«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
نمایشهایی هستند که بایستی به دولیل چندین بار به تماشا نشست اول اینکه ارزش دیدن مجدد دارد و دوم اینکه هر بار از اکت ها یا دیالوگ آن مفهوم جدیدی درک میشود. نمایش هیچ میان ما از این نوع است. نمایشی که بیش از دیالوگ مفاهیم عمیق را با زبان بدن منتقل میکند. نمایشی که خلقت و تاریخچه تمدن انسانی را در مدت اجرا به تصویر میکشد. انسانی که برای خارج شدن از سرگشتگی و حیرانی به هر چیزی چنگ میزند، مبارزه میکند، ملعبه دست و تحقیر میشود اما راه چاره را نمییابد، نمیداند مرگ پایان زندگی نیست بلکه زندگی فرزند مرگ است. اجرا، موسیقی و نور بسیار دقیق و متناسب، در یک جمله هرآنچه از یک نمایش خوب انتظار میرود. تبریک به همه عوامل مخصوصا آقای پاکراه عزیز
شترمرغ نمایشی است که تمامی شاخص های ابزورد را با بازیهای روان روی صحنه می آورد. نمایشنامه بسیار قوی و پر محتوا است. طراحی صحنه و نور بی عیب و در راستای فهم نمایش است. بازی ها روان و دقیق است. به طور کل از آن دسته نمایشهایی است که در لایه های پنهانش حرف های زیادی برای گفتن دارد.
نمایشی با اجرای قوی و روان است که مفهومی قابل تامل را با چاشنی طنز به نمایش میگذارد. از آن دسته نمایشهایی است که در هر لحظه باید به تمام بازیگرها نگاه کرد تا حرکات متفاوت آنها که حاکی از دنیاهای متفاوت است را درک کرد. نمایشنامه بسیار روان و به دور از پیچیدگی است درحالیکه حرکات بازیگران مفهومی است.
نیکلا:نمیفهمم به چه دردی میخوره؟
سوفیا:چی؟
نیکلا:همه اینها... زندگی...
سوفیا:زندگی... گاهی نباید این سوال از خودت بپرسی مگه نه؟باید از پیش رفتن لذت ببری بدون اینکه زیاد فکر کنی...
اجرای خوبی از نمایشنامه پسر فلوریان زلز. با اینکه که برای درک بهتر اجرا می بایست آن را در کانسپت فرهنگ فرانسوی به تماشا نشست و ممکن است برخی جملات یا اکت های نمایش برای تماشاچی ایرانی به سختی قابل فهم باشد اما اجرای خوب بازیگران علی الخصوص نقش پدر ( محسن بهرامی ) در فهم نمایشنامه بسیار تاثیرگذار است.
.
اجرای عالی نمایشنامه ای فاخر. کارنامه بندار بیدخش را حتما باید به تماشا نشست. در این فقر فرهنگی جامعه امروز اینچنین نمایش های به سان روزنه های امید انسان را به آینده امیدوار می کند. متاسفانه امشب اجرای آخر بود و امیدوارم شرایط بگونه ای رقم بخورد که بزودی اجرای آن از سر گرفته شود...
مونولوگی ساختار شکن که از دردهای زنان این سرزمین حکایت می کند. پوشش هر بازیگر نشانگر شخصیت مجزای زنان در این جامعه است که شروع به خواندن نامه ای می کنند و هنگامی که به بخشی از آن می رسند توسط دیگری سانسور می شود. دو بازیگر مرد مدام تماشاچیان را زیر نظر دارند و با نگاهشان بنحوی همه چیز را رصد می کنند گویی مانند حکومتی است که مردمان خود را زیر نظر دارد تا با اولین رفتار واکنشی خشن نشان دهد. سانسور شدن صحبت هر یک از بازیگران زن توسط بازیگر زن دیگر بیان کننده خود سانسوری و ترس عمومی زنان است و نشان می دهد بخش عظیمی از زنان هنوز به رفتارهای مرد سالارانه اعتقاد دارند و حاضر نیستند از حقوق و آزادی های خود دفاع کنند. در مجموع نمایشی خوب با بازیهای خیره کننده است.
