- علاقهمند به تئاتر، موسیقی، ورزش، گل و گیاه، حیوانات
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
یک نمایش کاملا واقعی.
حتما ببینید کار رو.
به اعتبار مهدی کوشکی به دیدن این کار رفتم، اول نمایش با شنیدن چندتا دیالوگ و آشناتر شدن با محیط و ژانر کار کمی مایوس شدم، ولی چند دقیقه نگذشت که نظرم عوض شد.
دکور صحنه بسیار مینیمالیستی و انتزاعیه، تا جایی که حتی بعضی اکتها هم حذف شده و باید بهکمک دیالوگ حدس زده بشه، طبیعتا میتونست چندتا المان اضافه داشته باشه ولی باز هم چیزی از جذابیت کار کم نمیشه. اگر تنها المان دکور (ماشین) رو حذف کنید، با یک نمایشنامهخوانی مواجه میشید
ریتم خیلی تند. معماگونه و هیجانانگیز. تماشاگر رو با خودش میکشه، من هم مثل بقیه اضافه کنم که حضور دوتا بازیگر زن ابدا اضافی نبود، بلکه بسیار هم هوشمندانهست (با اینکه از رپ کردن لذت نمیبرم)، فقط متوجه نشدم چرا «دنیا» فرانسه رو اشتباه حرف میزد (تلفظ میکرد)! عمدی در کار بود؟!
اجرای شهروز دلافکار انصافا تاثیرگذاره. و چه خوب که شوخیهای لوس و بیمزه نداشتن.
اول اینکه روی صحنهبردن چنین نمایشنامههای وزینی واقعا جرأت میخواد،
در ثانی، کار سختتر اینه که از تکرار کسلکننده داستان جلوگیری بشه، به همین دلیل اجرای این دسته از نمایشنامهها به خلاقیت فوقالعادهای نیازه داره. مدرنیزه کردن نمایشنامههای شهیر و تکراری کار دشواریه، گاهی نمایش لوس میشه و گاهی زیادی درچهارچوب ؛ خوشبختانه کارگردان و گروه بازیگرها کاملا موفق بودن.
از عهده پایان نمایش خیلی خوب براومده بودن.
چه خوبه که گاهی هنوز از نورپردازی به این خوبی استفاده میشه،
المانهای تئاتری بهاندازه کافی و مناسب استفاده شده بود، بالاخره تئاتر باید تئاتر باشه، متاسفانه گاهی با فیلم سینمایی اشتباه گرفته میشه.
بعد از کلی انتظار، یه نمایش خوب!
به خاطر نقدها و نظرات منفی دوستان، اصلا رغبتی به دیدن این نمایش نداشتم. تصادفا یه دوست خوب ازم دعوت کرد تا بریم کارو ببینیم. این نمایش در ژانر خودش یه شاهکاره!
دلیل این همه نقد منفی رو نمیفهمم، به ترجمه خیلی دقت کردم ولی نقطه ضعفی توش ندیدم. این یه کار مطلقا کلاسیک و حرفه ایه؛ همه چیز سر جای خودش، دکور تمام عیار با تمام جزئیات (که نشونه احترام و ارزش قائل شدن به تماشاچیه)، بازیهای قوی، نورپردازی و صدای فکر شده. ضمنا جذابیت دکور این نمایش فقط به خاطر شکوهش نیست، بلکه کاملا حساب شده و روی فکر دکوراسیون اجرا شده، نه اینکه فقط با هزینه زیاد صحنه رو شلوغ کرده باشن.
به نظر من دوستانی که کار رو نپسندیدن حتما سلیقه متفاوتی داشتن، این کار یک ادبیات کلاسیک آمریکایی رو روی صحنه برده، و به تمام اجزای تئاتر سنتی پایبند بوده.
این کار رو نمیشه با نمایشهایی که این روزها میبینیم مقایسه کرد، چراکه اصولا ژانر متفاوتی داره.
