در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 06:41:00
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
تفاوت زیست در یک کشور با سطح رفاه اجتماعی و خانوادگی و امید به زندگی بالا و زیست در منطقه ای تسخیر شده به نام خاور میانه که در آن برای اولیه ... دیدن ادامه ›› ترین حق (حیات) باید جنگید، عدم درک افراد از شرایط و فشار خانوادگی و اجتماعی و اقتصادی که عبدو در آن رشد کرده، موجب شده تا همه عبدو را فردی بداخلاق و غیرقابل تحمل بدانند.
صحنه ای که همگی دور میز شام هستند و عبدو قطعه موسیقی ای پخش میکند که یک زن عرب زبان « حتی اگر عربی ندانید متوجه میشوید که خواننده با تمام وجود از غمی که در دل دارد میخواند» حتی این اشخاص تحمل شنیدن این سوز و درد را ندارند.
حسرت زندگی ای که پدر عبدو نتوانسته در آن آسایش و رفاه را تجربه کند به نوعی نشانه کوله بار حسرت هایی است که عبدو برخلاف تغییر شرایط جغرافیایی زندگی اش همچنان با خود حمل میکند.
صاحب خانه قبلی پیرزنی آلمانی بود که چون با عبدو رفتار خوبی داشته است؛شخصیتی در طول نمایش است که عبدو از مرگ او عمیقا ناراحت میشود. عبدو میگوید که برای زندگی اش شریک آرامی میخواهد تا با او به ارامی رفتار کند که این نشانی از کمبود ارامش و توجه در طی سالهای زندگی عبدو میباشد.
عبدو برای داشتن تمام چیزهایی که مابقی از ابتدا زندگی بدون کوچکترین تلاشی داشته اند ، جنگیده است ، تلاش کرده است . حتی برای بدست آوردن آلیسون تلاش کرده است و خود را سزاوار زندگی ای آرام و بدون مشکل میداند.
رفتن برای هر کسی جز عبدو راحت ترین و اولین راه حلی بود که به ذهن میرسید. همه وقتی چیزی دلخواه آنها نبود در اولین فرصت از موقعیت فرار کردند اما عبدو آن کسی نبود که برود اما برای نگه داشتن کسی در زندگی اش اسراری نداشت ؛اما عبدو هربار که کلمه رفتن را شنید به اندازه اولین باری که رفتن شخصی از زندگی اش( پدر) را تجربه کرد برایش سخت و پرفشار بود.
درمان نکردن اسیب های رابطه قبلی و عدم امادگی برای ورود به رابطه عاطفی جدید موجب شد تا نتوانند در لایه های عمیق تر رفتار و ارتباطات یکدیگر برداشت صحیحی داشته باشد و همه چیز در سطح ظاهر باقی ماند و تنها برای فرار از احساس تنهایی بعد از رفتن آلیسون بود که عبدو نمیخواست رابطه خود را با کیت پایان بدهد.
من تمام این برداشت ها از بازی درخشان «مازیار سیدی » بیاد دارم که وقتی خشم عبدو را دیدم حتی بی دلیل، به او حق دادم که الان خشمگین باشد. با غم او غمیگن شدم و لحظاتی که لبخند میزد خوشحال بودم که عبدو در این لحظه شاد است.
خسته نباشید به سه بازیگر عزیز دیگر که شخصیت هر کدام در پیش بردن این قصه در بهترین حالت خود ایفا شد.
خسته نباشید ویژه خدمت تیم طراحان ( لباس، دکور،نور) و عوامل محترم که در تاثیرگذاری دو چندان این نمایش تاثیر ویژه ای داشته اند.
امیرمسعود فدائی و سپهر این را خواندند
کیمیا راستاد این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یکشنبه چهارم آذر ماه به تماشای نمایش بونکر نشستم . . .
اولین بار بود که در مجموعه تئاتر لبخند حضور پیدا میکردم ، به نظرم سالن خوبی داره و بزرگترین ... دیدن ادامه ›› مزیتی که داره موقعیت مکانی خوبش و داشتن پارکینگ اختصاصی هست . با اینکه پارکینگ قابل استفاده نبود ولی باز هم من کم تر دغدغه پیدا کردن جای پارک ماشین رو داشتم !
در ابتدای شروع نمایش طراحی صحنه رو خیلی دوست داشتم چون مشخص بود بهش خیلی فکر شده ، چرخش صحنه و همه المان ها به ما این حس رو القا می کرد که یک جورایی داخل یک بونکر هستیم و این برام جالب بود .
در مورد متن بخوام نظرم رو بگم ، متنِ خوب اما عجیبی داشت که به نظرم ساعت ها باید بهش فکر کرد و میشه گفت خیلی فراتر از متن های است که تا به الان اجرا رفته . (البته این برداشت من با تعداد محدود نمایشی هست که دیدم ، شاید دوستان نظر متفاوتی داشته باشند)
فراز و فرود بسیاری داشت و چون دیالوگ ها به صورت پینگ پنگی اجرا شد باعث میشد ریتم اجرا پایین نیاد اما باز هم یک جاهایی خسته کننده میشد . . .
به نظرم در اواسط اجرا یک نقطه عطف وجود داشت که خیلی برام هم عجیب بود و هم جذاب ، به طوری که احساس کردم با یک قطار به آینده سفر کردم و وقتی پیاده شدم انسان هایی عجیبی میدیدم . . .
انسانی که بٌرد داره . . .
انسانی که رم میخوره !
انسانی که Setup نداره و فقط Setting داره و دختری که بدون رم نمیتونه صحبت کنه و حرف های گنگ می زنه !
منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش از بسته به بسته تر ، از خونه به دسته تر !
رمش بیرونه و اصرار داره رمش رو جا نزنه !
Reset نشه . . .
در نهایت به چشم دکتر چاقو میزنه و دوباره صدای قطار . . .
انگار دوباره سوار قطار شدیم و در دل داستان سفر می کنیم . . .
حرف هایی از جهان دوم و سوم . . .
در یک جایی از متن کاراکتر دختر به کاراکتر دکتر گفت : تو عصبی شدی چون باهات موافقت نشده!!! دقیقا با چی موافقت نشده بود؟؟؟
یعنی دکتر هم به دنبال نصب اون برد بود ؟
در ادامه کاراکتر دکتر گفت چرا باید برام مهم باشه؟؟؟
کاراکتر دختر میگه : چون خودت افلیجی ، چون از کار افتاده ای! چون کاری ازت بر نمیاد ...
دوباه صدای قطار . . .
اینبار با یک ارازل سطح یک عاشق مواجهیم ؟! یک ربات عاشق؟!
کلمات هیچ ربطی به هم ندارند ، هیچوقت نداشتند ! یک مشت توجیح مسخره ! تو به هم ربطشون میدی و همین دخلت رو میاره !
همه این ها چیزهایی بود که دیدم و شنیدم و هنوز هم دارم بهش فکر میکنم . . .
در مورد بازی ها ، جناب آذرنگ مثل همیشه عالی بودند و خانوم رسول زاده واقعاً سوپرایزمون کردن و بازیشون فوق العاده بود . . .
موسیقی عالی ، کارگردانی فوق العاده . . .
خسته نباشید میگم به عوامل نمایش بونکر