نمایشنامه با مفهوم و اجرای عالی مخصوصا استاد ایرج راد با دکور و طراحی نور در خدمت نمایش نتیجه اش می شود یک نمایش لذت بخش برای تماشاچی که پس از اجرا تا ساعتها باید در فکر فرو رفت. به اهالی تفکر دیدن این نمایش را توصیه می کنم چون فرصت دیدن این سبک نمایش با این کیفیت کمتر پیش می آید.
نمایشی که در سایه رمان شازده احتجاب گلشیری به زیبایی اجرا می شود و مقارن شده با حال و هوای این روزهای ایرانیان تا به یادمان بیاورد قدرت محض فساد آور است تا یادمان بیاورد سکوت در دیدن بلایی که سر دیگران می آید جدای از بحث اخلاق روزی سرنوشت تک تک ما خواهد بود تا یادمان بیاورد که تک تک ما هر کدام در حد توان خودمان ظلم میکنیم حتی در تفکراتمان. متنی قابل تامل و اجرایی عالی از بازیگران, موسیقی زیبا و درخور نمایش و دکوری خالی که نمایانگر پوچی قدرت است...
این نمایش به خوبی مفاهیم اثر جیمز جویس را منتقل می کند. پیش از دیدن این نمایش فکر می کردم نمایشی است که فقط بخاطر اسم جیمز جویس دنبال جذب مخاطب است و نباید نمایش قوی باشد اما از لحظات آغازین نمایش جذبش شدم . نمایشی پر محتوا با بازی قوی بازیگران . یک کار زیبای دیگر این نمایش حذف دیالوک است که به صورت نوشته هایی نشان داده می شود که باعث می شود تماشاچی درگیر بازی بازیگران شود و دیالوگ ها را با بازی بازیگر بسازد و همچنین خواندن نوشته های نشان داده شده باعث می شود هر کس خوانش خود را داشته باشد هرکس بر حسب لحن و لهجه و مکث های خود جملات را بخواند و با دیالوگهایی که در ذهن از بازی بازیگر ساخته مقایسه و تکمیل کند.
نمایشی خاص با بازی عالی شکیب شجره . نمایشی است که باید بعد از نمایش بهش فکر کرد تا هضم شود. موضوع نمایش هم در ذهن می گذرد و با کمی دقت می شود ارتباط صحنه های آن را فهمید .
کریملوژی قطعا بهترین مونولوگی است که تا بحال دیدم. نمایشی که برشی تلخ از تاریخ ایران را بنحوی روایت می کند که نمیدانیم باید بخندیم یا گریه کنیم بر این سرنوشت ایرانیان که در طول تاریخ همیشه حاکمانی کوته فکر داشته اند. طراحی لباس عالی و نمایشنامه هم مثل همه کارهای مهران رنج بر عالی و بازی فوق العاده مجید رحمتی. توصیه میکنم این نمایش را از دست ندهید.
عوامل مختلفی باعث می شوند نمایشی قابل قبول اجرا شود اما زمانی که آن عوامل با هماهنگی با هم در خدمت نمایش باشند آن را از نمایش قابل قبول به نمایش دیدنی و خوب تبدیل می کند. نمایش من تاجی ام یکی از آن نمایش های دیدنی و خوب است که هنر موسیقی ایرانی همراه با طراحی لباس عالی و دکوری با نقاشی هایی خیره کننده که در اثنای گذر داستان رونمایی می شوند و اجرای بی نقص بازیگران بیننده را به اوج لذت می برد. با اینکه موضوع نمایش برای من بسیار جالب بود و حکایت برشی از تاریخ ایران است که کمتر به آن پرداخته شده اما به نظرم با توجه به اینکه بخشی از نمایش بصورت شعر و آواز اجرا می شود کمی برای مخاطب نامفهوم است و به همین دلیل باید با دقت تمام دیده شود اما می توانست کمی سبک تر باشد و داستان کندتر و با جزئیات بیشتری پیش برود تا مفهوم راحت تر منتقل گردد. اما در کل از به تماشا نشستن این نمایش بسیار خرسند شدم و از نمایشی گره خورده با فرهنگ و تاریخ سرزمینم واقعا لذت بردم.
