سلام و خسته نباشید به گروه نمایشی :
من یک شنبه موفق شدم این نمایش را ببینم اما متاسفانه در دسته ی کارهای ضعیف قرار دادم متن نمایش یک کپی از هم گسیخته ی گنگ با الهامی از متون محمد یعقوبی بود و در این راستا به طرز ناشیانه ای حرکت می کرد. البته و صد البته به عنوان کار اول گروه نمایشی قابل تقدیر و تشویق هست و در این هیچ شکی نیست. اما متن باید به صورت جدی دراماتورژی می شد یعنی من تماشاچی بعد از بیرون آمدن از سالن اولین جمله ای که از خودم پرسیدم " خب که چی ؟؟؟ " بود.
در قسمتهایی کارگردان می خواست بار طنز نمایش رو کمی بیشتر کنه که این در رابطه با اتاقدار مازنی اتفاق می افتاد که کارگردان می تونست کامل اون شخصیت رو از کار خذف کنه و هیچ اتفاقی در روند کار اتفاق نمی افتاد مثلا در قسمتی که اتاقدار سیب می آره و صحبت نذر میشه و ... می تونست از ابتدا سیبها رو روی میز بذاره و در دیالوگ های خودش به اون اشاره کنه که اولا هم میزان عصبانیتش در جاهایی بیشتر بشه و مثلا دلیل عصبانیت رو قصه ی سیبها و تلکه کردنش توسط اتاقدار باشه و زمانی که سیب رو به دختر تعارف می کنه و اون نمی خوره مثلا دیالوگ را طوری ویرایش کنه که دختر میگه تو که میدونستی من سیب دوست ندارم پس چرا با من لج می کنی و به این ترتیب باز قصه ی سیبها بازگو بشه...
از این دست اتفاقات و نکات ریز کارگردانی و ایده های اون در کار بسیار زیاد بود.
در رابطه با بازیها ، بازیهای چشمگیری متاسفانه به چشن نمی خورد و شاید بهترین بازی ها بازی آرش و اتاقدار بودند دختری که پلیپ بینی یا سرماخوردگی
... دیدن ادامه ››
داشت بیان بسیار ضعیفی داشت به طوری که من تماشاچی که در ریدف سوم بودم یک سری از دیالوگ ها رو رسما نمی شنیدم و هنوز دلیل پلیپ بودن رو نفهمیدم اگر عصبی بود که من حداقل پلیپ عصبی نشنیدم اگر هم سرما خوردگی بود ادامه نداشت گویی بازیگر از یک جای مخصوص با میزان سن مخصوص فین فین رو شروع می کرد و در جایی خاص پایان می برد حتی برای این کار هم می شد کارگردان یک چسب روی بینی بازیگر بچسبونه به این منظور که فرد بینی خودش رو عمل کرده و حالا بقیه قصه و بازیها مثل قطره ریختن و مدام در ایینه نگاه کردن و نگرانی بابت رطوبت و ...
تئاتر زبان عمل و اشیا هست در جایی بازیگر به اتاق عقبی میره و اسپری می زنه و همون صدای اسپری یک میزان سن عالی برای من تماشاچی بود امااین میزان سن ها در این کار ندرتا بود و لذت کار از تماشاچی گرفته میشد.
بازی مرد خواننده هنوز پخته نبود اگر بازیگر توانایی نواختن گیتار رو داشت یک پنجه به گیتار و زدن یک ملودی خیلی ساده و خیلی کوتاه رنگ و لعاب واقعی تری به کار می داد و اگر بلد نبود حداقل پوز کوک کردن گیتار خیلی واقعی تر بود تا اینکه گیتار فقط دستش باشه و ...
قصه ی عرق خوری باز همون قصه ی تکراری و پوسیده و نخ نمای قصه های محمد یعقوبی هست من شخصا با این موضوع مشکل ندارم اما دمر رو پشتی خوابیدن و یه ته لیوان دست گرفتن خیلی تصنعی هست که باید روتوش می شد.
در مجموع این نمایش کاری نبود که من تماشاچی رو به دیدن برای بار دومش جذب کنه اما باز هم تاکید می کنم برای کار اول و قیاس قرار دادن آقای مهدی ربوشه نویسنده و کارگردان این کار با کار اولش بسیار خوب و ستودنی هست.
امیدوارم در آینده کارهای بهتری از ایشون رو شاهد باشم.خدا قوت