خب... من مدت‌هاس هوسِ دیدنِ یه کار شبیه به "آشپزخانه/حسن معجونی" و هوسِ یه مازیار سیدیِ آشپزخانه رو دارم... که با توجه به حضورِ مازیار ... دیدن ادامه ›› سیدی و خلاصه‌ی کار، فکر می‌کردم این اجرا می‌تونه توقعم رو برآورده کنه... ولی متاسفانه اون‌جوری که باید و شاید، این اتفاق نیفتاد.

کلیتِ کار برای من راضی‌کننده بود "اما" از تمامِ پتانسیلِ موجود -چه در مورد متن و چه در مورد اجرا- استفاده نشده بود.

موضوع رو دوست داشتم "اما" متن جا داشت پرکشش‌تر و پخته‌تر باشه.

گروهِ بازیگران هم همه آدمای کاربلدی هستن "اما" برای من به جز خسرو پسیانی و رضا بابکِ عزیز، بقیه‌ی بازی‌ها معمولی و کم‌جون بود.

استفاده از هاش-اف هم که همیشه توذوق‌زننده‌ترین قسمتِ هر اجراس... با اینکه توی این کار هاش-اف کارکردِ بیشتری به جز رسوندنِ صدا به تماشاگر داره، ولی وقتی منبعِ صدا ثابت و بازیگر در حالِ حرکته، بُعدِ صدا از بین میره و بعضی قسمت‌ها گنگ میشه و متوجهِ بعضی اتفاقات نمیشی؛ و در درجه‌ی دوم هم، هاش-اف باعث میشه بازیگر از تمامِ قدرتِ صداش استفاده نکنه و بازی‌ها "سینمایی" بشه که برای من این بزرگ‌ترین نقطه‌ضعفِ اجرا بود.

اما

طراحی صحنه رو بسیار پسندیدم... مخصوصاً در مقایسه با خیلی از اجراهای جدید که طراحی صحنه از اولویت‌های آخرشونه.

