در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 00:53:44
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
این نمایش برای من تا حد زیادی مبهوت‌کننده بود، از اون جنس نمایش‌هایی که ذهنو تا مدت‌ها بعدش درگیر می‌کنه که به ایده‌هاش فکر کنی. ایده از جنس ... دیدن ادامه ›› فیلم اره و اسکوید گیمه با این تفاوت اساسی به جز امیدواری برای بقا، امیدواری برای دستیابی به مبدا قدرت هم وجود داره. و خب این سفر کشف و رسیدن به آرزو و ناامیدی در هنگام دستیابی به آرزو، انگار حرفش اینه که امیدواری در غیبت حافظه اتفاق می‌افته و اصیل نیست اما ناامیدی در حضور تاریخ اتفاق می‌افته.

من اینطوری می‌فهمم که نمایش با ترسیم دازاین و موقعیت‌سازی دازاین در یه ساختار قدرت سادیستیک شروع میشه، و بعد با مکانیزیم‌های روانی برای معنابخشی با بحران بقا سعی می‌کنه تصور امید رهایی‌بخش ( کار تیمی، حیله‌گری، مقاومت در برابر پیش‌بینی ناپذیری و قابل‌تعین نبودن آینده، مسئولیت در برابر ناتوانی و الخ ) رو تبیین کنه و در نهایت ناامیدی رهایی‌بخش رو پیشنهاد می‌ده. چنان موضوعات زیادی مطرحه که فکر میکنم بعد از منظم کردن ذهنم سعی کنم دوباره در موردش بنویسم.

از اواسط نمایش به بعد ما موسیقی با ریتم‌های ایرانی می‌شنویم که به ما می‌فهمونه نمایش ارتباطش رو با زندگی امروز ما در این جغرافیا تبیین می‌کنه، البته خیلی قبل‌تر از همون ورود آدم جدید به بازی برای من همذات‌پنداری و آشنا‌پنداری با تک‌تک کاراکترها شروع شد و هرچقدر نمایش جلوتر رفت عیان‌تر شد که من هم می‌تونستم هر کدوم از این کارکترها باشم کما که تو زندگی شخصیم هستم.

از نظر تکنیکال خب به نظرم همه چیز خیلی خوب بود، بنظرم بازی‌های فرد به فرد جا برای بهبود داره اما تو درگیر شدن با نمایش سکته ایجاد نمی‌کنه. وگرنه هماهنگی بازیگرها خیلی خوبه.
فرم نمایش با پیامش یکیه و مقاومتی که نسبت به تمام شدن داره جالبه، این مقاومت در برابر تمام شدن رو از صحنه‌‌ی نهایی که دم در خروج اتفاق می‌افته برداشت می‌کنم و البته نامنتظرگی لحظه‌ی خروج هم تاثر بیشتری ایجاد کرد برای من.

ایده‌های زیادی داره نمایش که از رویکردهای مختلفی قابل بررسی‌ه، به هر جهت حتما دیدن این نمایش رو پیشنهاد می‌کنم.
داستان با ریتم سریع و بدون دیالوگ اضافه مخاطب رو با خودش همراه میکرد. شوخی‌های به جا، با طنازی بازیگران جون میگرفتند و راضی کننده بودند. با همه ... دیدن ادامه ›› این اوصاف اما جنس دغدغه این نمایش برای من ملموس نبود؛ زنان علیه زنان؟ زنان پشتوانه زنان؟ یا صرفا قرار بود سیر افول و صعود دوستی‌ سه زن و دغدغه‌های کوچیک و بزرگشون رو شاهد باشیم؟
بعنوان یک زن با بخش اول و همون چیت چت‌های زنانه بیشتر همراه شدم تا بخشی که شخصیت‌ها مدام تصمیمات و اشتباهات زندگی شخصیشون رو گردن هم می‌انداختند و برای هم خط و نشون میکشیدند. برای من اصلا ملموس نیست که کسی فقط بخاطر خواهش رفیقش با افرادی ازدواج کنه و خب این درونمایه اصلی داستان بود و همه داستان حول محور این اتفاق میچرخید، به نحوی که مدام به این فکر می‌افتادم که آیا هدف اینه که بگیم سطح تفکرات سه زن که به نظر میرسید نماینده‌هایی از اقشار مختلف زنان در جامعه‌اند همینقدر متکی به نظر دیگران، سطحی و ساده‌لوحانه‌ست؟
بنابراین بخاطر بعضی باگ‌های اینچنینی از اواسط بخش دوم دیگه نتونستم با داستان ارتباط عمیقی بگیرم. اما نمایش، ورای محتوا و دغدغه، سرگرم کننده بود و تونست من رو تا آخر با خودش همراه کنه.
(البته که لزوما هر محتوایی قرار نیست دغدغه‌مند باشه، مگه چند درصد محتوایی که روزانه دریافت میکنیم، فیلمایی که میبینیم و… دغدغه‌مندانه‌ست؟ اما خب توقع من رو از تماشای تئاتری که براش هزینه و انرژی صرف کرده بودم برآورده نکرد)

بازی‌ها رو‌ دوست داشتم و نمیتونم ایرادی بگیرم، تفاوت سنین رو که فاکتور بگیریم همه نقش‌ها به بازیگرانشون نشسته بودند و روی صحنه میشد دید که خانمها ماکسیمم انرژیشون رو برای ایفای نقش صرف میکنند. حقیقتا دستمریزاد.

لباسها مناسب و موجه و صحنه متناسب اما ساده بود که البته پتانسیل سالن هم برای مانور دادن روی این مسئله در همین حد بود.

و در نهایت تقاضای همه هنرمندان و علاقمندان تئاتر اینه که کودکانتون رو به تماشای نمایش‌های بزرگسال نبرید. دو پسر بچه کنار من نشسته بودند که علیرغم رفتار مسئولانه‌شون سن مناسبی برای تماشای برخی صحنه‌های خشونت آمیز و دعوا‌ها و محتوای جنایی و روان پریشانه بعضی قسمت‌ها نداشتند.

با آرزوی موفقیت برای همه عوامل
به نام الله
یادداشتهای روزانه
تأتر آخرالزمانی: وازکتومی فرهنگی و پایان انسان

از همه عومل نمایش از نویسنده گرفته تا بازیگران، کارگردان و ... دیدن ادامه ›› دوستان پشت صحنه بسیار بسیار تشکر می کنم. خرسندم که از تماشای شهرآورد بین استقلال و پرسپولیس گذشتم تا این نمایش را ببینم. البته ناراحتم که چرا این نمایش به جای پپرونی در سالن اصلی تأتر شهر اجرا نشد. اینکه چرا بلیط های پپرونی همگی فروخته شده و صندلی ها کیپ تا کیپ پُر هستند را مردم شهر باید جواب بدهند. خانم امیریان نویسنده محترم گل کاشتند. ثابت کردند که از تمامی انواع رسانه در درسترس مثل سینما، تلویزیون، سکوهای تماشای آنلاین، و حتی ناشران و یا اساتید در حوزه روانشناسی و جامعه شناسی جلو تر هستند. تا آنجا که من می دانم در طی یکی دو سال اخیر فقط چند کتاب در همین زمینه ترجمه شده همانند "پایان ناخرسندی؟ ژاک لکان و ظهور جامعه لذت" نوشته تاد مک گوان، و حتی با کتاب تألیفی در این حوزه برخورد نکردم. این نشان میدهد که نویسنده چقدر تیز بین بوده و دقیقاً مسئله روز جامعه را بیان کرده. بدون شک آمارهای افزایشی طلاق و کاهشی ازدواج مهمترین زنگ هشدار برای ایشان بوده. از سوی دیگر کارگردان/تهیه کننده محترم خانم سلطانی هم تشکر می کنم چون در این راستا احساس مسئولیت کردند تا به این موضوع حیاتی ورود کنند و این هشدار را به سپهر عموم مردم برسانند.

از اینکه عموم جامعه ما دیگر نه با پنج تن آل عبا کار دارد (البته در باطن امر)، و نه پنج تن آل ادب، و سبک و سلوک زندگی اش را به جای استفاده از منابع بومی از اینستاگرام اخذ می کند دیگر چه انتظاری می توان داشت؟ پس از گذشت چند دقیقه اول نمایش کاملاً پایان تراژیک آن را حدس زدم و در میانه راه نشانه های زیادی وجود داشت که حدس پایانی مرا تأیید می کرد. نقطه عطف داستان آنجا بود که پری با روسری و کیف دستی قرمز رنگ وارد صحنه شد. این صحنه همانند پُتکی بر سرم کوبیده شد چون مطمئن شدم این زندگی با این روند رو به نابودی محتوم است و راه نجاتی برای آن نمی توان متصور شد. چه زیبا که خانم سلطانی با این پوشش جدید، لحن خود را هم تغییر دادند و بیقراری، عصبیت و ناخوشی ذهنی بیشتری از خود نشان دادند. نمایش از جستجوی خوشی و فعالیت های لذت آور از اینستگرام شروع شد و به راه حل گربه برای خلق لحظات لذت آور رسید و بعد هم به روابط موازی با پوشش تزیین شده آزادی و پایان داستان. بحث من به هیچ وجه دوقطبی نخواهد شد زیرا زنان و مردان جامعه ما بطور یکسان در این روند هم مقصرند و هم قربانی. مسئله کاملاً بومی و همزمان جهانشمول است و احسنت بر خانم امیریان که در متن خود از هیچ جنسی جانبداری نکرده و تعادل را حفظ کردند.

