اودیسه :
دیشب به تماشای نمایش اودیسه نشستم ، نمایشی که به شدت سعی می کرد نمادین باشد اما ترکیب آشفته ای از نمادهای درهم با هزاران حرف ابتر مانده بود.
به عنوان مثال به اشکال مختلف با زیر سوال بردن زئوس به عنوان خدای خدایان و مظهر قدرت و رهبری تلاشی بر انتقاد نسبت به مراجع قدرت داشت. از طرفی روایت داستان بر روی کشتی معلق در اقیانوس با توجه به اینکه آب نماد ناخودآگاه است و کشتی نماد «خود» حکایت از یک خود سرگشته در میان انبوه تعارضات حل نشده ی ناخودآگاه از جمله تعارضات ادیپی پدر و پسری بود ( میدیدیم که هرمسی که مدام در جدال با اودیسه بود در یک پرده نقش فرزند او را داشت) .
تعویض اشیا مهم کشتی مثل لنگر و قطب نما با اشیا ظاهرا چشمگیر اما در عمل بلا استفاده اشاره ای بود به از دست دادن بخش های اصلی هویت افراد در ازای بدست آوردن آنچه که واقعا هماهنگی با وجودشان ندارد.
اشاراتی به فتح کوهی همچون اورست از سوی اودیسه ی افلیج با توجه به آنکه کوه در مبحث روانشناسی فروید نمادی از ساختار شخصیت آگاه ، نیمه آگاه و ناخودآگاه است و ناتوانی حرکتی اودیسه در این زمینه میتواند اشاره ای به توهم شناخت خود از سوی افراد در عین اوج ناتوانی از خودشناسی باشد.
از سویی ما اودیسه را در دو قالب میبینیم یکی مجنون سرخوش و یکی مجنون غمگین زمینگیر ، شاید این دو گانگی هم نمادی از دو جهان بینی مختلف در
... دیدن ادامه ››
شرایط یکسان و پیامدهای متفاوت آن باشد.
در کل این نمایش نمادهایی بسیار بیش از آنچه که اشاره شد را درون خود جا داده که با آشنایی به اساطیر یونان و انطباقشان با مباحث فلسفه یا روانشناسی ( یونگ) میتوان تفسیرهای طولانی تر و چندوجهی تری ارائه داد. اما آنچه حایز اهمیت است این است که از دید من شایسته نیست نمایشی که برای عموم مردم به اجرا در میاید تا این حد منحصر به قشر خاصی ( مثلا دانش آموختگان رشته های فلسفه یا روانشناسی) باشد بلکه با کم تر پیچیده کردن آن هر فرد با هر زمینه ی تحصیلی و مطالعاتی میتواند برداشت های متفاوتی داشته باشد و همچنین موضوعات نیمه و معلق در هوا و در حد اشاره باقی نمی مانند.
با سپاس از زحمات گروه نمایش
شهرزاد مقدادی
Instagram.com/Shahrzad_poem