امشب اجرا را دیدم
بازی بازیگران گرم و پرشور بود. این تئاتر به خوبی "جهان زنانه" را با همه طنازیها، اندوهها، رنجها، تنهاییها، نیش و کنایه ها، امیدها و...... در مقابل چشمان تماشاگر بازنمایی میکند.
در بسیاری از لحظات اجرا تماشاگر از دیدن و سرک کشیدن در چنین محفل پرشوری به وجد میاید با کاراکترها شاد، امیدوار، کنجکاو و غمگین میشود و این موفقیت بزرگیست برای یک تئاتر
درخت خشکیده کنار صحنه، برگهایی که مونس جمع میکند و دوباره بر زمین ریخته میشود و گویی هرگز تمامی ندارد و نخواهد داشت این خزان و بهاری فرا نمیرسد، خیالبافیهای مادرانه مونس همه و همه به وضعیت ناگوار جامعه ما اشاره میکند و فرصتهایی که از دست رفت، امیدهایی که به خزان نشست و بویژه در این میان آسیب پذیری زنان و روح و روان زخم خورده آنها در این درام آشکارتر است.
تماشاگر فشار مردسالاری حاکم بر روح و روان زنان این صحنه را میفهمد و درمیابد بعضی از آنها تعارضی آشکار با این فرهنگ مرسالار دارند (زن آبستن که ظاهرا از زندگیش راضی هست این تعارض را کمتر نشان میدهد و زن بیوه ای که گفته میشود بخاطر بیماری عصبیش از شوهرش جدا شده این تضاد را در اوج خود افشا میکند) اما این درام کمتر به خود فرصت داده تا ابعاد مختلف "فشار مردسالاری جامعه بر هویت زنانه" را تحلیل کند: ما جز به اشاراتی گذرا و کلی هرگز
... دیدن ادامه ››
نمیفهیم این زنان هریک چرا و چگونه از مرد یا مردهای زندگیشان زخم خورده اند؟ بخشی از رازهای زندگی آنها بر صحنه افشا میشود اما بخشهای مهمتری هم هست که ما دوست داریم بدانیم و بفهمیم. زندگی خصوصی هر یک از این زنها چگونه است؟ مهمترین خواسته و آرزوی هر یک از آنها چیست؟ عمیقترین زخم روح رو روانشان بصورتی کمی واضحتر و روشنتر باید بیان میشد. همینطور برنامه و آرزوهایی که برای آینده خود دارند. اینها ما را با عمق روح و روان این کاراکترها میبرد و کاراکتر آنها را چندبعدی میکند.
خلاصه این اجرا جای چند نقد مفصل فمنیستی و از این منظر حرفهایی عمیق و جدی برای گفتن دارد. اگر نمایشنامه نویس محترم به حساب دخالت بیجا در کار خودش نگذارد با اندکی بازنویسی بویژه "تقویت شخصیت پردازی کاراکترها" این تئاتر میتواند بسیار بیشتر هم در عمق اندیشه تماشاگر تاثیرگذار باشد.