علاوه بر این، وازکتومی کردن یکی از زیباترین و اصلی ترین واژه هایی بود که در متن نمایش گنجانده شده بود. وازکتومی کردن مرد و توافق بر سر بچه دار نشدن یعنی پایان خانواده و در ادامه پایان زاد و ولد انسان ها و سپس کاهش جمعیت جهان که قرار است از سال 2050 شروع شود و در نهایت پایان انسان. ما ایرانی ها هیچ وقت به سوره ها و آیات آخرالزمانی متن مقدس قرآن توجه نکردیم. گویی این بخش از قرآن در طول بیش از هزارسال مقفول مانده. نمایش "من و گربه پری" زنگ ناقوس پایان حیات بشر را به صدا درآورد و با این روند خطرناک آمار طلاق و ازدواج بدون شک، جامعه ما و جهان رو به نابودی خواهد رفت. و این همان هشدارهای آخرالزمانی قرآنی است. ولی مشکل از کجا شروع شد؟ از همانجا که از زن فقط پخت و پز خواستیم، و از آن سو آشپزی و کار منزل اتلاف وقت به حساب آمد، مشقات بچه دار شدن و بزرگ کردن آنها نادیده گرفتن خواسته های فردی تلقی شد، در اولویت بودن "دیگری" جایش را به برآوردن خواسته های "من" داد، فمینیسم که در حقیقت پروژه پنهان "نفرت از مردان" بود تساوی و برابری زن و مرد نشان داده شد، آزادی را آنچنان که جان استوارت میل مطرح کرد که خود یک نوع محدودیت در چارچوب قوانین بود در رسیدن به خواسته ها و آرزوهای بدون مرز و تروماهای کودکی تقلیل داده شد. فراموش شد که شمس تبریزی فرمودند: آزادی یعنی مرگ آرزوها. از لسان الغیب، حافظ شیرازی که فرمودند جام جهان بین آرامش در درون ماست و آنچه خود داریم را نباید از بیگانه (برون از خود) بجوییم. گربه در این نمایش سمبل راه حل دسترسی به خوشی های کوتاه مدت در بیرون از ذهن و قلب انسان شد، و فراموش شد که شادی مطلق در رضایت درونی از زندگی یافت می شود و نه در اینستاگرام و نه در مشروب خوردن و نه در روابط موازی و نه در نگه داری از حیوان خانگی. آیا به پایان عصرناخرسندی نزدیک می شویم؟ حتی به فرمول تولستوی نویسنده روس هم توجه نشد که انسان کامل را همان پیرزنی معرفی کرد که از نوه هایش، در داستان پدر سرجیوس، مراقبت می کرد. وازکتومی فرهنگی یعنی ندیدن مسئله و تولید نکردن راه حل فرهنگی و باز نکردن مسیر جدید برای ادامه حیات انسان امروز.

سونامی خاموش تهاجم فرهنگی اینستاگرامی و غیره در القاء سبک زندگی جدید را ببینیم.
یا حق مدد
ممنون بابت کلاس دین و زندگی. با عمده بیاناتتون مخالفم.
۲ روز پیش، پنجشنبه
دوست عزیز تأتری تیوالی آقا سید مهدی سلام. به یاد داشتم کم گویم و گزیده گویم تا در کار گیرند، ولی متاسفانه بسیار گفتم و در بسیار بد بسیار گرفته شد. خالصانه از شما پوزش می خواهم. همانطور که از لحن من در طی یادداشتهای بارگزاری شده دیدید فقط قصد تبادل نظر با نظر مخالف در کمال ادب و احترام داشتم. در این ماراتن 4200 کلمه ای شاید قلم به خطا رفته باشد. شما با بزرگواری خودتون ببخشید. حیف است که دوست بزرگ و بادانشی مثل شما که خوب انتقاد میکند را از دست بدهم. بیا مردونه مشکل را حل کنیم. من به انتخاب شما یه تأتر شما را دعوت می کنم و بعد از آن هم میریم یه کافه با هم قهوه می خوریم باز هم با افتخار مهمان باشید. یه پرینت از تمام یادداشتهای این نمایش می گیرم و شما هر چقدر دوست داشتید بخوانید و رو در رو نقد کنید. بعد هم تأتر جدید را با هم نقد و بررسی می کنیم. بعد میشینیم و سیگار .... (البته من نمی کشم) و به این دنیای فانی می خندیم. من بچه اهواز هستم. مشکلاتم را اینطور حل می کنم. امیدوارم شما را آزرده خاطر نکرده باشم. تشکر.
۲ ساعت پیش
محمدرضا ریاحی پناه
دوست عزیز تأتری تیوالی آقا سید مهدی سلام. به یاد داشتم کم گویم و گزیده گویم تا در کار گیرند، ولی متاسفانه بسیار گفتم و در بسیار بد بسیار گرفته شد. خالصانه از شما پوزش می خواهم. همانطور که از ...
بزرکوارید، لطف دارید
خیر جناب آزرده خاطر نشدم، عرضم این بود ادامه مسیر گفتگو رو مفید نمیدونستم.
تشکر از دعوتتون، حتمن در اولین فرصت خدمت میرسم.
با تجدید احترام‌ 🙋🌸
۱ ساعت پیش
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خسته نباشید میگم به تک تک عوامل این اجرا

نمایش رو من جمعه شب دیدم و انقدر ذهنم درگیر بود که چهار روز طول کشید بیام درموردش صحبت کنم
خیلی ... دیدن ادامه ›› قشنگ بود و چقدر تلخ
ما اکثر زن های ایرانی یه پیام والدی بسیار بسیار پررنگ داریم در ناخوداگاهمون به اسم "احساس گناه کن"
به خصوص متولدین قبل از 70 !
خوشحالم که دختران نسل بعد از ما این پیام رو ندارن یا بسیار کمرنگ شده

اگر مورد ظلم واقع بشم من مقصرم
اگر حقمو بخورن من مقصرم
اصن اقااااا اگه سیل بیاد من مقصرم!
( اجرای طرح عفاف‌و‌حجاب باعث کاهش بلایای طبیعی می‌شود :))))

اما امان
پناه

زن ایرانی همیشه دنبال پناهگاه بوده
باج داده برای پناه
فرار برای پناه
کاش خانه پدریش براش پناهگاه امنی بود تا این همه دنبال پناه نباشه

عزیزی نوشتن کاش درمورد معضلات کنونی و عادی 1403 که هرروز زنان جامعه ما درگیرشیم صحبت میشد
به نظر من شد. تمام و کمال
این قصه اومد یه تلنگر بزنه به من مخاطب
که زد!
احساس گناه نکن و دنبال پناه نباش! خودت برای خودت بجنگ و حقتو بگیر و پناه خودت باش.
به نظرم زنان دهه 50 و 60 ایرانی میتونن ساعت ها بهش فک کنن
درود بر شما
برداشت شما متین و محترم هست ، من نگفتم که کاش در مورد مسایل امسال حرف زده می‌شد ، اصلا رسالت این نمایش شاید این نبوده که در مورد دغدغه های سال ۱۴۰۳ حرف بزند و اشکالی هم ندارد ، اما اینکه سعی کرده تا با اشاراتی به اینستاگرام و پارتی لواسان و … این اثر را به نسخه ی امروز به روز رسانی کند موفق نبوده ، من اینکه نفر دوم پای سفره بنشیند و دنبال پناه باشد را درک میکنم اما مثلا فرد چهارم را نه
دختر دهه ۷۰ و و خصوصا ۸۰ پیش تراپیست می‌رود و سر سفره خانم جلسه ای نمیشیند
۳ روز پیش، چهارشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دیشب در جوار دوستان عزیزی به تماشای «امان»نشستم ، و مهمان آنها بودم

کار پر پتانسیلی بود که از ظرفیتش به درستی استفاده نکرده بود
از تماشای ... دیدن ادامه ›› آن هم لذت بردم هم خیلی زیاد حرص خوردم

اولا دغدغه های این نمایش هیچ کدام از جنس سال ۱۴۰۳ نبود ‌. مربوط به حداقل ۱۰،۱۵ سال پیش می‌شد

همان روز ها که پخش شدن فیلم خانمان بر انداز بود یا عمل زیبایی انسان‌ها را انگشت نما می‌کرد،بازار خانم جلسه ای ها داغ تر بود و از جهالت ذهن ها سو استفاده می‌شد شاید اکران این اثر اواخر دهه ۸۰ می‌توانست کارآمد تر باشد

خصوصا کانسپت خانم جلسه ای چیزی بود که نسخه اش با کلیپ های (دیر اومدی نخواه زود برو ) چند سال پیش بسته شده و نسل جدید با آن ارتباط زیادی نمیگیرد.
بگذریم

بازی ها نسبتا قابل قبول بود، اولی و دومی و اخری را بیشتر دوست داشتم چون باورشان کردم

در مورد سومی ؛
لحنی هست که انگلیس ها آن را (uptalk ) مینامند در موردش علی بندی توی بی پلاس توضیح داده که لینکش را اینجا میگذارم ببینید

https://youtu.be/7ERzmjJ6KLg?si=3IzcHP_rUsGhlaOE

لحن او اینگونه بود و این نوع لحن همدلی مخاطب را کم می‌کرد .دوست داشتم پرسش ها کوتاه تر می‌شد و لحن را هم از یکنواختی خارج می‌کرد
در مورد چهارمی ؛
اینکه یک نفر سعی کنه اعمال جراحی زیبایی افراطی اش را با هر فلسفه و منطقی توجیه کنه جذابه اما نمیدانستیم سعی کارگردان برای low level بودن او را باور کنیم ( با این همه تکرار محمود جون ) یا high level بودنش را که آنقدر اشراف به فلسفه و فلاسفه داشت که حتی با آنها می‌توانست شوخی کند .

