جذب کنه که تو دقیقه ی دهم ساعت رو نگاه نکنم. که خمیازه نکشم. در ضمن سالن اجرا دو تا کولر داشت که داشتن باد خنک میزدن و من عرق کرده بودم. خب کجا بودیم. هان. سید عزیز تحت لوای هنری که در وجودش بود تو ده ثانیه مچ منو خوابوند. تو دقیقه ی پونزدهم منو خاموش کرد و دکمه ی خفه و تماشا کن در بنده on گشت.
اینگونه بود که بعد از پایان یافتن نمایش من با اینکه داشتم دست میزدم به افتخار آقای هاشمی نا خودآگاه چون هنوز بخش خفه شو نمایشتو ببین بدنم روشن بود گفتم؛ تموم شد؟
و آقای هاشمی گفتند بله و خیلی جنتلمنانه نمایش روز بیستم خرداد را به ما ها که تماشاچی ایشان بودیم تقدیم کردند و یکی از فانتزیهایم بر آورده شد. در سالنی نمایشی دیدم و آن نمایش به من تقدیم شد. فکرشو بکن.
همین نکته هایی که گفتم کافیست تا بدانید طراحیِ فکر شده ی صحنه . جاگیری ها و حرکات و در گیری ها با تماشاچی منحصر به فرد بودن متن را هر لحظه به رخ ما کشید و بازیگری که نقش را فهمیده بود و ایفا می کرد باعث شد تا من در ۱۵ دقیقه به جای وای اینجا چه قد سرده، با دستمالم عرق از پیشانی بگیرم. سید فرشاد هاشمی عزیز. تو امروز فوق العاده بودی و اگر در روز دهم شهریور ۱۴۰۷ از من بپرسند ؛ دقیقا ۹ سال و سه ماه و بیست روز پیش کجا بودی خواهم گفت ؛ عمارت نوفل لو شاتو. سالن دو. ردیف سه صندلی هفت.
امیر مسعود، Ahmad Alishah، محسن جوانی و ندا این را خواندند
سپیده این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
 

زمینه‌های فعالیت

سینما
تئاتر
شعر و ادبیات