در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال مرجانه مهاجر | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:14:06
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
یه فیلم با ظاهری ملایم به لطافتِ خانم یزدانبخش ولی سناریویی خشن و تلخ و پر از نگرانی
بعضی لحظه های فیلم یه جوری تاریخ هرچندسال یکبار تکرار میشه که ساعتها میتونه ذهنمونو درگیر کنه.
چقدر خوب میشد اگه آدمهای تووی قاب عکس ها حداقل بعداز گذشت سالها حرفاشونو میزدن و رازهای خودشونو میگفتن.
این فیلم پر از درد، اعتقاد، ایده، ترس، دلهره، تلخی، تنهایی و ضربدَرِه.
خیلی زندگی و ترس و نگرانی های این مادر به ما نزدیکه
تا حالا شده از خودمون بپرسیم که چقدر آشغالِ دوست داشتنی داشتیم و از ترس مجبور شدیم بریزیم دور؟
قطعا همه مون یه آشغال دوست داشتنی داشتیم که الان نداریمش
چقدر خوشحالم که همه ی تلاشمو کردم که بتونم این نمایش رو ببینم و از دستش ندم.
من همه ی نقدها رو خوندم و از منفی هاش نگران شدم که مگه میشه سجاد ... دیدن ادامه ›› افشاریان کارگردان و نویسنده باشه و این همه خطا داشته باشه، برام غیرممکن بود، پس با دقت بیشتری به تماشا نشستم.
و به چشم خود دیدم
گفت: گوش کن، گفتم: میشنوم
نمازی از ته دل، از سر ذوق، باعشق، با درد و غم جوونا همخون

استاد ادبیاتی که مثل به لیمو گاهی شیرین و گاهی شیطون، قانون شکن و جلوتر از زمانه ش

دختری که چشمش به در خشک شد و انارِ دونه یاقوتیش نیومد و نیومد، مادری که برای دونه اناراش لالایی خوند، دونه انارایی که حیف شدن، ریختن زمین و نیست شدن، خواستن بپرن و نشد ولی امید همچنان هست!

مادربزرگی که چشم انتظار بود ولی بچه هاشم چاره ای جز مهاجرت نداشتن، مهاجرتی اجباری، من نتونستم بی رحمانه قضاوت کن بچه هاشو

حیف رُزی ها (راضیه دوست داشت رُزی صدا بشه) ، حیف موج سوارا، حیف آدمایی که بخاطر کسای دیگه زندگیشون نابود شد و زودتر از موعد کارشون توو این دنیا تموم شد.

مثل بیشتر زمانها حواسمون به لایوِ اینستاگرام بود و نفهمیدیم قانون و قانون اساسی چی شد، تمام حواسمو جمع کردم ولی بین همهمه سالن هیچی رو درست نشنیدم و از حقوق فردیم آگاه نشدم.

خیلی قصه های زیبا و کامل توو این نمایش دیدم و با گوشت و پوستم حرفاشو حس کردم و آفرین به این گروه خلاق که با حرکاتشون نمایش رو زیباتر کردن.
هر قصه ای شروع شد و تموم شد.
راستی امیدوارم توو اجرای بعدی 150ثانیه بتونی بایستی نگار بانو ❤

آقای سجاد افشاریان بعد از دیدن اجراتون بهتون افتخار کردم که بعد از مدتها یه نمایشنامه ی ایرانی قوی دیدم و لذت بردم، من که گذر دوساعت رو نفهمیدم و دلم میخواست نمایش ادامه پیدا کنه.
پریشب 150ثانیه ایستاد :)
۳۰ مهر ۱۳۹۸
خیلی خوشحالم ، امیدوارم رو به بهبود باشه
۳۰ مهر ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
راسکلنیکف: اصلا از کجا معلوم خدایی هست، اگه هست چرا دعاهاتو نمیشنوه؟

تئاتری برگرفته از داستانی که نویسنده ش داستایوفسکی باشه قطعا جایی برای اعتراض نمیذاره و سراسر لذت میشی.