صحنه مینیمال ، در خدمت اثر بود و برداشتم این بود که هر کدام سعی می‌کرد ابروی ریخته شده از دیگری را جمع کند از نقاط قوت کار محسوب میشد

اما نخ تسبیح داستان که مهم‌ترین بخش پیوند دهنده این مونولوگ هاست مشخص نبود و اصلا وجود خارجی نداشت ، آنقدر روی منحصر به فرد بودن بیان و لحن و تیپ سازی این ۵ نفر تمرکز شده که از جمع بندی درست مغفول مانده است

خاطرم هست بچه تر که بودم وقتی انشا مینوشتم و نمیدانستم مطالب پراکنده ای که نوشته ام را چه طور جمع کنم ،راه ساده را انتخاب میکردم و ادعا میکردم که همه آن چیزی که گفته ام در خواب بودم همیشه این جمله را در انتها مینوشتم ( و با صدای اذان صبح از خواب بیدار شدم )

معلم های ادبیاتم هیچ وقت شاید متوجه این نکته نمیشدند و به انشایم ۲۰ می‌دادند اما خودم خوب میدانستم که در پایان بندی ضعف اساسی دارم

وقتی دیشب بعد از ۴۵ دقیقه که تازه گرم شده بودم منتظر بودم ببینم قراره به چه چیزی برسم گویی نویسنده نوشته بود (و با بلند کردن صدای دعای امان و کم سو کردن نور چراغ قصه به پایان می‌رسد )

این پایان باز نبود، این پایان رها شده و فکر نشده و ازاردهنده بود.

در نهایت به تیم خوش رو و بازیگران خوب خدا قوت میگم
این سبک اجراها همیشه دور از سلیقه من بوده ولی هر چه کردم از خشت خام خانه خوشم نیاد نشد که نشد، از یجای کار دیگه کاملا درگیر کاراکترها و شرایطشون ... دیدن ادامه ›› شده بودم و با اینکه اجرا از چیزی که نوشته شده بود طولانی‌تر هم شد اما بسیار روان گذشت. بازیگرها بسیار پرانرژی و توانمند بازی می کردن، بازیگر نقش حیران کاملا این تصویر رو ایجاد می کرد که مسن هست، بازیگر نقش رستم هم هر بار که خوند، خوب خوند، بازیگر نقش مرجان هم که چشم ها رو به خودش خیره می کرد.
فضاسازی کار هم خیلی جالب بود و میشد حیاط و بالکن‌ها رو کاملا تصور کرد.
پایان‌بندی اما به هیچ‌وجه دوست داشتنی نبود، اگر هم قرار بر اتفاقات خوب برای همه بود شاید بهتر بود ذره ذره در طول مسیر نمایش اتفاق بیفته نه یهو در چند دقیقه همه چی درست بشه، یا حتی برای کاراکتر حیران میتونست پذیرش نیومدن سرهنگ و ادامه دادن زندگیش یک پایان قشنگ باشه، بماند که اگر میراث فرهنگی یک ملکی رو اثار باستانی اعلام کنه دیگه احتمالا اجازه نمیده ساکنین به همین شکل در اونجا زندگی کنن.
اقای پزشکیان؟ واقعا؟؟؟
امیرمسعود فدائی، لیلا افتخاری و محمد فروزنده این را خواندند
شقایق مطیع این را دوست دارد
لیلا افتخاری (leilaeftekhari)
آقای زمان خان عزیز ؛
بسیار ممنونیم از اینکه به تماشای نمایش خشت خام خانه نشستید و همچنین ممنونیم از شما بابت درج نقد و نظرتان .
۳ روز پیش، چهارشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اگر قرار بود من اسمی برای این نمایش انتخاب کنم قطعا بهش میگفتم پیتزای قورمه سبزی
درعین جالب بودنش برای یک سری افراد باعث میشه ادمهایی مثل من ... دیدن ادامه ›› قیافه شون از تصورش کج بشه

این اجرا داستانی شبیه به انسان اسب پنجاه پنجاه داشت
هرچند که گیرایی اون اجرا رو در این اجرا نمیبینیم
تعداد بالای بازیگر (در سالنی که به نسبت سالن یک شهرزاد کوچیکتره)که در جاهایی به دلیل موقعیت قرار گیریشون باعث میشد صورت بعضی از کاراکترها دیده نشه و مشخصا اگر هرکدام از کاراکتر ها نتونن حضور پیدا کنند ایرادی در اجرای نمایش پیش نخواهد اومد
سطح بازی ها یکسان نبود
سعی در خنده گرفتن و ناموفق بودن بشدت مشهود بود

بکی از مواردی که از لحظه ی اول فکرم رو مشغول کرد این بود که در هیچ اردوگاهی چه جنگ جهانی دوم چه جنگ های دیگه جنسیت ها ادغام نبودن و تفکیک جنسیتی به خصوص در زمان نازی ها در اردوگاه ها امری قطعی بوده
تنها در زمان جنگ ژاپن که کره جنوبی مستعمره بود این اتفاق در مواردی خاص پیش میومد که معمولا مربوط بود به زنان اسایشگر میشد که البته طبق دکور و سبک و سیاق اجرا این اردوگاه قطعا مربوط به اون زمان نبود
در این مورد بنظرم اجرای انسان اسب بهتر عمل کردند با یکسان کردن گریم ها به هر نحوی

به این اجرا صرفا اگر از نمای دور نگاه کنید میتونید یک طرح کلی رو ببینید که وقتی واردش میشید برخی از جزئیاتش آزاردهنده میشه

خداقوت
خسته نباشید


پ.ن:همش با خودم میگفتم یعنی این اجرا چقدر خفنه که بلیطاش در لحظه فروش میره؟
بعد متوجه شدم هرکدوم از بازیگرها دوتا از دوستانشون رو دعوت کنن هم سالن پر میشه🤷🏻‍♀️
این هم جدیدا رایج شده بکارگیری تعداد بالای بازیگر و سیاهی لشگر با نگاه به گیشه اون هم معمولا بعد از برگزاری دوره آموزشی
۳ روز پیش، چهارشنبه
از اون همه گلی که دست تماشاگرا بود معلوم بود که همه آشنا هستن!
۲ روز پیش، پنجشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
جای تأسف است که نمایش‌های اصیل ایرانی روز به روز مهجورتر می‌شوند.
مبارک و خاتون پرده‌نشین را باید دید. نگهداشت و احیای نمایش ملی وظیفه هر ایرانی وطن‌دوست است.
این نمایش هم می‌خنداند، هم سرگرم می‌کند و هم پیام دارد.
تشکر از همه عوامل
تونستم امشب این نمایش. ببینم. و با بازی های فوق العاده خانم شعبانی خانم طهماسبی و خانم میر امینی. این نمایش بسیار عالی بود و همچنین کاری فوق العاده از خانم فتحی که کارگردان این کار بودن یه خسته نباشید جانانه به این گروه فوق العاده میگم
مهدی غلامی (mahdigholami)
درباره نمایش مَثلِث i
نقد مهمان-مهسا چگینی: هنرجوی کارگاه آموزشی کانون منتقدان


مَثلِث نمونه مشهود آثاریست که نشان میدهد ذهن خلاق به همراه عناصر دیگر همچون بازیگران ... دیدن ادامه ›› آگاه و همراه میتواند هرچیزی را تبدیل به یک اثر هنری کند.

📰مشاهده ادامه نقد:
https://iatc.theater.ir/fa/180366/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D9%85%D9%8E%D8%AB%D9%84%D9%90%D8%AB
مهدی غلامی (mahdigholami)
درباره نمایش مَثلِث i
بدون هیچ چهره مشهوری، تماشاگران را مجذوب کردند!
این جوانان مشهدی که با مختصر اسباب و وسایلی و بدون هیچ چهره مشهوری به تهران آمده‌اند، تصور نمی‌کردند ... دیدن ادامه ›› آنچنان مورد استقبال قرار بگیرند که به مدت بیش از ۴ ماه در این شهر ماندگار شوند اما تماشاگران تئاتر آنچنان مشتاق دیدن نمایش آنان شدند که برای خودشان هم غیرمنتظره بود.
📰مشاهده ادامه خبر :
https://isna.ir/xdRSDn
محمد فروزنده، H.M.kiani2 و امیرمسعود فدائی این را خواندند
Paria_brh و زهرا عبدالهی این را دوست دارند
چه فایده؟
با دلار ۵۹ تومانی، یک میلیون که قول داده بودند ندادند!
تا من باشم اول پول بگیرم بعد تبلیغ کنم...
۵ روز پیش، دوشنبه
H.M.kiani2
چه فایده؟ با دلار ۵۹ تومانی، یک میلیون که قول داده بودند ندادند! تا من باشم اول پول بگیرم بعد تبلیغ کنم...
🤣کیانی
۵ روز پیش، دوشنبه
بخندید!
دیدار ما پل صراط...
والا...
۵ روز پیش، دوشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
گذشته از صندلی های نا راحت سالن شماره ۳ و تأخیر بیست و پنج دقیقه ای مألوف مجموعه شهرزاد، "ادبیات" تئاتری دغدغه دار، جدی و دیالوگ محورست ... دیدن ادامه ›› که به جایگاه زن ایرانی و سیر تطور آن در دل دوره های تاریخی مختلف می پردازد و مصاف زن ایرانی با قدرت و اثر این مواجهه در گذر زمان را به تصویر می کشد. به نظر همه نمایش همان "خطابه - اجرایی" است که کاراکتر دختر نوشته و در نخستین صحنه بر میز استاد راهنما نهاده است. استاد راست میگوید آنچه دختر نوشته، ملغمه ای است هزار فرمه ولی آیا این ملغمه، نمودار هزار پاره هویت زن ایرانی در طول تاریخ این سرزمین نیست؟!
هر دو بازیگر حرفه ای اند. بازیگر زن با بیان قویتر، حرفه ای تر و خیره کننده تر.
ریتم در میانه کار کمی افت می کند اما برمی گردد. کارگردانی خوب است اما روایت ماقبل عصمت و مابعد عصمت کمی کشدارست.
روایت زن باردار (عصمت) که روایت نجات دهنده اثرست، اگر زودتر آغاز میشد؛ شاید همان افت ریتم میانه کار هم وجود نداشت.
طبعا میزان اکت و حرکت در نمایش کمست و این ممکنست خرده ای کسالت آور باشد به ویژه برای مخاطبان عزیزی که سن کمتر دارند و خرده حوصله ای تنگ.
دیگر آنکه بنظرم انتخاب عنوان "ادبیات" برای این نمایش، پر بیراه نیست اما بی راهست ...
ضمنا از نوشته مهام میقانی عزیز در بروشور لذتی وافر بردم.
مجموعا کاری است که در انتقال پیام خود موفق است و ارزش دیدن دارد.