پادکستِ جمیلا جمیری رو هم دوست داشتم، اگه لینک بدین کامل گوش کنم ممنون میشم 😁

و جذاب‌ترین اتفاقِ اجرا برام این بود که اگه تا حالا منتظرِ یه تئاترِ جدید از مازیار سیدی بودم، از الان به بعد دیگه منتظرِ کنسرتِ دو نفره‌ی مازیار سیدی و خسرو پسیانی خواهم ماند... یعنی واقعاً کلِ تئاتر برام یه طرف بود، بخشِ موزیک زنده یه طرف دیگه.
.
.
.
"عبدو" و عبدوها از سخت‌ترین آدم‌هایی هستن که تا حالا دیدم.
آدمایی که نمی‌‌دونی بد هستن یا خوب... نمی‌دونی دوستشون داری یا نه... نمی‌دونی بودنت کمکشون می‌کنه یا آزارشون میده...
شاید "عبدو"ها با محبت شفا بگیرن...
شایدم فقط تو رو بیمار کنن.
.
.
.
چون میبینم این کار هی با نمایش آشپزخانه مقایسه شده اینو می‌گم. بنظر من این کار از اون برلی من جالب تر بود، چون بجای هیاهوی زیاد اتفاقا در آرامش داشت موشکافی می‌کرد رابطه‌ها و شخصیت‌ها رو و اتفاقا هاش اف داشت کمک می‌کرد از فریاد بی مورد کشیدن جلوگیری بشه و همه‌ی احساس شخصیت‌ها بیاد تو صداهای یواششون
حالا اتفاقا بنظرم مازیار سیدی اینجا از اونجا هم قشنگتر بود :)) البته با احترام به آقای سیدی عزیز. چون بنظرم پخته تر بود و لایه‌های بیشتری از کارکتر رو به نمایش میذاشت و فقط یک پرد خشمگین نبود، یک افسرده‌ی خشمگینی بود که میذاشت هم ازش بدت بیاد هم خوشت بیاد.
البته که اجرای آشپزخانه جزو اجراهای ماندگار سال‌های گذشتس ولی بنظرم این اجرا هم چیزی از اون کم نداشت.
.
پ.ن: منم منتظر کنسرت سیدی و پسیانی می‌مونم :)))))
۱۹ ساعت پیش
با بخش کنسرت خیلی موافقم
۱۵ ساعت پیش
Theaterlover
چون میبینم این کار هی با نمایش آشپزخانه مقایسه شده اینو می‌گم. بنظر من این کار از اون برلی من جالب تر بود، چون بجای هیاهوی زیاد اتفاقا در آرامش داشت موشکافی می‌کرد رابطه‌ها و شخصیت‌ها رو و اتفاقا ...
حقیقتاً به نظرِ منم این اجرا ارتباطی به "آشپزخانه" نداشت و مقایسه‌شون کارِ درستی نیست... فقط دلم برای اون کاراکترِ آشپزخانه - همون مردِ خشمگین - تنگ شده و دلم می‌خواد دوباره ببینمش.
۱۲ ساعت پیش
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش آدام .ر یکی از زیباترین ترین اجراهایی بود که دیدم
کار بسیار حرفه ای بود و واقعا از دیدن این نمایش لذت بردم .
خریدار
مانا حبیبی (mana.habibi)
درود و عرض ادب سرکار خانم رئیسی
سپاس از حضور گرمتون خرسندیم که از نمایش لذت بردید ممنون از نظر مثبتتون🪷🙏
۱۹ ساعت پیش
فکر نمی‌کنم نیاز به تگ اسپویل داشته باشه نوشته‌تون
۱۵ ساعت پیش
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
روزنامه سیاست روز- علی کلانتری: نمایش «بی پایانی» به نویسندگی و کارگردانی «صحرا فتحی» روز گذشته اجرای پایانی خود را در سالن سایه مجموعه تئاتر ... دیدن ادامه ›› شهر روی صحنه برد.
با نگاهی به آمار فروش بلیط‌های این اجرا که در آن بازیگران نام آشنایی همچون «الهام شعبانی»،«حدیث میرامینی» و«مهسا طهماسبی» حضور داشتند متوجه می‌شویم که احتمالا با اثری خوب و قابل درک روبرو بوده‌ایم به همین دلیل نیز این اجرا مخاطبان زیادی را به سالن اجرا کشانده است.
نمایش بی پایانی که در ژانر کُمدی سیاه می‌تواند جایی برای خود داشته باشد درباره زندگی سه دوست قدیمی است که بعد از مدتها دور هم جمع می‌شوند و دست تقدیر سرنوشتشان را زیر و رو می‌کند. درون مایه و تم اصلی این اجرا، متأثر از نام و جنسیت نویسنده، زنانه است و داستانی حول شخصیت‌های زن می‌تواند اِلمان‌هایی به خصوص از رفتار آنها و ‌نمود آن در واقعیت داشته باشد.
معضلات ذاتی زنان در زندگی واقعی سوژه‌ای برای نوشتن این اثر شده، سوژه‌ای که در جامعه مردسالار می‌تواند نمود نمایش مرهم برای زنان زخم دیده از اطرافیانشان باشد. زنی که طلاق گرفته و برای از دست ندادن حضانت تنها فرزندش روز و شب استرس شدیدی را متحمل می‌شود، زنی که به دلیل نوع رفتار و نوع پوشش همواره مورد شماتت و قضاوت قرار می‌گیرد چون در جامعه کنونی انتخاب نوع پوشش به شدت از سوی اطرافیان مورد بحث قرار می‌گیرد و گاهی زمینه‌های کدورت را فراهم می‌سازد و در نهایت زنی که برای فرار از مشکلات خانوادگی و شاید فقر تصمیم می‌گیرد از عشق واقعی خود بگذرد و برای ساختن زندگی بهتر و رفاه نسبی به ازدواج فردی در بیاید که اصلاً از لحاظ سنی و اخلاقی با او سنخیتی ندارد.
سه کاراکتر و کلی درد که در نیمه ابتدایی نمایش کاملاً دردهایشان از دید مخاطب پنهان است، پنهان کاری عامدانه که ظاهراً کارگردان اثر قصد دارد با شبیه سازی زندگی اکثر زنان در جامعه که باید درد را در صورت پنهان و به درون بسپارند، مخاطب را با خود همراه کند و از آنها همزاد پنداری را وام بگیرد.
تئاتر بی پایانی دو رُخ دارد، دو نیمه و صورت و سیرتی کاملاً متفاوت، تعلیقی به درازای نیم ساعت و یا شاید نیمی از اجرا که کاملاً مخاطب را غافلگیر می‌کند. زندگی در نیمه دوم اجرا روی خشن خود را آشکار می‌کند و از کمدی، تراژدی می‌سازد. تراژدی که سورئال نیست بلکه کاملاً رئال و واقعی است و در دنیای ما نوشته‌های روی کاغذ نویسنده می‌تواند نمود واقعی داشته باشد.
نویسنده اثر، دنیایی را که خلق کرده به خوبی می‌شناسد و به واسطه این شناخت عمیق چنان تسلطی بر نوشتار دیالوگ‌ها دارد که گاهی مخاطب مرز میان اجرا و واقعیت را به فراموشی می‌سپارد و خود را یکی از کاراکترهای درون اجرا تصور می‌کند. در هنر تئاتر به دلیل این که همه چیز در مقابل دیدگان مخاطب به وقوع می‌پیوندد و مجال کات و تدوین و برداشت دوباره برای بازیگر و کارگردان وجود ندارد، ایجاد تعلیق و همچنین القای حس آن به بیننده کار بسیار سختی است، ولی بی‌پایانی با تکیه بر اصل غافلگیری مخاطب متنی را ارائه داده که به راحتی می‌تواند مخاطب را شگفت زده کند.