نورهای زرد و سفید و قرمز ، موسیقی دلنواز روسی و گاهی چنان خشن و عصبانی ، صدای شلیک، ضربه های خونین تبر، طراحی صحنه ای با درختی که از ریشه تا شاخه روی هوا معلق ایستاده و بازیگری مثل بابک حمیدیان بهترین لحظات رو میتونن بسازن.
امیر مسعود و محسن جوانی این را خواندند
سپیده، فرزاد جعفریان و محمد مجللی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
وارد سالن که شدیم یه آهنگ ملایم از خواننده فرانسوی(Charles Aznavour) پخش میشد که ناخواسته خودتو روی صندلی رها میکردی و لذت میبردی از لطافت صدا و موسیقی.
و در ادامه یه تئاتر زیبا، روان، راحت و آروم، انقدر آروم که وقتی تموم شد انگار یه ساعت یه جا نشسته بودیم و تونسته بودیم حرفهای یه سری آدمو که از کنارمون رد میشن گوش بدیم و بفهمیم زندگی خصوصیشون چجوریا میگذره، بسیار بسیار لذت بردم از این همه آرامش که کلی خنده و تیکه و شوخی های معمولِ زندگی به همراه داشت.
خانم رویا میرعلمی شما در عرصه ی طنز فوق العاده اید
یک سال از دیدن این نمایش میگذره و من هنوز لحظه به لحظه شو یادمه، چقدر یه متن و یه سوژه ی مهم ماندگاره
فرهاد: اسم من ، گلوی تو

این فیلم عالی بود ، آرامش ، عشق ، موسیقی کریستوف رضاعی ، فرانسه ، زندگی ، گیلان ، نقاشی ، پنیر فرانسوی ، وارش بارون نه بارش !

گروه همیاری ، خانم ماهیان ، خانم ثمینی لطفأ تمدید کنین لطفأ
فروش، آغازش تا پایانش همش چنددقیقه بیشتر نیست :(((((
درود بر خانم ماهیان عزیز و خانم ثمینی گرامی
لطفا تمدید بفرمایید. هنوز خیلی از علاقمندان موفق به تهیه بلیط
نشده اند !!
۳۱ خرداد ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این نمایش مثل خود آقای دهکردی سرشار از یه ملایمت و سکوت خاصی بود
قشنگ بود و بی ادعا و نورپردازیه فوق العاده جذاااااااااااااب و نو
همه چیز فامیل و غریبه - غم و شادی - عشق و نفرت - فرار و قرار درکنار هم جمع شده بودن
و اصولأ هر چیزی که منو ببره به گذشته و آدماش دوس دارم

پاینده باشین جناب دهکردی و تمام عوامل نمایش
من اصلا در مورد نرخ این نمایش هیچ نظری ندارم ، چون دیگه اینجور اتفاقها در رابطه با نرخ های نجومی در هر حیطه ای عادی شده ...
اما واقعا الان که داشتم نظرات دوستانو میخوندم برام جالب بود که آقای سرابی توو اجرا نبوده و هنوزم توو اسامی بازیگرا اسم ایشون هست!!!

راستی این نمایش پوسترم نداره :)
دیگه بودجه نداشتن واسه پوستر!!! آخه برای جذب مخاطب مجبور بودن قیمت بلیتارو پایین بیارن...!!!!!
۳۰ خرداد ۱۳۹۴
نیلوفر جان خیلی دلم می خواد از نزدیک ببینمت و با هم صحبت کنیم.
من هم از آقای ساعتچیان انتظارم بیشتر بود ولی درکل انقدر تئاتر بد دیدم که کف انتظارم خیلی اومده پایین
۱۰ تیر ۱۳۹۴
من هم همینطور دوست عزیز ، بهم ایمیل بزن اگه ممکنه
niloofar.rahimi@gmail.com
۱۰ تیر ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام همیاری جان
پس چرا فروش بلیط 5شنبه باز نمیشه ؟ :(((
مرجانه مهاجر (marjaneh)
درباره اپرای عروسکی سعدی i
عاااااااااااااالی بود ، اولین اثر اپرای عروسکی بود که دیدم حیف که قبلی ها رو ندیدم
انقدر مسخ سخنان سعدی و عروسک گردانی و صدای بی بدیل آقای معتمدی و زندوکیلی شدم که آرامش وجودم سرریز شد.