"با واسطه آمارشو میگیرم, با واسطه شمارشو میگیرم, بی واسطه عاشقش میشم..."
گریزلی بهترین مونولوگی است که تا به حال دیدم. کلی جمله ی خوب داره که باید حفظشون کرد...
شب بخیر مادر نمایشی است که سه نسل با سه فلسفه زندگی را کنار هم قرار میدهد تا کنتراست هایشان نمایان شود. خانم مسنی که زندگی به او یاد داده مشکلات را بپذیرد و به عقیده اش صرفا باید زندگی کرد, درست نقطه مقابل نوه اش که تمام ساختارهای اجتماعی را می شکند و بزهکاری را پیشه خود قرار داده است. اما شخصیت مرکزی این نمایش, دخترِ مادری است کاملا مطیع و مادرِ پسری است بزهکار . شخصیتی که تناقض رفتاری مادر و پسر خود را همزمان می بیند. از این رو دیگر هیچ ارزشی برایش وجود ندارد و کم کم زندگی حالت ابژکتیو خود را برایش از دست می دهد و تصمیم می گیرد به اختیار خودش در ایستگاه از اتوبوسِ زندگی پیاده شود. نگاه های سرد بازیگر این نقش کاملا نمایانگر شخصیت به انتها رسیده نقشش را نمایش می دهد.
دیالوگهای مفهومی همراه اجرای فوق العاده بازیگران این نمایش, انسان را به فکر فرو می رود تا چیزهای با ارزش زندگی خود را دوباره یاداوری کند
نمایشی خاص و مفهومی و کاملا آکادمیک. وقتی اطرافیان خود را نمی بینیم و در یک لحظه حسرتی جاودانه در قلبمان فرو می رود و از آن به بعد, دیگر با دیدن جای خالی آنها و تصاویرشان در ذهنمان تا عمق وجودمان تیر می کشد به طوری که خود را در نبودشان مقصر می دانیم...
نمایشی که موضوعی بسیار مهم را با کمی خنده بعنوان مُسَکِن به خورد انسان می دهد تا دردناک بودنش را تا پایان حس نکند اما در انتهای نمایش ضربه آخر اصابت می کند, درست زمانی که اثر مُسَکِن ها از بین می رود متوجه می شویم با چه دردهایی در جامعه مواجه ایم و... فالش خوانی در چهارراه فخرآباد نمایشی است که حس های مختلفی را در حین اجرا به تماشاگر منتقل می کند.
جیغ بنفش برشی از زندگی تک تک ماست. نمایشی که به جای چشم باید با روح و روان به تماشا نشست. همه ما در زندگی حداقل یک بخش از این نمایش را زندگی کرده ایم. به نظرم این نمایش با نوشتن وصف ناشدنی است و باید به تماشایش نشست. تنها به نظرم می بایست آیینه هایی که در صحنه استفاده شده بود در قسمت پایانی نمایش رو به تماشاچیان بر می گشت تا دکور هم به طور ملموس تری نمایان کند که به دیدن نمایش ننشسته ایم و این فرد فرد ما هستیم که باید با مقاومت سعی کنیم از تاریکی خویش به روشنایی گذر کنیم...
"انسان میتواند همه زندگیاش مطیع تمام قواعد باشد، و ناگهان، در یک لحظه همه چیز را به باد بدهد." این جمله ریموند کارور را می توان در نمایش حس کرد. مسئول خوابگاهی که یک عمر در چارچوبهای اخلاقی و اجتماعی زندگی کرده و در یک شب تمام آن چارچوب ها را می شکند. تقابل دو نسل با دو تجربه متفاوت از زندگی, یک دانشجوی دختر و مسئول خوابگاه که گاهی جای یکدیگر را میگیرند. نکته ای که نشان می دهد همیشه برای قضاوت بایستی خود را جای شخص مقابل قرار دهیم چرا که این شرایط است که رفتار انسان را رقم می زند. نمایشی تامل برانگیز و قابل ستایش.