البته باید این موضوع را اضافه کنیم که متن خوب وقتی به ثمر می‌نشیند که اجرای آن نیز درست و سر ضرب باشد. سه بازیگر نمایش دقیقا با ریتم نمایشنامه جلو می‌روند و در نیمه ابتدایی با سرعتی معقول و در نیمه دوم اجرا چنان اجرای درست و پینگ پنگی و ریتمیکی دارند که علاوه بر پیشبرد مسیر داستان به راحتی آب خوردن مخاطب را مسحور خود می‌کنند.
بی پایانی از آن دست اجراها است که خستگی را بر تن مخاطب نمی‌نشاند بلکه با متن و ریتم و بازی خوب با مخاطب کاری می‌کند که پس از پایان نیز منتظر مابقی اجرا است. از آنجا که این اجرا تک صحنه‌ای بود و میزانسن و آکسسوار خاصی نداشت تنها چیزی که می‌توانست دقایق اجرا را خوشایند بکند، همان بازی و متن بود که الحق و الانصاف به خوبی از پس آن برآمده بودند.
باید ایستاده نمایش بی پایانی را تشویق کرد، نمایشی که می‌تواند تا مدت‌ها ذهن را درگیر کند و رخدادهای سورئال درون تئاتر را به زندگی مخاطب تعمیم بدهد. نمایش بی پایانی نمایشی که به پایان رسید ولی داستان آن سه زن همچنان در جامعه‌ای که در آن زیست می‌کنیم پابرجاست.
کمدی سیاه؟؟؟!!!! این یک نمایش بد بود .چند شب پیش دیدمش یک لودگی اعصاب خردکن و بی شخصیت. یک حرکت اشتباه محاسباتی در متن و اجرا. متن شل و وا رفته با شخصیت پردازی در حد انشاء .کارگردانی که حریف نام های روی صحنه نبود و هر کی هر کاری میخواست میکرد و عزیزان بازیگر در رورانس با غرور از اشکی که ریخته بودند تعظیم میکردند. خیر آقا جان بازیگری اشک ریختن نیست.
۲ روز پیش، سه‌شنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خوب نگاه کن ،من معمار ویرانی انچه تو ساخته ای هستم!
نمایش همه چشمها برای او بار دوم تازه چشمهام رو باز کرد، بازیها، متن و طراحی لباس و صحنه ... دیدن ادامه ›› انگار این بار با ذربین می دیدم!
عجب نمایشی، عجب اجرای ناب، درخشان و مبهوت کننده!
اقا محمد خان باروبانی قرمز آویزان،رد خون عقیمی ، وارد صحنه شد تا با ورودش به تاریخ سراسر این خاک رو به انتقام اخته گی خونین کنه !
در حجله گاهی که آماده کرده بود برای شبهای زفاف چشمها دراتد و وصلت تاریکی رو جشن گرفت!
تنها کسی که لباس سپید بر تن داشت اقا مخمد خان بود، پاک بود عاشق بود به جرم عاشقی از عشق ورزی محروم شد شد، زنی در او زاده شد که آرزوی بازویی مردانه را داشت، خورشیدش غروب کرد و شد آغا محمد خان!
لباس برادران و برادرزاده همگی مشکی و زنانه با رگه های از سیمهای جاه طلبی و نیم تاجی بر سر جانشین که در آرزوی تاج خواجه تاجدار است!
راوی داستان حیوانات زندگی اقا محمد خان بودن روباهی که خود قربانی تنفر و تفریح اقا محمد خان بود و اسبی که تنهار یار او در شرایط سخت و تنهایی بود و البته راوی الکن تاریخ که با ساعت زمان اویخته به جیب اش مدام هشدار می ده!
لطفعی خان زند مناره چشمها رو، انداختن نوزادان به چاه و رگ زدن زنان کرمان رو در خواب دیده بود!
زنان اما در بیداری دیده بودند!
رویاهای اقا محمد خان تنها با حضور دو زن زندگی اش شکل می گیره ؛مادر و عمه! زنان هم خون قجری!
یکی سرکوفت می زنه یکی نگران تنها کسانی که چشمانشون برای دیدن شام اخر اقا محمد خان بینا است ،تنها شاهدان تاربخ!
و در پایان اقا محمد خان خسته از چشم دراوردن ها زبان بریدن ها، کشتن ها خودخواسته به بستر مرگ می رود تا شیرین ها خربزه اش رو بدرند شاید ارام بگیرد!
نمایشی در تمام ابعاد درخشان!
لذت بردم و منتظر کارهای بعدی این گروه جسور هستم✨🙏🏻♥️
ممنون بابت نگاه دقیق و زیباتون
۲ روز پیش، سه‌شنبه
فریبا صارمی
ممنون بابت نگاه دقیق و زیباتون
♥️🙏🏻
۲ روز پیش، سه‌شنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با درود..این نظر کاملا شخصی ست...اسپیلبرگ چهل و اندی سال پیش ای تی را ساخت که برای اولین بار نشان داد ادم فضایی ها هم حس دارند..و وجه دیگری از ... دیدن ادامه ›› ترس انسان به موجودات فرا زمینی را نشان داد..و از دریچه دیگر دید..نزدیک ده سال پیش جاناتان نولان.(که من همیشه از فیلمهای برادرش کریستوفر )هراسناکم..سریالی پیشرو را ساخت به نام وست ورلد..که خارج از فراز و نشیب هایش داستانی از ساخته های دست بشر میگفت که کم کم بر بشر مستولی خواهند شد..چون از بشر باهوش تر و زیرک تر عمل میکنند..جلال تهرانی در کنار همه کارهای تاتریش..فیلم نامه نویس هم هست..فیلم بین حرفه ای ست دغدغه ترس از هوش مصنوعی که بر دنیا مستولی شده را میبیند و درک میکند ...و بونکر دغدغه ش در این حوزه است..دکور را دوست داشتم .نور را دوست داشتم .بازی سارا رسول زاده بسیار هیجان انگیز بود..و سرشار از تعجب برای من ..صحنه هایی که اینقدر نقش ادم اهنی را هنرمندانه اجرا کرد که انگشت حیرت به دندان گزیدم.کلا اذرنگ چه بد بازی کند چه خوب دوستش دارم..(که اینجا زیاد خوب نبود)جلال تهرانی را به خاطر پیشرو بودنش دوست داشته و دارم..اما داستان بونکر را به دو بخش تقسیم میکنم که نیمه اول ضرب اهنگ داستان بسیار کند .. نیمه دوم داستان( از جایی که میفهمیم سارا رسول زاده ادم اهنی ست )ضرب اهنگ درست میشود..و از حالت محاوره که تماشاگر را در نیمه اول خسته میکند در نیمه دوم به اندیشه و تفکر وا میدارد...در پیشرو بودن داستان در ایران هیچ بحثی نیست..ولی اگر کارهایی چه در تاتر چه درسینمای جهان از این دغدغه امروز بشر دیده باشید..به قول دوستی کار شما را بغل نمیکند چون داستان هایی از این دست وقتی برای شما تازگی و wowدارد که در این حوزه کاری ندیده باشید..مثل مثال دوست غربزده ی من که جاده صاف کن امپریالیست بود با اندیشه هایش :))..میگفت کت شلوار هاکوپیان خوبه اما تا وقتی که شما دویچه گابانا ندیده باشی..القصه نظرم کاملا شخصی بود...ولی اینم در اخر بگم واویلا..واویلا از تک جملات شاهکار جلال تهرانی ..چیزهایی رو میگه که تا حالا نشنیدی..و با کلمات باله سمعی بصری میکنه...:))) اقا میرقصونه قشنگ کلمات رو و همیشه وجه نویسندگیش برای من بسیار های لایت تر از کارگردانیشه....به امید کارهای بهتر..
تئاتر جالبی بود و فرم جدیدی برای من داشت که این موضوع لذت‌بخشش می‌کنه.