کم سعادت بودم عرفان جان ندیدمتون
۵ روز پیش، دوشنبه
منم امیر جان مشتاق دیدارت بودم از کم سعادتی ندیدمت جانا
۵ روز پیش، دوشنبه
شبی که من اجرا رو دیدم 1 ساعت تاخیر داشت!🤕
۴ روز پیش، سه‌شنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کار پرزحمتی بود.
از سبک های مورد علاقه من بود! رک و بدون تعارف.
واقعا باید یه خسته نباشید جانانه گفت به هر دو بازیگر با استعداد و پرتلاش کار. ... دیدن ادامه ››
به تصویر کشاندن درماندگی با ایجاد کردن حس درماندگی در مخاطب! صاحب اثر در این زمینه موفق ظاهر شد.
محتوای اصلی کار، موضوع قابل اعتنای بود، فدا کاری و از جان گذشتگی موجودی به نام مادر. موضوعی که همیشه حداقل برای ما مذکر های با یک علامت سوال همراه است، چرا یک انسان باید همه چیز خود را، جوانی، لذت ها و تفریح خود رو فنای موجود دیگری کند؟! چرا باید خوشی نکند تا فردی دیگر خوش باشد؟! چرا نباید بخورد تا فرد دیگر سیر بماند؟! اصلا این دیگاه تا چه اندازه درست است؟ من به شخصه به این موضوع اعتراض دارم! اصلا ما صلاحیت نقد این رفتار را داریم؟! نمیدانم!
از این موضوع بگذریم، کمی نقد سیاسی هم چاشنی کار شد! در اوج فلاکت هم دیکتاتور دست از چپاول خلق بر نمیدارد! حتی از مکانی که مالکش هستی هم طلب عایدی میکند! فرزندت را غصب میکند و ...
ارجعات مذهبی کار، از جمله چاقو ابراهیم و فرزندآوری بدون دخالت مرد! نوعی کنایه طنز آمیز بود. البته برای من، دوستش داشتم!
نماد بازی هاکمی اضافی بود، حتما که در راستای انتقال معنا یا حداقل حرفی بود! اما برای من زیادی بود. مهدی کوشکی بازیش زیاد شد!
در مجموع کار را دوست داشتم، امیدوارم همینطور جسورانه به مسیر خود ادامه دهید.

یادم رفت بگویم، سرمای کولر واقعا اذیت کننده بود، علاوه بر آن بی نظمی در نشستن و رعایت نکردن شماره و ردیف بلیت ها نیز برای من قابل قبول نبود، اگر ردیف و شماره صندلی اهمیت ندارید میتوانید بلیت را عددی بفروشید.
حداقل تیوال نباید اجازه فروش به این شکل را بدهد.
درود فراوان
موردی که در رابطه با سیستم های سرمایش فرمودید،کنترل خواهد شد ضمن اینکه نشستن بر اساس ردیف و صندلی می بایست رعایت شود.
سپاس از نقد شما
۶ روز پیش، یکشنبه
امیر مسعود
با درود در اجرای که من دیدم آقای کوشکی بازی نمیکردن فقط از صدایشان بصورت زنده در نمایش استفاده شده بود چه نقشی را در نمایش بازی میکنند
فقط صدا دوست عزیز تغییری ایجاد نشده
۵ روز پیش، دوشنبه
سیدمهدی
البته مادر قصه ما سبب یه مشکل بسیار بسیار جدی هم شده بودا. نمیگم اسپویل نشه. ینی نکته بسیار عمیق داستان همین مشکلم بود.مشکلی که بعد از فهمیدنش توسط دختر ماجرا وارد یه فاز بسیار پرهیجان و در ...
بله بله، رها کردن بچه.
۵ روز پیش، دوشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
برای جذاب بودن نیاز به خواننده و ستاره سینما نیست
نوشتار فرهاد عشوندی درباره‌ی نمایش «سیمبلین (یک نمایش فنسی)»

دود سفید و قدرت شیمی صحنه ... دیدن ادامه ›› را پر می‌کند. یک لحظه تاریکی همه جا را فرا می‌گیرد و بعد نوبت می‌رسد به تشویق ممتد و صدای کف مرتب تماشاگران که انگار پایانی نمی‌خواهد داشته باشد. هنوز در شوکی که تمام شد؟ ۱۰۰ دقیقه گذشت؟ این لحظه پایان سیمبلین است یک نمایش قفسی!

دور یک میز نشسته‌ایم در حیاط یکی از کافه‌های حیاط دار. دو کارگردان و یک خوانده جوان و من. دو جوان سینمایی به هم مشغولند. رویا می‌بافند و قصه‌های‌شان برای تولید یک کمدی دارک را چنان جذاب در هم می‌تنند که دیوانه‌وار راهی برایت نمی‌ماند غیر از خنده. یکی از این دو کارگردان جوان مازیار سیدی است. متولد ۶۸، او را در نقش پلیس و دستیار پیمان معادی در متری ۶ و نیم سعید روستایی حتما به یاد می‌آورید. این نخستین تصویر از آشنایی‌ ماست. انگیزه‌ای برای تماشای تئاتری که پیش رو دارد.
او که در ۱۵ سال گذشته بخش مهمی از صحنه‌های تئاتر تهران بوده، یا روی صحنه با حسن معجونی و مهدی کوشکی و بقیه بازی کرده یا خودش در پشت صحنه کارگردانی داشته.

گروه ۵۰ نفره بازیگران در صحنه‌ ای که به سختی ۱۰۰ متر می‌شود، صحنه‌ای که از سه طرف تماشاگر بر آن مشرف است. در سالنی که برای موزیک و نمایش موزیکال ساخته شده اما سال‌هاست دیگر همه می‌داند آکوستیک نیست چون آروند دشت آرای این انبار تجهیزات تالار وحدت را به سالنی کوچک اما جذاب برای نمایش تبدیل کرد. آنها آن زمان برای نمایش کمی تاب بخوریم از سیستم صوتی استفاده می کردند اما برای نمایش‌هایی با صدای واقعی صحنه، صدا به بالا نشین‌ها سخت می‌رسد. سالنی که تماشاگر برای نشستن روی سکوهایش باید از میان بازیگران روی صحنه بگذرد و از همان لحظه اول در بافت نمایش قرار می‌گیرد، این بلک باکس حافظ است در بنیاد رودکی که حالا پر از تماشاگر آماده آغاز سیمبلین است، یک نمایش قفسی.

سیمبلین اقتباسی است از نمایشنامه سیمبلین نوشته ویلیام شکسپیر که نویسنده شهیر انگلیسی خود داستانش را از قصه تاریخ نگار هم عصرش اقتباس کرده و با خرده روایت‌های عامه پسند اروپای عصر پیش از رنسانس. اما آنچه در تالار حافظ به این روایت کمدی موزیکال سیاه افزوده شده جسارت و خلاقیت است.

نمایشی که به جای بهره گرفتن از فرمول استفاده از ستاره‌های سینمایی و موسیقی به سراغ بچه‌های تئاتر رفته. گروهی که حدود یک سال پنجاه نفره برای این ۱۵ اجرا عمرشان را گذاشته‌اند. آنها که بی ستاره‌ها با زبانی رسا و با شهامت حرف می زنند، می‌خوانند، شوخی‌های شان را پیش می برند، اصالت به داستان اصلی را به زیبایی تصویر می کشند. از ظلم می‌گویند، از انگ، از حسادت و از تزویر. شهامت را به رخ می‌کشند و از تلاش برای مبارزه با ظلم.

بازی‌های روان محسن ابوالحسنی و کامران هوشمندیان در نقش بدمن‌های قصه در کنار بازی روان جواد پورحیدری در نقش شاه سیمبلین و شادی امیری در نقش ملکه همراه با سپهر فرخی ، سیما خالقی، ندا اسدی، مهران اکبری، پژمان برزگر و جمع زیادی از بچه‌های کمتر شناخته شده تئاتر که ۱۰۰ دقیقه را بی حتی یک تپق، بی لحظه‌ای سکته بی استفاده خارق‌العاده از نور، دکور، صدا یا تصویر بر پایه یک هارمونی انسانی به تصویر می‌کشند و بی دلیل نیست که در پایان این اجرا فرشته صدر عرفایی آن را یک کلاس آموزشی خوب در اجرای ریتمیک و قصه گوی تئاتر لقب می‌دهد.

