چقدر خوشحالم که همه ی تلاشمو کردم که بتونم این نمایش رو ببینم و از دستش ندم.
من همه ی نقدها رو خوندم و از منفی هاش نگران شدم که مگه میشه سجاد
... دیدن ادامه ››
افشاریان کارگردان و نویسنده باشه و این همه خطا داشته باشه، برام غیرممکن بود، پس با دقت بیشتری به تماشا نشستم.
و به چشم خود دیدم
گفت: گوش کن، گفتم: میشنوم
نمازی از ته دل، از سر ذوق، باعشق، با درد و غم جوونا همخون
استاد ادبیاتی که مثل به لیمو گاهی شیرین و گاهی شیطون، قانون شکن و جلوتر از زمانه ش
دختری که چشمش به در خشک شد و انارِ دونه یاقوتیش نیومد و نیومد، مادری که برای دونه اناراش لالایی خوند، دونه انارایی که حیف شدن، ریختن زمین و نیست شدن، خواستن بپرن و نشد ولی امید همچنان هست!
مادربزرگی که چشم انتظار بود ولی بچه هاشم چاره ای جز مهاجرت نداشتن، مهاجرتی اجباری، من نتونستم بی رحمانه قضاوت کن بچه هاشو
حیف رُزی ها (راضیه دوست داشت رُزی صدا بشه) ، حیف موج سوارا، حیف آدمایی که بخاطر کسای دیگه زندگیشون نابود شد و زودتر از موعد کارشون توو این دنیا تموم شد.
مثل بیشتر زمانها حواسمون به لایوِ اینستاگرام بود و نفهمیدیم قانون و قانون اساسی چی شد، تمام حواسمو جمع کردم ولی بین همهمه سالن هیچی رو درست نشنیدم و از حقوق فردیم آگاه نشدم.
خیلی قصه های زیبا و کامل توو این نمایش دیدم و با گوشت و پوستم حرفاشو حس کردم و آفرین به این گروه خلاق که با حرکاتشون نمایش رو زیباتر کردن.
هر قصه ای شروع شد و تموم شد.
راستی امیدوارم توو اجرای بعدی 150ثانیه بتونی بایستی نگار بانو ❤
آقای سجاد افشاریان بعد از دیدن اجراتون بهتون افتخار کردم که بعد از مدتها یه نمایشنامه ی ایرانی قوی دیدم و لذت بردم، من که گذر دوساعت رو نفهمیدم و دلم میخواست نمایش ادامه پیدا کنه.