هم‌زمانی روایت‌ها ۱۰ دقیقه اول گیج‌کننده بود اما رفته رفته که بهش عادت ... دیدن ادامه ›› می‌کردی تجربه جدیدی رو می‌ساخت. انگار خودت انتخاب می‌کردی که بیشتر می‌خوای کدوم روایت رو دنبال کنی. این خصوصیتش باعث می‌شد که حتی بشه چند بار این نمایش رو دید بدون این که خسته‌کننده بشه و هر بار به یه قسمت توجه بیشتر کنی.

استفاده‌های خلاقانه‌ای توی جای‌جای نمایش از نور شده بود که به فضاسازی کمک می‌کرد اما این درمورد صدا وجود نداشت.

بعضی جاها (مثلاً توی پرده سوم) تکرار بازیگرها توی شخصیت‌های مختلف یکم ناهمبستگی ایجاد می‌کرد. مثلاً دیویس و پدرش، ما دیده بودیم که یه جا هردو یه شخصیت داشتن و بعد توی ۶۰ سال بعد هم همونا بودن با همون اسم و نسبت فامیلی. درحالی که هدف این بخش تنها این بوده که مسئولیت پذیری بانی رو نشون بده و به روایت کمک چندانی نکرده.

بازی‌ها خیلی دقیق و تکنیکی بود و نشون‌دهنده وقت زیاد برای تمرین بود. تنها بازی اما توی پرده اول (نقش معتاد) یکم ضعیف بود.
وقتی سن زیر پای خاک خورده تئاتر به لرزه درمیاد.
از بازی استاد زنجانپور و صلابت ایشون لذت بردم. بازی آقای بهرامی عالی بود. من که به گویندگی ایشون ... دیدن ادامه ›› بیشتر عادت کرده بودم، با وجه دیگه‌ای از هنرشون آشنا شدم‌. جناب قوانلو هم بازی فرم عالی داشتن.
با اینکه قصه یک مقداری پرش داشت و مشخص نشد که ژپتو چطور از یک نابازیگر تبدیل به یک بازیگر درجه یک شد و چه سیر و سلوکی رو طی کرد، اما واقعا از دیدن این نمایش لذت بردم و خوشحالم که افتخار دیدنش نصیبم شد.
متأسفانه اندازه سر سوزن بوتاکس با کار ارتباط نگرفتم.
سلام ، می تونم بگم منم حسی شبیه شما داشنم .. ارتباط قسمت ها با همم متوجه نشدم ..
۳ روز پیش، دوشنبه
مهناز ولایت
سلام ، می تونم بگم منم حسی شبیه شما داشنم .. ارتباط قسمت ها با همم متوجه نشدم ..
سلام در واقع منظورم این بود که فرم و داستان درگیرم نکرد.
۲ روز پیش، سه‌شنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
طراحی صحنه و دکور جذاب موزیک متن بامزه
موضوع نمایش جالب و بازی کاراکترا زیبا خصوصا خسرو پسیانی عزیز که بار طنز گهگاهی داستان و تب و تاب دادن ... دیدن ادامه ›› به ریتم و پیش رفتن و موضوع نمایش خیلی کمک کرد و دیالوگای آقای بابک هم خیلی قابل تأمل بود خوشحال شدم به شخصه ایشون رو بعد از مدت ها در فریم تئاتر دیدم
و به نظرم یکی از متفاوت ترین شروع های نمایش رو میبینیم که باعث برقراری ارتباط بیشتر مخاطب با داستان میشه در نوع خودش حرکت جالبی بود
و همین طور از دراماتورژ قابل تحسین مازیار سیدی و بازی طبیعی مرجان اتفاقیان نمیشد غافل شد خسته نباشید کلی
و همین طور تبریک به آقای روستایی بابت تهیه کنندگی کارهای پرمخاطب و دیدنی این روزاشون👏🏻
درود..این نظر کاملا شخصی ست...بعد از یک جلسه سخت کاری یکدفعه چشمم رو باز کردم دیدم اول خ ملک هستم و ساعت ۷..طبق معمول در اوج خستگی یه قهوه ... دیدن ادامه ›› تو دستم . گفتم شب های اخر این تاتر بهتر ببینمش..بهمن نماد چیزهای نو که قرار بود در سرزمین من اتفاق بیفته البته ۲۲ دومش ..نام یک شیر که قرار وارد یک باغ وحش بشه و اونجا رو از ورشکستگی دربیاره..و نمیاد ..و این باغ وحش (که نمادی کوچک از یک جامعه فاسد.با بوروکرواسی اداری و .دزدی هایی که از صدر تا ذیل ادم های اونجا رو فرا گرفته همه یا خوابن یا در حال دزدی نشان از یه جامعه فاسد رو میده که قرار بود آرمان شهر جهانی بشه.. و چقدر اشنا بود داستان!!!!؟؟دره من چه سرسبز بود اما دیگر نیست و در فساد سیستماتیک غوطه ور ..و داستان بسیار درست نوشته و پرداخته شده بود و لایه های فساد..و بیسوادی و پله های ترقی را بدون اگاهی طی کردن را درست ساخته و پرداخته کرده بود..بازی بازیگران غیر از یک نفر که نقش اقای سهمی رو بازی میکرد بسیار خوب و درست بود..دکور عالی..داستان لمس هر روز ما..کارگردانی خوب ..غیر از چند دقیقه ای که ریتم از نفس میفتد..و طولانی بودن کار که میشد زیر یک ساعت کار را جمع کرد..من ایرادی ندیدم.به امید کارهای بهتر..
ممنون از نقد و نظرتون🙏🏼🙏🏼
۳ روز پیش، دوشنبه
پویا فلاح
چه سرسبز بود دره من هم یادآور یک فیلم دوست‌داشتنی است هم اون کلمه [ بود ] قلب آدم رو از جایی که می‌تونست سرسبز بمونه و نموند مچاله می‌کنه