قصه‌ای که بارها خودش یا نمونه‌اش را شنیده‌ایم اما هارمونی و معجزه اجرا به آن روحی دوچندان بخشیده تا تماشایش همراهت کند درست تا لحظه پایان…

لینک مطلب: https://www.khabaronline.ir/news/1961127
کالیگولا پس از مرگ معشوقه‌اش، دروسیلا، درمی‌یابد که زندگی ناپایدار است و شادی انسان مدام نیست. لذا او برای آن که به مردم نشان دهد که با دروغ ... دیدن ادامه ›› زندگی می‌کنند و در این حقیقت که انسان خوشبخت نیست، غور نمی‌کنند. او در راه رسیدن به قدرت مطلق و مقابله با ناپایداری‌ای که خدایان بر دنیا حاکم می‌کنند، از تخریب و وارونگی ارزش‌ها بهره می‌برد تا خود را به آزادی مطلق برساند و از این راه خوشبخت باشد.
از طرفی کالیگولا به طریقی به دنبال آن است که با نشان دادن ناپایداری و پوچی دنیا (اعدام‌های بی‌دلیل گاه و بی‌گاه) به مردم، به آن‌ها نشان دهد که آزادند هرچه می‌خواهند بکنند. اما مردم هم این مفهوم مد نظر او را نمی‌فهمند و تا پایان کار که صبرشان لبریز می‌شود، دست از کرنش در برابر او برنمی‌دارند. خود کالیگولا نیز از این انعطاف‌پذیری انسان‌ها مقابل ضربات نیروهای پوچی متعجب می‌شود و می‌خندد؛ در حقیقت به این خاطر که او خودش نمی‌تواند با وجود آن‌ها خوشبخت زندگی کند.
یکی از تغییراتی که نسبت به نمایشنامه در نمایش داده شده بود، شخصیت سزونیا بود؛ به نظر من این شخصیت به علت علاقه نسبت به کالیگولا او را در مسیر تخریب یاری می‌رساند و نه آن که خودش نیز مانند او به اصطلاح «جنون‌زده» باشد. لذا قهقهه‌های دیوانه‌وار او در طول نمایش به نظرم زائد بود و این امر باید مختص به شخصیت کالیگولا می‌بود.
این تغییر در پایان‌بندی نمایشنامه که خود کالیگولا اقرار به اشتباه خود می‌کند، هرچند با نظر کامو در باب این شخصیت مغایر است، اما تغییری منفی هم نبود و به بیان نظر کارگردان نمایش در باب مسئله‌ی پیش‌آمده بهتر کمک می‌کرد تا زمانی که مانند اصل نمایشنامه سخنانش صرفاً از جانب دشمنان کالیگولا بیان شوند.
طراحی لباس، گریم بازیگران و طراحی صحنه در عین مینیمال بودن، مطلوب و متناسب با پس‌زمینه‌ی نمایشنامه بود. با این حال، خنجرهای استفاده شده در نمایش، چندان شکل و شمایل خوبی نداشتند.
موسیقی چنگ زنده نمایش نیز از نقاط قوت نمایش بود.
سطح بازی بازیگران نقش‌های کالیگولا، سزونیا، کرئا و سیپیون تحسین‌کردنی بود. ناتوانی کرئا در کشتن کالیگولا در پایان نمایش و نیز علاقه‌ی سیپیون به کالیگولا به خوبی در نمایش به تصویر کشیده شد. شیمی بین این سه کاراکتر و کالیگولا و این که هر سه در نهایت به نحوی فدایی او می‌شدند، زیبا جلوه داده شد.
با تشکر از عوامل نمایش 🌹
امتیاز من به این نمایش: ۴ از ۵.
با سلام
من نمایش رو امشب دیدم و برخلاف دفعه های قبل که اول کتاب رو می خوندم و نمایش میزد تو ذوقم این دفعه بدون خوندن کتاب نمایش رو دیدم و نظرم ... دیدن ادامه ›› صرفا در رابطه با نمایش فارغ از کتاب هست و مقایسه بینشون نیست.
طراحی صحنه و دکور، از بک گراند با اون اتاق تاریک و راهروی از پشت پرده معلوم که نورپردازی با رنگ های مختلفِ پالتِ دون داشت و بر اساس حس صحنه بود خیلی خوشم اومد، اما از میز غذا خوری که به عنوان تخت هم استفاده میشد خوشم نیومد یعنی حس اون تخت نرم رو نمیداد ولی در میزانسن های غذا خوردن و جمع کردن میز و حتی تبدیل شدن به سکوی دختر و دون در صحنه پوشیدن دامن خیلی خوشم اومد.
نورپردازی عالی بود.
صدا خیلی خوب بود، موزیک هایی که پخش شد رو خیلی دوست داشتم اما یه جا حس کردم افکت های صدا و کلا صدای زیر متن زیاد استفاده شده.
من از بازی هر چهار بازیگر خیلییییی خوشم خوشم اومد.
میزانسن ها خیلییییییی خوب بود به نظرم.
در مورد متن خیلی نمی خوام نظر بدم چون کتاب رو نخوندم اما به عنوان یک نمایش با یک حرف مناسب در انتها من راضیم.
یک امتحان مرگبار که ببینیم چه کسی ازش زنده بیرون میاد که همون اولش هم دون با بیان علاقه اش به دادگاه تفتیش عقاید یه نشونه ای به ما میده و پایانی که جذاب بود به واسطه نماینده شدن دختر برای بقیه زن های کشته شده.
چیزایی که اذیتم کرد یکی بی نظمی در جابجایی صحنه ها بود مثلا ظرف های شام در خونه ای که قراره حس منظم و دقیق بودن رو بهمون بده، نباید موقع صبحانه جمع بشه که یا مثلا استفاده از داروی بیکربنات در متن خیلی مناسب نبود، به عنوان یه دانشجوی پزشکی میدونم که بیکربنات دارویی نیست که در جعبه کمک های اولیه باشه.
در نهایت خسته نباشین
خیلی راضی بودم از دیدن این اجرا.
امیرمسعود فدائی، مهسا، امیر مسعود و پارسا همت یار این را خواندند
کیارش مسیبی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اصولا برای منی که همیشه بعد از هر اجرا با کارگردان و عوامل گپ و گفت میزنم و نظراتم رو ( مثبت و منفی ) به خودشون گفتم عادت نبوده که بخوام اینجا ... دیدن ادامه ›› بنویسم
ولی عادت غلط باید از بین بره شاید بتونه در تصمیم گیری بعضی از دوستان برای دیدن نمایش تاثیر گذار باشه
نکات مثبت :
* مدرنیته کردن سیاه بازی
* بده بستون های اندازه
* سادگی در صحنه ( البته من خودم صحنه های پر تمتراق رو دوست دارم ) اما برای این نمایش شلوغتر شدن صحنه ممکن بود سوار کار بشه
* ارتباط با مخاطب در لحظه های مناسب
* حضور خلاقانه شیر سگ ، گربه و بازیگر بی نقش
* تداوم بازی ها زمانی که بیرون از روایت بودن مخصوصا گل ابی
* ارزش گذاری کارگردان به مخاطب سه سویه و با خلاقیت و خوش نمکی سه سویه کردن میزانسن ها
* متن خلاقانه
* معرفی عوامل بازی

نکات قابل اصلاح که تنها سلیقه بنده میباشد :
* از دست رفتن حس سیاه در چند لحظه به شدت کوتاه
* نور میتوانست طراحی متفاوت تری داشته باشه چون در روند لذت بردن تاثیری نداشت و به جهت کارگردانی عرض کردم فقط .
* بر اساس خلاقیت های گروه و کارگردان در طول اجرا توقع من رو نسبت به پایان بندی زیاد کرد که متاسفانه من لحظه ماندگار پایانی رو حس نکردم
در انتها هم خدا قوت به گروه که ساعاتی مارو شاد کردن 🫡🫡🫡
نگاه محمدحسن خدایی به نمایش «سیمبلین (یک نمایش فنسی)»