قاضی : هر که حقش را خواست باید کشته شود

هر که می گوید حقم ،بایست کشت
چون که بر احکام حق کرده ست پشت
۰۲ خرداد ۱۳۹۴
مررررررررسی آقای شکیبا ، احسنت بر این حافظه ، من فقط همینش یادم بود
۰۳ خرداد ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هر لحظه با دیدن سکانسی از فیلم چشمام پر از اشک میشد و به زور بغضمو قورت میدادم ، آخه بعد این همه سال هنوزم مردممون به هیچ آسایشی نرسیدن

وقتی عباس شروع کرد از محبوب و معصوم گفت اشکام ریخت
وقتی آقای حلیمی با کلی ناراحتی و خجالت از عملش می گفت ، تحمل کردن حرفهای عاشقانه ی معجونی زجرآور بود نه خنده دار
وقتی طوبی خانم با تمام وجود از حقش دفاع می کرد و کسی نمیشنید
وقتی نوبر با افتخار روسریش رو درست میکرد و حواسش به پایان نامه بود که بالاخره حاج رسول هنوزم خوشبختیه نوبر یادشه
وقتی نرگس با آه و سوز از آب جوش می گفت و هق هق می کرد
وقتی گیلانه با عشق از اسماعیل می گفت
وقتی حامد با هیجان و اعتماد به نفس سارا رو ترغیب میکرد که از عشق درونش بگه

همه ی این وقتی ها اشک ریختم و نتونستم بغضمو قورت بدم
عااااااااااااااااااااااااااااااالی بود

جای چنین سوژه هایی واقعا توو سینمای ایران خالیه

فیلم خوب بود و شهاب حسینی هم مثل همیـــــــــــــــشه عالی بود
عاااااااااااااااااااااااااالی بود .... بدون هیچ نقصی
ممنووووووووووووووون گروه زند
احسان فا، عمو فرهاد قصه ها و مجیدجان این را خواندند
maryam48، ستار میم و مهراد این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این نمایش عالیه ... من قبلأ دیدم
بازیگران همان نمایش قبلی هستند؟؟
۲۹ بهمن ۱۳۹۳
نه متفاوته
۲۹ بهمن ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
عااااااااااااااااااااااااااااالی بود .... فقط همین
بازی بی نظیر و چشمگیر امیر جعفری و تک کلام های شیرین بهرام افشاری
ای بابا
اختلاف سلیقه تا کجا؟
این کار از اون کاراست که باید حتما ببینی...بس که اختلاف نظر زیاده...
۲۵ بهمن ۱۳۹۳
نفیسه نوری )))))))))))))))))
۲۶ بهمن ۱۳۹۳
شلخته و مبتذل !!!!!!!! o:
هرگز مبتذل نبود، توو ایران به هر چیز ساده ای میگیم مبتذل
۲۷ بهمن ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من خریدددددددددددددددددددددم :)))))))))))))))))))))))))) یعنی دوست مهربونم مهمونم کرده
چهارشنبه 6 اسفند
فهیمه تردست این را دوست دارد
کاش ما هم از این دوستا داشتیم...
۱۹ بهمن ۱۳۹۳
کسی سایت رسمی استاد علی زند وکیلی رو بلده
۳۰ بهمن ۱۳۹۳
دوستان یک نفر رو انقدر زود بزرگ نکنید " استاد ؟! "
هر چقدر هم خوب باشه دلیل نمیشه برچسب استاد بهش بزنی
۰۳ اسفند ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
میرزا پلی تکنیک : نور فلاشر و اتاق تاریک و یار ..... ...... کمر باریک :))))))
وقتی نام آقای بهرام بیضایی رو دیدم و با شوق و ذوق اومدم توو این صفحه، با دیدن محل اجرا بغضم گرفت تااینکه متعجب بشم ....
آخه حیف نیست کارگردانی آقای بیضایی و بازی خانم شمسایی، انقدر دور از دسترسمون باشه !

اما با اعتماد به نفس کامل " می خواهم ببینم " خدا رو چه دیدیم شاید روزی دیدم .
وقتی دیدم محل نمایش رو زده امریکا
حس کردم با دماغ خوردم به دیوار بتنی
۱۸ دی ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آرامسایش هیچ آرامش و آسایشی نداشت بلکه آروم آروم روح آدمو سایش می داد :(
و پر از حرفهای تیکه تیکه بود که هر لحظه ذهن آدمو به یه سمت معطوف می کرد و مدام یادآوری می کرد چه بر ما گذشته ، میگذره و خواهد گذشت. آدمای بی گناهی که توو سیل اتفاقات تاریخ و سرنوشت روحشون نابود شده.
در کل من دوسش داشتم چون چیزی بود که دقیقأ توو جامعه وجود داره.
در این میان شنیدن صدای پژمان جمشیدی با ملودی سووشون بسیار عالی و جالب بود.