مرسی خوندی پویا جان..
۳ روز پیش، دوشنبه
پویا فلاح
چه سرسبز بود دره من هم یادآور یک فیلم دوست‌داشتنی است هم اون کلمه [ بود ] قلب آدم رو از جایی که می‌تونست سرسبز بمونه و نموند مچاله می‌کنه
اثر ماندگار جان فورد . جزو بیست فیلم عمر من
۳ روز پیش، دوشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
Arezo Polo (arezopolo)
درباره کنسرت-نمایش دردنوشان (برای سعدی) i
لذت برم ....گریه کردم و حسش کردم و خدا رو شکر کردم که لیاقت دیدن این نمایش داشتم ...پایدار باشید هنرمندان بزرگ کشورم🦋🙏
فوق العاده بودید اقای تفتی در یه کلام تا به حال هیچ نمایش و اثری انقدر منو تحت تاثیر نزاشته انقدر لذت نبردم
تسلط شیوایی کلام و بیان شما شگفت انگیزه
۳ روز پیش، دوشنبه
مایه مباهات ماست و انگیزه ماندن بر روى صحنه آن چه شما گفته اید. سرخوش و سپاسگزارم
۳ روز پیش، دوشنبه
مریم ظهرابی
فوق العاده بودید اقای تفتی در یه کلام تا به حال هیچ نمایش و اثری انقدر منو تحت تاثیر نزاشته انقدر لذت نبردم تسلط شیوایی کلام و بیان شما شگفت انگیزه
سپاسگزارم که احساستان را با ما به اشتراک گذاشتید
۳ روز پیش، دوشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
«دلم برای صداش تنگ شده» و من با این جمله‌ی صادقانه و ملموس گریستم

ساکورای کاغذی برای من کار نکرد
متاسفانه تیوال در امتیازها «نیم» را لحاظ ... دیدن ادامه ›› نکرده که بتونم ۱/۵ بدم
پر بود از جملات فیس‌بوکی یا اینستاگرامی در غم فقدان و توصیه‌های حفظ ارزش‌ها و قدر دانستن و …
درامِ کار آنچنان که باید ، درگیرم نکرد و بنظرم فقط صدای درخت ساکورا مقادیری گرمی و حسِ خوب داشت
با سلیقه‌ی من سازگار نشد و منتظر موندم تا نمایش منگی را ببینم بلکه بشوید و ببرد …
با دیدن ساکورای کاغذی واقعاا تلنگری بهم‌ خورد که آرزوهای محالم رو زندگی کنم تا دیر نشده
یجوری بودنمو به عزیزانم تا زندم نشون بدم و کاری کنم حسم کنن که اگه روزی از دست رفتم جای خالیم براشون با خاطرات عزیز و قشنگم پر باشه
نمایش عالی پرفورمنس خانم‌ها فوق العاده و در کل لذت بخش و صمیمی بود 🫀🌱
۴ روز پیش، یکشنبه
Saba Asadi
با دیدن ساکورای کاغذی واقعاا تلنگری بهم‌ خورد که آرزوهای محالم رو زندگی کنم تا دیر نشده یجوری بودنمو به عزیزانم تا زندم نشون بدم و کاری کنم حسم کنن که اگه روزی از دست رفتم جای خالیم براشون ...
سپاس از مهرتون🙏🌸
۳ روز پیش، دوشنبه
مهرنوش مومنی
متاسفانه منگی زورش نرسید 😫
برای من زورش رسید
۳ روز پیش، دوشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مهربد ظریفی (mehrbod_zrf)
درباره نمایش گرامر i
امشب این نمایش رو دیدیم و بسیار ارش لذت بردیم و جا داره خسته نباشید بگم به تمامی عوامل کار و به خصوص بازیگران عزیز کار که با بازی‌های درخشان ... دیدن ادامه ›› خودشون اجرای درخشانی رو به روی صحنه آوردن👏🏻❤️
ابتدا که موضوع نمایش رو دیدم ترسیدم که مثل نمایش انگلیسی که خیلی دوستش نداشتم این نمایش هم کلیشه‌ای و حوصله سربر باشه برام و خیلی دوستش نداشته باشم اما به عنوان کسی که تازه وارد ۲۴ سالگی شده و هرروز درگیر این مسائله بی‌نهایت با این نمایش ارتباط برقرار کردم و متن اثر جوری بود که انگار داستان خودم رو داشت برایم روایت می‌کرد و منی که به سختی پیش میاد تو کاری گریم بگیره نصف اجرا رو داشتم گریه می‌کردم چرا که منم هرروزه با خودم درحال فکر کردن و کلنجار رفتنم که آیا برم و یا نرم؟! اگه من برم مادر و پدرم چی میشن؟! آیا من اصلا میتونم گریه‌های دم رفتن مادرم رو تحمل کنم؟! و کلی سوال دیگه...
در نهایت هم من و هم همراهم بی‌نهایت از این کار لذت بردیم و واقعا ۵ ستاره‌ی کامل برازنده‌ی شماست!👏🏻❤️
سلام
ما از یک مسیر طولانی و یک تمرین سخت به این اجرای گرامر رسیدیم ، خندیدیم ، اشک ریختیم ، انگیزه گرفتیم و ...
در وهله اول امیدوارم تماشاگران عزیز تیوال گرامر را برای دیدن انتخاب کنن تا بتونیم مسیرمون رو ادامه بدیم و در نهایت باید بگم نوشته شما تمام خستگی این مسیر رو از جان ما بیرون کرد .
سپاس بی کران 🙏🏻🌼
۴ روز پیش، یکشنبه
سپاس گزارم که به تماشای ما اومدین 🙏🏻🌿
۳ روز پیش، دوشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تاتر فوق العاده خوب با متن بی نقص و هدفمند به دور از ابتذال های امروزی.