اجرایی که این شب‌ها در سالن حافظ بر صحنه آمده و عنوان نمایشنامه مهجور «سیمبلین» شکسپیر ... دیدن ادامه ›› را برای خود انتخاب کرده، کمابیش نمایشی است شلوغ با ریتمی تند و مملو از بازیگران جوان. جالب آنکه عده‌ای از این جوانان بازیگر، قبل از این تجربه حضور در تئاتر بدنه را داشته‌اند و تعداد کثیری از دیگر جوانان حاضر در این پروژه سنگین اجرایی گویا برای اولین بار است که پا به صحنه تئاتر حرفه‌ای گذاشته‌ و به اصطلاح آماتور هستند. بنابراین با اجرایی روبرو هستیم که کیفیت حضور بازیگرانش بالا و پایین دارد و بازتابی است از شیوه تولید تئاتر در این سال‌ها. به هر حال خیل عظیمی از دوستداران بازیگری و بخصوص آن‌ افرادی که در کلاس‌های «از ایده تا اجرا» شرکت می‌کنند از طریق این شیوه تولید تئاتر امکان می‌یابند که در کنار بازیگران باتجربه‌ قرار گرفته و استعداد و توانایی خویش را محک بزنند. در فقدان آموزش آکادمیک و در غیاب سازوکاری درست از برای تربیت نسل تازه بازیگران توانا، بعضی از اجراها می‌تواند یک بدیل قابل اعتنا در این رابطه باشد و یاری‌رسان تئاتر حرفه‌ای. گو اینکه مازیار سیدی ترجیح داده از مناسبات «از ایده تا اجرا» فاصله گرفته و با انتخاب بازیگر جوان و مستعد از موسسات مختلف، آن فرمی از اجرای تئاتر را پی بگیرد که پروسه‌محور است و تا حدودی نتیجه‌گرا. حاصل زحمات یک ساله این گروه پر جمعیت، نمایشی است از یک زیست اردوگاهی. ماجرای نمایش مربوط می‌شود به آماده‌سازی افرادی که در مکانی گتو مانند، محصور نظمی سرکوبگر بوده و برای دوری از ملال فضاهای بسته، به اجبار یا اختیار تن به اجرایی معاصر از نمایشنامه سیمبلین شکسپیر می‌دهند. پس فرم روایی اجرا دوپاره است مابین بازنمایی زندگی روزمره در گتو با تمرین نمایشی که قرار است بر صحنه آید. این رفت و برگشت روایی، تمهیدی زیباشناسانه برای پیش بردن توامان هر دو فضا محسوب می‌شود که گریزی از ادامه دادنش نیست و در نهایت می‌بایست فرجام این تقلای اجرایی را تعیین تکلیف کند. به دیگر سخن نمایش سیمبلین مازیار سیدی که نمایشنامه‌اش را محمد زارعی بازخوانی کرده، روایتی است از یک گروه سرکوب‌شده که در تلاش برای مقاومت و امکان رهایی، به میانجی تئاتر می‌خواهد عاملیت از دست رفته‌اش را بازیابد و ساختار سلطه را درهم شکند. داستان نمایش شکسپیر را به طور خلاصه می‌توان این‌گونه بیان کرد که «سیمبلین در زمانه سلطه روم، پادشاه بریتانیاست. او از همسر قبلیش سه فرزند دارد. دو پسر و یک دختر. بیست سال پیش، دو پسر خردسالش، گیدریوس و آرویراگوس از دربار ربوده شدند. سیمبلین یک بیوه از طبقه اشراف را به همسری برمی‌گزیند. ملکه جدید نقشه می‌کشد که تنها پسرش، کلوئن، با تنها دخترشاه ایموژن، ازدواج کند تا او نیز وارث تخت و تاج شود. اما سیمبلین می‌فهمد که دخترش به طور مخفیانه با معشوق عامی خود، پستوموس لئوناتوس ازدواج کرده است. اکنون بریتانیا در شرف جنگ با امپراطوری روم است. سیمبلین، پستوموس را به کشور دشمن، ایتالیا، تبعید می‌کند زیرا ایموژن تنها فرزند باقی مانده شاه است و برای حفظ میراث تاج و تخت، باید با خاندان سلطنتی وصلت کند. بعد از تبعید پوستموس، پرنس ایموژن خود را در اتاقش زندانی می‌کند تا از دست پسر ناتنی ملکه، کلوتن، در امان باشد. پستوموس تبعید شده در ایتالیا به منزل فیلاریو، یکی از دوستان پدر مرحومش پناه می‌برد و در بزمی شبانه راجع به پاکدامنی زنان بریتانیایی، مخصوصا همسرش حرافی می‌کند. اما یک ایتالیایی شرور به نام یاکیمو در مورد وفاداری همسرش شرط می‌بندد. یاکیمو به بریتانیا می‌رود و سعی می‌کند ایموژن وفادار را اغوا کند، اما ایموژن او را رد می‌کند. ولی یاکیمو در صندوقچه‌ای در اتاق خواب ایموژن پنهان می‌شود تا وقتی شاهزاده خانم به خواب رفت دستبند پستوموس، که نشانه وصلت آن دو است را از او بدزد. او همچنین جزئیات اتاق و بدن نیمه‌برهنه ایموژن را به یاد می‌سپرد و به این طریق پستوموس را متقاعد می‌کند که ایموژن را اغوا کرده است. پستوموس خشمگین، به خدمتکارش پیزانو، نامه‌ای می‌نویسد و به او دستور می‌دهد ایموژن را در بندر میلفور قربانی کند. بندر میلفور جایی است که پسران دزدیده شده شاه، همان برادران ایموژن، در آنجا زندگی می‌کنند و حالا تبدیل به دو جوان تنومند شده‌اند. پیزانو از این کار امتناع می‌کند و نقشه پستوموس را برای ایموژن لو می‌دهد تا نقشه جدیدی را اجرا کنند: به ایموژن می‌گوید که خود را به شکل پسری دربیاورد و راهی روم شود. ایموژن با لباسه مردانه، با برادرانش روبرو می‌شود. در دربار سیمبلین، پادشاه از پرداخت باج به روم سر باز می‌زند و به این ترتیب حمله روم به بریتانیا آغاز می‌شود. دست تقدیر بریتانیا را در جنگ پیروز می‌کند. به کمک سربازان دلیر بریتانیایی، پسران دزدیده شده شاه و پوستومس که به اشتباهش پی برده آزاد می‌شوند. اکنون مراسم عروسی پوستموس و ایموژن در دربار برپاست.»

یکی از مشکلات اجرا به نظر می‌آید انتخاب نمایشنامه‌ای ناشناخته ازشکسپیر باشد. اغلب کسانی که پا به سالن حافظ می‌گذارند و به تماشای سیمبلین مازیار سیدی می‌نشینند داستان اصلی را نمی‌دانند و در نتیجه در مواجهه با دقایق شکسپیری اجرا، کارشان به حدس و گمان می‌کشد. البته نباید از این نکته غافل شد که از قضا صحنه‌هایی که به تمرین و اجرای نمایشنامه شکسپیر پرداخته می‌شود موفقیت بیشتری کسب می‌کند نسبت به بازنمایی مناسبات پر از تنش زندگی روزمره گتونشینان. چراکه این صحنه‌ها اغلب با بازیگران حرفه‌ای‌ به نمایش درآمده و روح شکسپیری بر تار و پودشان دمیده شده است. صحنه‌هایی که امر تئاتریکالیته با وساطت جهان شکسپیری پدیدار شده و لحظاتی تماشایی را برای مخاطبان حاضر در سالن می‌آفریند. اما در صحنه‌هایی که قرار است اختلافات دو گروه حاضر در این گتو بازنمایی شود، روایت چندان‌که باید توانایی دراماتیزه شدن را نمی‌یابد و به نسبت کلیشه‌ای و نخ‌نما جلوه می‌کند. به نظر می‌آید محمد زارعی نمایشنامه‌ای مفصل نوشته و محدودیت‌های سالن، مازیار سیدی را به جرح و تعدیل متن نمایشنامه وادار کرده باشد. نتیجه کار اجرای نمایشی است گاه با لحظات درخشان و گاه با صحنه‌هایی مبهم و ملالت‌بار که فهم تماشاگران را به بیراهه می‌کشاند. در نتیجه می‌توان گفت که اجرا در کلیت خویش، با تمامی تلاش خستگی‌ناپذیر به یک انسجام کامل دست نمی‌یابد و به راحتی نمی‌تواند تناقضات روایی‌اش را حل و فصل ‌کند.

شاید یکی از مسائلی که فهم اجرای سیمبلین را در لحظاتی دشوار می‌کند، ساختار نامناسب سالن حافظ باشد. به واقع مشکلات آکوستیکی این سالن، دقایق پرتنش نمایش را به همهمه‌ای نامفهوم بدل می‌کند و اصرار اجرا در استفاده از حجم بالای دیالوگ‌ها، این قضیه را شدت می‌بخشد. فی‌المثل در یکی از صحنه‌ها شاهد هستیم که میز غذا برای ماموران سیاه‌پوش گتو چیده شده و آنان مشغول وراجی‌های معمول این فبیل مراسم می‌شوند. صحنه‌ای تماشایی که با هیاهویی ماموران از کف می‌رود. مازیار سیدی هر زمان که از کلام می‌کاهد و بازیگرانش به اندازه حرف می‌زنند و به موقع سکوت می‌کنند، به یک اجرای استاندارد نزدیک می‌شود و هرگاه در پی خلق صحنه‌های اسلپ‌استیکی برمی‌آید تا حدودی ناموفق می‌شود. برای نمونه آن صحنه‌ای را به یاد آوریم که پادشاه از کابوس‌ها و رویاهاش می‌گوید و صحنه به سه قسمت تقسیم می‌شود و گفتگویی رفت و برگشتی مابین شخصیت‌های ایستاده بر این دایره‌ها صورت می‌گیرد و حقیقتاً با صحنه‌ای درخشان روبرو می‌شویم. بنابراین اجرا هر زمان که ساخت و ساز خویش را از کلمات به بدن‌ها و روابط قدرت مابین شخصیت‌های حاضر در صحنه منتقل می‌کند تماشایی‌ است و هر گاه از این قضیه عول می‌کند در دام پرحرفی نالازم می‌افتد