کار به جایی رسیده که بجای توقع از نهاد ریاست جمهوری برای پیشگیری از اصل پدیده کارتن خوابی، ذوق میکنیم که جلوی توقیف تاترش رو گرفتن :) کاش اقلا چند تن از مدیران نهاد ریاست جمهوری اجرا رو ببینن! خوبه که مردم عادی مشکلاتشون رو تجربه و مرور کنن، ولی سودی به حال کارتن خوابها نداره! مشکلات مدیریتی رو باید مدیران درک کنن.
نمایش موفقیه، کارگردانی و اجرای بازیگرا کاملا راضی کننده است. به خاطر موضوعش با نمایش های معمول متفاوته، معماگونه و درگیرکننده. خوبه که مسائل روز جامعه ایرانی تو متن گنجونده شده، کمی شوخی مثبت هیجده، اینطوری مخاطب بیشتری جذب می کنه.
پ.ن.۱: خنده های بی وقفه و زننده دو تماشاچی ردیف اول، ما و تماشاچی های اطرافمون رو به شدت کلافه کرده بود.
پ.ن.۲: بهتره مجری سالن کمی ادب رو رعایت کنه. تو این اجرا و اجرای خرس های پاندا رفتار شایسته ای با تماشاچی ها نداشت. انگار همیشه از چیزی عصبانیه!
اجرای اول رو دیدم. تعدادی از بخش های جزئی از اجرا با متن تفاوت داشت، در حالی که فکر نمی کنم اصلا نیازی به این کار بوده باشه: بیزو، رفتن به حمام، غذای یهودی، جمله 《تو لباسامو درآوردی؟》که با جمله《این لباسا رو تو تنم کردی؟》جایگزین شده ... گاهی هم نمایشنامه بی دلیل تغییر کرده، فکر نمی کنم تهیه کردن یه آیینه کوچیک دستی کار سختی باشه. یا حتی شعری که مرد قبل از شب اول می خونه حذف شده.
بعضی صحنه ها و دیالوگ ها باید با ریتم کندتری اجرا می شد، در حقیقت بازیگرها از روی بعضی از بخش های اصلی نمایش پریده ن. گاهی با حرکت بی دلیل و کلافه کننده بازیگر روی صحنه مواجه شدم، شاید کارگردان برای اجتناب از کسالت آور شدن نمایش از این حربه استفاده کرده اما موفق نبوده، اساسا نمایش های ویسنی یک بر پایه دیالوگ، فضاسازی و احساس نوشته شده.
صحنه شب های اول تا نهم به خوبی از هم تفکیک نشده و این میتونه برای تماشاگری که به نمایشنامه واقف نیست گیج کننده باشه. به راحتی می شد با گرفتن کامل نور یا حتی عوض کردن لباس مرد صحنه رو عوض کرد، بعضی از صحنه ها کلا به هم پیوسته بودند.
شب دوم (شب آ) ته مایه کمدی و لودگی داشت در حالی که اصلا نیازی نیست هر 《آ》متفاوت تلفظ شه، ضمنا به نظر من این صحنه نمایش تقریبا هیچ اکتی نیاز نداشت (جز خیره شدن و غیره)
ابتکار کارگردان تو شب پنجم رو دوست داشتم، بهترین اکتی که می شد برای زن در نظر گرفت بستن چشم بود.
در کل، دیدن این کار رو توصیه می کنم، ترجمه خوب و بازی خوب تر آقای مولایی رو از دست ندید.
دز مورد صحنه 《آ》 شاید این سلیقه ای باشه، به نظر من تمام قشنگی این صحنه به تکرارشه، یه آی تکراری که هربار که از دهان خارج می شه، مخاطب خاصش یه مفهوم متفاوت ازش برداشت می کنه.
در ضمن احساس و جدی بودن تو صحنه گم شده بود، در حالی که این صحنه یه شوخی یا بازی نبوده.
نمایش را دیدم و بسیار لذت بردم. متنی عمیق با بن مایه های فلسفی به روایت شاعرانه کارگردان خانم شیوا اردویی با بازی دلچسب و روان رضا مولایی و اجرای رویایی از سهیلا گلستانی تجربه بسیار خوبی از یک تئاتر تاثیرگذار و تفکر برانگیز بود. به همه دست اندرکاران خسته نباشید میگم و آرزوی موفقیت روزافزون دارم.