امیدوارم امثال این تاتر که دغدغه مند هستن بیشتر شه. خواهش میکنم به ... دیدن ادامه ›› راهتون ادامه بدید. شما بی نظیر هستید. تفکر تفکر تفکر تاتری که حین اجرا و بعد از اجرا آدم درگیر تفکر میشه بی نظیره. مگه رسالت تاتر و اصلا فرهنگ و هنر چیه؟

و خسته نباشید جانانه به دو عزیز بازیگر که هر چه در توان داشتند به روی صحنه اوردند و تمام تلاششون رو کردند و البته تلاششون به نظر من به ثمره نشست و بازی ها فوق العاده خوب و احساسی در اومده بود.

جواب سوال انتهای نمایش من: خیر

و چقدر این دیالوگ رو دوست داشتم:
«من الان دو ساله نمیتونم با هیچ کی صمیمی شم چون با هر کی صمیمی بودم یا ویزاش اومد یا رفت...»
چقدر این جمله رو دارم زندگی میکنم...
سلام ...
با تمام کم لطفی هایی که گروه گرامر تجربه کرد و میکنه ، کلمات شما کوه انرژی شد برای تک تک اعضای این گروه ، با افتخار سپاسگزار حضور تون هستم 🙏🏻🌼
۴ روز پیش، یکشنبه
ممنونیم که به دیدن نمایش ما اومدین ‌‌و برای ما نوشتین🙏🏻🌿
۳ روز پیش، دوشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مالی سویینی، نمایشنامه خوانی که آن را تئاتر نامیده اند.
با صابر ابری رو به رو هستیم که در نقش همسر نازنین در تئاتر فوق‌العاده امشب به صرف بورش ... دیدن ادامه ›› و خون گیر کرده اما همچنان بینظیر است. الهام کردا سنگ تمام گذاشته بود با آن صدای دلنشین و بازی زیبا. اما بازی نه چندان دلچسب و خطی و پر از جزئیات بی خاصیت علی سرابی شما را بهت زده می‌کند. تنها شخصیت پردازی علی سرابی برای این نقش تکان دادن دست ها به صورت دیوانه وار بود و نه بیشتر. تا آنجا که متوجه شدم شخصیت دکتر باید چهل و خرده ای سال باشد اما گریمی شبیه پدر ۷۰ ساله من داشت. لباس ها و پترن هایی که به هیچ عنوان به زمان شکل گیری اتفاقات نمیخورد.
بیش از همه اینها عدم استفاده از پتانسیل‌های تالار وحدت به شدت من رو ناامید کرد. یک گل، یک نهنگ و دیگر هیچ. اگر نمایش موزیکال شازده کوچولو را در این سالن ندیده بودم، شاید من هم از این دکور ذوق زده میشدم. اما میدانم که خیلی کم کاری صورت گرفته.
داستان بسیار پراکنده با بازی‌های ناهماهنگ و عدم استفاده درست از ورود و خروج کاراکتر ها. پریدن در حرف همدیگر که جزوی از داستان بود ولی به شدت روی شخصیت ها ننشسته بود.
بازی خطی پزشک، دیالوگ های پراکنده با جزئیات حوصله سر بر، مونولوگ‌های بدون تعلیق و بدون نیاز به ذره ای فکر و توجه به موضوع بیان شده توسط بازیگران. عدم شخصیت پردازی همسر مالی و موضوعی کلیشه ای که شما را به هیچ عنوان درگیر نخواهد کرد. و آنقدر بر روی شعار این نمایش (که چرا فکر میکردیم این دختر چیزی برای از دست دادن ندارد) تاکید شده بود که دیگر شبیه سرود ملی شده بود.
و بیش از همه اینها مسئله‌ای که مرا آزار داد طولانی بودن داستان، و پایان بندی چند دقیقه ای آن بود. شما ۸۰ دقیقه درگیر خزعبلات شروع هستین و فقط چند دقیقه پایانی است که سرنوشت مالی را مشخص میکند که به نظرم بسیار بسیار کم بود برای آنهمه سوال بی جوابی که داریم.
و در نهایت قیمت بالای بلیت این تئاتر من را به این باور رسانده بود با نمایشی شگفت انگیز رو به رو هستم اما دریغا.
خسته نباشید میگم به عوامل تئاتر کاتیوشا. این کار هم مانند هر کار دیگری نقاط قوت و ضعف خودشو داشت. نقاط قوتش طراحی زیبای حرکات، تسلط بازیگران ... دیدن ادامه ›› روی حرکات، تسلط و روانی در بیان دیالوگها، موسیقی بی نقص و مدیریت خوب موقعیت در قطعی برق بود. پیامی که داشت شاید ضدجنگ بود که قشنگه.
اما طنز و دیالوگهایی که بنا بود خنده دار باشن راستش ناامیدکننده بودن. نکاتی که طنز نمایش روی اونها تکیه کرده بودن تکراری و بدون خلاقیت بودن. مثلا توجه نشان دادن شخصیت مرد میانسال به دختر جوان و در عین حال ترسیدن از همسرش و تغییر موضع ناگهانی در برابر چشم‌غره‌ی همسر! موارد مشابه این طنز تکراری و با عرض پوزش سطحی زیاد بود.
کاتیوشا در رساندن پیام موفق، اما نه چندان تاثیرگذار بود.
کاری نبود که دلم بخواد دوباره به دیدنش برم اما اجرای یه تئاتر در شرایط امروز که نیاز به گفتن نداره، کاریه بسیار سخت و همین که قدمی در جهت زنده نگه داشتن و تقویت هنر ارزشمند نمایش برداشته میشه ارزشمنده و جای قدردانی داره. من هم به عنوان طرف دیگر کار، یعنی یک تماشاگر، موظف به همراهی هستم.
آروزی سلامتی و موفقیت دارم برای همگی.
Amiin.fa (amin.fa)
درباره نمایش بچه i
■ ساتورن [و بانو]، بچه‌شان را میبلعند
(نام نقاشی اثر فرانسیسکو گویا)