مازیار سیدی بعد از اجرای نمایش «روی موج یکشنبه‌ها» که فضایی آرام و بیش‌وکم رادیویی از نمایشنامه‌های آلن بنت داشت به گذشته بازگشته و با نمایش سیمبلین یادآور اجرایی چون «توفان» در سال ۱۳۹۶ است. بار دیگر یک اجرای پر از تنش، تضاد و منازعه. سیمبلین یک گسست نسبت به اجرای قبلی این کارگردان است که گویی آرامش قبل از طوفان را طلب می‌کرد. حال با اجرایی مواجه هستیم که مورد استقبال تماشاگران قرار گرفته اما همچنان تا وجه آرمانی خویش، فاصله‌ها دارد. سیمبلین تلاشی است از برای رویت‌پذیر کردن یک زیست اردوگاهی و نسبت‌اش با امر خلاقه و نهاد اجتماعی تئاتر. اینکه آیا موفق بوده یا شکست خورده، بحث دیگری است اما تجربه ثابت کرده که او کارگردان ماجراجویی است که از خطر کردن نمی‌هراسد و چندان گرفتار برد و باخت نمی‌ماند. امید است در آینده شاهد اجراهای بیشتری از این گروه جوان و مشتاق باشیم. معاصر کردن آثار کلاسیک جهان از یک منظر تازه و رادیکال، در همان دقایقی که تئاتر بدنه، لنگان و سترون، مشغول بازتولید خودش است. بی‌آنکه راهی به رهایی گشوده باشد و فرمی نو را پیشنهاد کند. با آنکه پایان‌بندی نمایش سیمبلین با ارجاع به تابلوی شام آخر دواینچی، این ابهام را می‌آفریند که در نهایت کدام یک از طرف ماجرا پیروز ماجرا است، اما این قاب زیبا با موسیقی تاثیرگذار آرش موسوی، خاطره خوشی از یک اجرای تجربی را برای مخاطبان رقم می‌زند. مازیار سیدی بر مرز میان تئاتر بدنه و تئاتر دانشگاهی، در حال بندبازی است و رستگاری و نابودی‌اش به مویی بند.

لینک نوشتار: https://www.toseeirani.ir/fa/tiny/news-69281
نگاهی نشانه-معناشناختی به منطق متنی بعد عاطفی در نمایش «سیمبلین (یک نمایش فنسی)»
سهراب احمدی، زبان‌شناس و پژوهش‌گر هنر و ادبیات

دشواری نوشتن ... دیدن ادامه ›› از هنرهای نمایشی به صورت کلی و تئاتر به صورت خاص از آن روست که گاه در هنرهای نمایشی چند زبان کلامی و غیر کلامی آمیخته شده و گاه تمرکز بر هر یک از زبان‌ها مانعی بر یک تحلیل علمی و متکی بر متن خواهد بود. بر آخرین جملۀ نوشته شده تکیه می‌کنیم: متن‌محور بودن و تحلیل درون‌متنی بدون تکیه بر فرامتن‌ها یا با تکیۀ حداقلی بر آن‌ها از ویژگی‌های نشانه-معناشناسی مکتب پاریس است که ساختارهای معنایی متن را دنبال کرده و تحلیل می‌نماید. پس در روش و یا رویکرد گفته‌شده به دنبال معنا و تحلیل آن هستیم و نه فقط نشانه‌های متنی. در این معنا و طبق تعریف ارائه شده در پانوشت شماره 3 تئاتر نیز به مثابه یک متن در نظر گرفته می‌شود که سازوکارهای معنایی آن همچون متون دیگر از زبان‌های کلامی و غیر کلامی مستلزم تحلیل و بررسی متکی بر همان متن است. اما همان‌گونه که نوشتیم تحلیل نشانه-معناشناختی مرتبط با تئاتر گاه دشوارتر از سایر هنرها و زبان‌هاست: چند زبان در تئاتر ملاقات و برخورد می‌کنند و گاه چند گفته‌پرداز در حال تعامل و گفتگویند: نویسنده، کارگردان، بازیگر و غیره. بنابراین هنگامی که چند زبان آمیخته می‌شوند، بایستی برای هر یک روند تولید معنا را بررسی کرده و سپس از این آمیختگی و چندگونگی و چندگانگی زبانی به تحلیلی همه جانبه دست یازید. ( نمونۀ همین مورد در تئاتر سیمبلین قابل پیگیری است: زبان کلامی و غیر کلامی شامل نور، حرکت و غیره آمیخته شده‌اند و هر یک از زبان‌های گفته‌شده مستلزم نوعی نشانه‌شناسی خاص هستند.)

در قسمتی از بند پیشین اشاره کردیم که معنا، روند تولید معنا و سطح معنایی نقطۀ ثقل نشانه-معناشناسی مکتب پاریس است. این نوع از نشانه‌شناسی از سطح نشانه‌ای عبور می‌کند و به سطحی وارد شده و کنکاش می‌نماید که تنها محاط به نشانه‌ها نیست. واحد گسترده‌تری به نام گفتمان در آن بررسی شده و چگونگی تولید معنا اساس تحلیل قرار می‌گیرد. همان‌گونه که گفتیم معنایابی و کشف ساختارهای معناساز در هنرهای نمایشی با دشواری روبروست اما نشانه‌شناسان در این زمینه نظریه‌هایی ارائه کرده‌اند که گاه قابل پیاده‌سازی بر پیکره بوده و گاه نظریه‌ای محملی برای سایر نظریه‌های نشانه‌شناختی هستند. ما تلاش خواهیم کرد در ادامه نگاهی کلی به آنچه در نگاه نشانه-معناشناسی مکتب پاریس نمایشی است بیندازیم و سپس از گذر این تکیه‌گاه نظری، نگاهی به نمایش سیمبلین خواهیم داشت که آمیخته‌ای از چندین زبان و بیان نشانه‌ای متفاوت است، تکیۀ ما در این بررسی یکی از ابعاد گفتمان یعنی بعد عاطفی آن است و به دلیل فقدان دادۀ کامل از متن نمایش، تکیۀ بیشتر بر زبان غیر کلامی نمایش است و در صورت لزوم زمانی به دادۀ کلامی رجوع خواهیم کرد که بازخوردی عاطفی در حافظۀ مخاطب-گفته‌یاب برجای نهاده باشد.

آنچه که به نمایش درمی‌آید در وهلۀ نخست نوعی نشانه-معنایی کردن فضاست: معنا با تقسیم ابژه‌ها در فضا، امکان گردش پرسوناژها، تحرک یا بی تحرکی ابژه‌ها و صحنه‌آرایی در فضا تعریف می‌شود، بنابراین فضا به صورت کلی نه تنها در معنای مکان نمایش می‌تواند قلمداد شود بلکه تمام ابعاد ذهنی، عاطفی و عناصر صحنه را نیز طبق این تعریف دربرمی‌گیرد. همه چیز در مقابل مخاطب است. بر این اساس می‌توان نوعی تقسیم‌بندی ارائه نمود: ( ماریا توره: 2011) تقسیم‌بندی اجراگر- اجرابین، یا اجراگر- مخاطب خود در ارتباط با نشانه-معنایی شدن فضا نیز هست: اگر بر اساس جفت اجراگر-اجرابین تقسیم‌بندی داشته باشیم بایستی از تعدادی کنش‌گر صحبت کرد که یکی اجرا می‌کند و دیگری کنش نظارت را بر عهده دارد و اگر بر اساس جفت اجراگر-مخاطب تقسیم‌بندی خود را پیش ببریم با کنش‌گزار به جای کنش‌گر مواجه هستیم. کنش‌گر در بیان نشانه‌معناشناختی ذاتی کاربردی داشته و در صحنه‌ای گزاره‌ای تعریف می‌شود و گاه غیر قابل مضمونی شدن و فیگوراتیویزاسیون است. ( فونتنی، 2021:20) در حالی که کنش‌گزاران فیگورهایی هستند که چهره داشته، ویژگی خاص دارند و از موقعیتی به موقعیت دیگر می‌روند، بنابراین فضای نمایش هم در ارتباط با کنش‌گر/ کنش‌گزار بوده و هم در ارتباط با نظام تقسیم ابژه‌ها و معنایی شدن فضاست. در نمایش سیمبلین شاهد هستیم که نمایش با عبور از کنش‌گری صرف، مخاطب و عوامل صحنه را به نوعی کنش‌گزاری، تبدیل صورت به چهره، تن به هویت، من به خود می‌کشاند و بدین ترتیب درسی اساسی در نهایت برای مخاطب بر جای می‌ماند: جستجوی معنا مصورف در نشانه‌های ظاهری نیست. اما این جستجوی بی‌وقفۀ معنا چگونه رخ می‌دهد؟ در تقسیم‌بندی گفته‌شده در بند قبل از اجراگر-مخاطب، با نوعی مشارکت جدی، بدن‌مند و در عین حال تاثیرگذار از سوی مخاطب مواجه هستیم، عواطفش تحریک شده، بعد عاطفی گفتمان پررنگ‌تر شده و موقعیت کنشی و روایی در حال ساخت ساختارهای عاطفی جدید بر اساس نحو و پیشرفت تئاتر است: معنا نه تنها از طریق کنش و شناخت و تقسیم آن برای مخاطب حاصل می‌شود، بلکه تکانه‌های عاطفی؛ ابعاد عاطفی گفتمان را برای مخاطب فعال تسریع کرده و او را به اندیشه در باب بسیاری از مفاهیم اخلاقی دعوت می‌کند این دعوت از طریق چهره، تنش تنانه و مسیرهایی چند لایه و عاطفی رخ می‌دهد که در ادامه تلاش می‌کنیم به این نوع از عاطفه در نمایش سیمبلین بپردازیم.

