"چیزی داشتی میگفتی عزیزم؟
نه چی دارم بگم عزیزم .... "
واقعا چیزی باقی نمانده بود برای گفتن
حکایت زوجی که با آمدن مهمانی که هم ناآشنا بود و هم آشنا تمام افتضاحات تلنبار شده زندگیشان برجسته شد. و مدام به مخاطب یادآوری می شد که دست بالای دست بسیار است، گاهی ادگار، گاهی همسرش و گاهی قوم و خویش همسرش دست بالای دست دیگری داشتند
و در این میان چقدر این دیالوگ خوب بود که :"من ، تو و او، مثل خانه های کهنه هستیم که نباید دریچه هایشان باز شود
... دیدن ادامه ››
چون...."
روی صحنه بردن نمایشنامه ای شناخته شده کار ساده ای نیست معمولا. چون یا مخاطب اجراهای دیگری دیده یا لااقل نمایشنامه را خوانده
به اعتقاد من آقای مالکی و همه عوامل صحنه بسیار خوب از پس این چالش برآمدند.
آقای مالکی بازی شما ممتاز بود.
داغ داغ و بعد از اجرای امشب نوشتم که مبادا یادم برود بگویم این اجرا حتما ارزش دیدن دارد
**اما یک نکته مهم از من مخاطب ساده خطاب به مخاطبان فهیم همه تئاترهای کشور:
۱.اگر به شدت سرما خورده ایم سرفه و عطسه های متعدد داریم برای پیشگیری از انتقال ویروس به سایرین وارد سالن نشویم
۲. اگر وارد شدیم لااقل از ماسک استفاده کنیم
۳.اگر استفاده از ماسک را بلد نیستیم کاش لااقل گرفتن دستمان جلوی دهانمان موقع عطسه و سرفه را بلد باشیم که حال نفر جلویی را بد نکنیم از پرتاپ ترشحات...
۴.اگر هیچ یک از این ها را بلد نیستیم کاش دستمال کاغذی همراهمان باشد که حین اجرا مدام بینی را بالا نکشیم
این ها نه تربیت ویژه میخواد نه آداب دانی اشرافی
سالن تئاتر اتاق شخصی یا خلوت دوستانه ما نیست
حرمت سایرین را حفظ کنیم....
**امشب اجرا نمره ۲۰ داشت ولی دو نفر از مخاطبان که متاسفانه با فاصله کمی پشت سر من نشسته بودند نمره زیر صفر می گیرند