++میتونم بگم امشب یه کار با فضاسازی ای کاملا منحصربفرد دیدم. چیزی ... دیدن ادامه ›› که از اول تا آخرش، میشد مهر و امضای خالق رو دید. یه چیزی عین فیلمهای خوب سینمایی. طراحی صحنه، موسیقی، متن، کارگردانی، بازیها.
یه نکته عجیب کار این بود که جزو معدود متنهای ایرانی بود که هیچ کجاش شعارزده نبود و از کادر بیرون نمیزد.

-_- سالن حافظ مال این اجرا نبود واقعا. خوشحالم که خوش شانس بودم چون فقط با ۲۰ درجه خم شدن، تونستم کارو تا حد زیادی ببینم.

× کامنتهای زیادی رو خوندم و تا حد زیادی چیزی آموختم ولی خوانش و بینش من از این کار کاملا چیز دیگه‌ای بود. چون "بچه" برای من یه کار اسطوره‌ای آئینی بود.
با نقاشی گویا (Goya) شروع میکنم. در قصه ای از اساطیر یونان، برای ساتورن پیش‌گویی کردن که بچه هاش باعث براندازی حکومتش میشن. و اینطور بود که پس از تولد بچه‌هاش، اونا رو میبلعید تا مانع بشه. (به سایر تابلوهای سیاه گویا نیز مراجعه کنید.) بنظرم زیبایی شناسی بخشی از کار، چه خودآگاه چه ناخودآگاه وامدار اونه.

÷÷ پدر و مادری که انگار توی بهشت موعود دارن زندگی میکنن. از فرط سادگی و نا-دانی. ساده‌ترین مختصات خونه‌ یا نسبتها رو بلد نیستن. و همین باعث میشه نتونم خوانش روانشناختی ازونها داشته باشم، چون با یک پدر و مادر نرمال طرف نیستم.

×× میرچا الیاده، از اسطوره‌شناسای بزرگ مفهومی داره به نام امر مقدس و نامقدس و همچنین زمان ازلی. این بخش رو بر اساس نظرات اون مینویسم.

الیاده معتقده: زمان، انسان، جامعه و کیهان را فرسوده میکنه، و نام این زمان ویرانگر رو: زمان نامقدس میگذاره.
ادامه میده: این زمان گذشته نامقدس چطور منسوخ میشه و از بین میره؟ پاسخ: با اجرای آئین هایی که به نوعی بر پایان جهان دلالت دارند.

بنظرم کلیت "بچه" اینطوریه که دارن آئینی رو اجرا میکنن. برای چه هدفی؟ بنظرم برای تضمین حکمرانی پدر [و مادر].
و تکرار مکرر اوراد، صرفا تاکید موکد و چندباره است روی آئینی بودن، روی اسطوره‌ای بودن و روی اینکه، این قصه‌ی یه خونواده است که بارها تکرار شده و ازین به بعد هم تکرار خواهد شد. (به مدد آفریننده یا همان دکتر زنان و زایمان!)

== ممنونم از تک تک بازیگرا که حسابی زحمت کشیدن برای نقشهاشون و برای درآوردن کل کار. بخصوص آدم و حوای لرزان لرزان "بچه".
و صد البته ممنون از هدایتگر اونا آقای فرهادنیای عزیز. متشکر از احترامی که برای مخاطب قائل بودین🙏🏻
داستان این نمایش جوری روایت میشه که همه آدم ها با هر طیفی از جامعه میتونن همزاد پنداری کنن یه تجربه مشترک از نرسیدن ها، دیده نشدن ها، توجه نکردن ... دیدن ادامه ›› های خانواده و ...
چیزی که خیلی جالب بود برای من داستان از دیدگاه نسل های مختلف روایت میشد و مشکلات نسل های خودشونو به شکل ساده روایت میکردن نه با پیچیدگی های فلسفی و خاص که باعث شکل گیری شخصیت پردازی دقیق از شخصیت ها میشد
چقدر به مسائل مختلف اشاره کرد نمایش ام اس، فساد، خیانت، دوست داشته نشدن و ....
نمایش رو دوست داشتم و پیشنهاد میکنم به دیدن این نمایش برید