بازیگرهان جوانی که اجرای اکثر آنها بسیار قوی و دلنشین بود. استفاده از فضا و دکور مینیمالیستی، این امکان را فراهم میکند تا تماشاچی تمام تمرکزش را منعطف به اکت و دیالوگ/مونولوگها کند؛ که حقیقتا نیز دنبال کردن روند اجرا نیازمند چنین حضور جسمی و ذهنییی ست.
این کار یک نمونه تمام عیار از استفاده حداقلی از ابزار بیرونیست (یعنی هر چیزی جز وجود بازیگر) و در عین حال بدون نیاز به هیچ تکلفی حسهای واقعی را به تماشاچی منتقل میکند.
اشاره به یک نکته مهم: حضور خواننده شناختهشده رپ (سینا ساعی) آن هم در نقشی کمی پررنگتر از دیگران، حاکی از نوعی ابتکار و نوآوری است و نکات مثبت بسیاری به همراه دارد؛ متاسفانه برخی، حضور ایشان را به قصدتضمین گیشه دانسته و آن را ملامت میکنند؛ وانگهی همین هدف نیز به تنهایی نشانه ذکاوت کارگردان است، حتی اگر اجرای درخشان جناب ساعی را نادیده بگیریم.
گویا فراموش کردهایم که هنرها از هم جدا نیستند؛ فراموش کردهایم که هنر به دو نوع بازاری و فاخر تقسیم نمیشود؛ فراموش کردهایم که باید با گذر زمان، از فرم سنتی خود خارج شویم و ایدههای نو بسازیم. از چیزهای بدِ نو آغاز کردن بهتر از چیزهای خوبِ کهنه است (برشت).
ضمنا فراموش نکنید که تا به حال هیچ جادوگری جز کیومرث مرادی نتوانسته پای پسرهای نوجوان رَپِر را به سالن تئاتر باز کند.
این نمایش، بازی و دیالوگهای ماندگار خوبی داشت، اما من انسجامی بین جملات و عبارات نمایشنامه ندیدم؛
یک ساعت تمام سوالهای بیجواب و یا جوابهای نامربوط! میتونه کمی کسلکننده باشه.
انگار دو مونولوگ درهم تنیده غیر واقعی و بیهدف.
من اثری از ژانر وحشت حس نکردم، علیرغم این که سعی شده بود با تولید گاه غریوها و لرزههای ناهنجار و گاه وزوز کلافهکننده، این حس به تماشاچی القا بشه.
گذشته از این مسائل، حتی موقع شروع اجرا، تعداد صندلیهای خالی سالن (که به نصف میرسید) من رو مایوس کرد.
در آخر بگم که من این نمایش رو به اعتبار حضور آتیلا پسیانی و کار قبلی آروند دشتآرای دیدم.
بازی اشکان خطیبی رو خیلی دوست داشتم.
نورپردازی قوی، خلوت بودن صحنه رو خنثی کرده بود.
نمایشنامه اقتباس مناسبی از منبعش بود، هم به اصل نوشته وفادار مونده بود، هم از کپیبرداری طوطیوار و کسلکننده اجتناب شده بود
اجرای دلنشین، واقعی، نمایشنامه قوی، چند بازیگر بی نظیر
هرگز ترس از مرگ را اینطور با تمام وجود حس نکرده بودم، فقط با یک جمله: من از مردن میترسم! (پایان اپیزود دوم)
این اجرا به خوبی جسم و جان تماشاگر را درگیر میکند و همگان را وادار به قضاوت در مورد اشخاص(!) روی صحنه می کند که در حقیقت تمام هدف و رسالت این کار همین است که تماشاگر را به قضاوت بی رحمانه وادار کند (بالاخص با درخواست از تماشاگر برای طرح سوال)
به نظر من حقیقت و موضوع اصلی این اجرا ابدا ازدواج بینافرهنگی و مشکلات آن نیست و درحقیقت این ظاهر امر است؛ باید گفت که اصل و هسته نمایش در سی ثانیه پایانی اتفاق می افتد:
درباره تصویرت، نه از من، بلکه از تمام جهان تجدید نظر کن.