اما بعد عاطفی چیست؟
ژَک فونتنی نشانه-معناشناس فرانسوی برای متن منطقی را توضیح می‌دهد که شامل کنش، احساس و شناخت است این سه، ابعاد اصلی گفتمان را می‌سازند و در فرآیند کاربرد زبان ساخته می‌شوند. گفتنی است نشانه-معناشناسی مکتب پاریس ساختارهای متنی را به سطحی و عمیق تقسیم می‌کند که سطح تجسمی متن سطح رویی بوده و برای ما عمل تصویرسازی را انجام می‌دهد ولی سطوح دیگر که نام بردیم هر یک به قسمتی از متن می‌پردازند: بعد کنشی به سطح روایی، نحو روایت و غیره پرداخته، بعد عاطفی به طرح‌وارۀ روایی متن پرداخته و بعد شناختی فشاره و گسترۀ متن را بررسی می‌کند. ما در این نوشتار، تنها بر بعد عاطفی متن در نمایش سیمبلین خواهیم پرداخت و تلاش می‌کنیم این بعد را در ساختارهای متنی نشان دهیم. برای حصول به این معنا طرح‌وارۀ عاطفی نمایش را در چند مرحله توضیح خواهیم داد.

بُعد عاطفی در گفتمان
بعد عاطفی در گفتمان از نظمی پیروی می‌کند که بر اساس آن نوعی فشاره موجب تحریک تن حسی-ادراکی می‌شود. گفتنی است بعد عاطفی مانند سایر ابعاد گفتمانی در متن قابل تحلیل بوده و صور فرهنگی نیز در القای معنای عاطفه نقش اساسی دارند. در بعد عاطفی مراحلی که از پی می‌آیند رخ می‌دهد که تلاش خواهیم کرد هر یک را با نمونه‌ای از نمایش سیمبیلن توضیح دهیم:

بیداری عاطفی: مرحله‌ای است که در آن کنش‌گر و احساساتش بیدار شده و به لحاظ تنانه دچار هیجان عاطفی می‌شود. ریتم کُند و تبدیل آن به ریتم تند، تبدیل شدت عواطف به گسترۀ عواطف و غیره در این مرحلۀ عاطفی رخ می‌دهد. در نمایش شاهد هستیم که مرحلۀ بیداری عاطفی در صحنۀ آغاز می‌شود، این صحنه، نمایش و صحنۀ زندان با ریتمی تند به نمایش شکسپیر پیوسته و از صحنۀ زندان خارج می‌شود. تنش برای مخاطب ایجاد شده و گره در ادراکاتش افکنده می‌شود، تمایز بین دو نمایش یکی با زبان ادبی و دیگری با زبانی روزمره از جمله عوامل این تنش هستند. تن را اگر در همین مرحله به دو دسته تقسیم کنیم خواهیم دید که گاه بین « خود» و « من» که مرکز ارجاعات هستند تعارضی در حال شکل‌گیری است. مخاطب فعال نوعی استیل تنشی را کشف می‌کند که گویی در آن هیچ تنی چه پادشاه باشد و چه ملکه و چه یک زندانی ساده در سکون به سر نمی‌برد. در این مرحله نخستین تکانه‌های عاطفی و جهت‌گیری‌ها رخ می‌دهند. مخاطب که در سطح نا-سوژه‌گی قرار داشته و توانایی قضاوت ندارد، آرام‌آرام به صحنۀ قضاوت وارد شده و می‌تواند بر شخصیت‌پردازی ویژۀ خود کنار کارگردان بپردازد. بیدار شدن و خوابیدن زندانیان نیز نمایه‌ای از این نوع برخورد عاطفی هستند و متن را به سوی نوعی تحلیل عاطفی-عقلانی سوق می‌دهند. پس از این بیداری عاطفی در مخاطب، مرحلۀ بعدی تقسیم عاطفی است، که در آن کارگردان و کنش‌گران صحنه در پی افشای بعضی تکانه‌های عاطفی با مخاطب هستند.

تقسیم عاطفی: در این مرحله گونه و نوع عاطفه دقیقاً مشخص می‌شود: ادراک یک هیجان ساده به پایان رسیده و اکنون کنش‌گر توانایی ترسیم سناریوی ترس، آرزو، عشق و غرور را دارد. تصویر عاطفی در این مرحله شکل گرفته و پیش می‌رود و لذت و رنج به شکل می‌گیرند. کنش‌گران صحنه به کنش‌گزارانی مبدل می‌شوند که صحنه‌های ظاهری را مفاهیمی نمادین و مستلزم قضاوت تبدیل می‌کنند. در این مرحله از نمایش نوعی تنش بین لذت تنانه و رنج رخ می‌دهد: زندانیان همان‌گونه که می‌توانند اغتنام فرصت کرده و نوعی اوفوری را از طریق موسیقی به تن خود وارد کنند به همان نسبت دچار تردید و رنج گسترده‌اند، رنج و نمایش کمیک کنار هم قرار می‌گیرند و دو تاریخ و دو ادراک برای مخاطب می‌آمیزند. ادراک دو زمان، ادراک دو زبان، ادراک دو نوع صحنه‌پردازی، ادراک دو نوع گریم در یک صحنه به هم آمیخته شده و مخاطب و کنش‌گران صحنه در تقسیم عاطفه و ادراک قرار می‌گیرند. از سوی دیگر در نمایش شکسپیر که با زبانی کلاسیک نشان داده می‌شود، تنش و تعارضی بین لذت بدنی و ژوئیسانس، بین شرافت و رذالت وجود دارد که همخوابگی و دفاع از شرافت را با گذر از لذت به نوعی مرگ-لذت می‌رساند و قرینگی مرگ و لذت را اثبات می‌نماید. در این قسمت از نمایش استفادۀ هنرمندانه از نور که بیشتر با فشردگی سطح نور همراه است موجب القای عواطف گفته‌شده به مخاطب است.

ادامه مطلب در کامنت
خریدار
نوید آغاز (navidaghaz)

گردش عاطفی: مرحلۀ تغییر و تبدل عاطفی است، تغییر روایی رخ نمی دهد بلکه تغییر در زمانِ حال است در این مرحله است که کنش‌گر معنای بیداری و تصویر عاطفی را درک کرده و نقش عاطفی قابل ردیابی دارد. زمانِ حال پیوست تاریخ، حماسه و سادگی کمدی در یک صحنه شده و بین کنش‌گران این سه نوعی گردش عاطفی رخ می‌دهد. این قسمت از نمایش یکی از مراحلی است که در کارگردانی به خوبی به آن پرداخته شده است، اگر چه در ابتدای نمایش نقش‌های عاطفی در هم رفته و تنش عاطفی ناشی از همین درهم رفتگی است اما در طول نمایش و پس از مشخص شدن نقش‌های عاطفی، نوعی گردش عاطفی رخ داده و اکنون هر کنش‌گزار یا یا کنش‌گر صحنه دارای نقش عاطفی مشخصی است: شاه، ملکه، ستوان، دختر شاه، همسر او، زندانیان و غیره. هر یک از این کنش‌گران در حال ایجاد نوعی هویت عاطفی‌اند. ابعادی نظیر عشق، رنج و غیره اگر چه در حواس تنانۀ ما وجود دارند اما تمهیداتی از قبیل صدا، همهمه، رنگ، لباس، دکور، نور و غیره آن‌ها را به عاطفه تبدیل کرده و بدین ترتیب بر خلاف زبان کلامی، در زبان تئاتر هر یک از عوامل یاد شده همچون یک کنش‌گر عمل می‌کنند که در ... دیدن ادامه ›› چند حسی نمودن عواطف ما نقش دارند. به بیان دیگر عواطف به وسیلۀ کنش‌گران فیگوراتیویزه می‌شوند.

احساس: احساس نتیجۀ مرحلۀ قبل یعنی گردش عاطفی است: تن کنش گر به تنش واکنش نشان داده می لرزد، تکان خورده، سرخ می‌شود و غیره. در حقیقت در این مرحله کنش در معنای حرکت با عاطفه در هماهنگی قرار گرفته و صحنه به نزاع و آشتی تن و عاطفه مبدل می‌شود. یکی از صحنه‌های اصلی این مرحله، آن‌جایی است که دو تن از کنش‌گران روی میز رفته و در حال گفتن دیالوگ‌هایی پیاپی هستند. جنبش تن روی میز، ارجاع‌زدایی صرف از زبان کلامی، راه رفتن بر روی خرده‌های غذا، تکانه‌های شانه به عنوان قسمتی از تن، گریم چهره با تمرکز بر چشم و غیره از عواملی اصلی بروز احساس در این قسمت هستند.

اخلاقی شدگی: در این مرحله کنش‌گر هم برای خود و هم برای مخاطب در مقام قاضی عواطف را قضاوت کرده، ارزش‌یابی می‌نماید و معنای نمایش به محوری اخلاقی برای مخاطب و کارگردان مبدل می‌شود. این محور بر اساس ارزش‌هایی است که در پیوند ابتدا و انتهای نمایش رخ می‌دهد: صحنه با همهمه آغاز شده و با نوعی پیوستگی به پایان می‌رسد، نور در نمایش با گستره آغاز شده و با فشاره بر صحنه به پایان می‌رسد؛ هویت‌های بی‌چهره دارای چهرۀ اخلاقی شده و این همان معنایی است که گویی نمایش دنبال کرده است: صورت تنها معنایی ظاهری و سطحی نمادین از آدمی است در حالی که چهره معنایی اخلاقی است و هر آنچه که چهره است قابل کاستن به صورت نیست. شاه یک صورت دارد و یک چهره، ستوان و ملکه و سایر کنش‌گران نیز به همین ترتیب هستند: اما چهره هویتی باطنی است که از گذر تاریخ بازتولید شده و در زندگی امروزۀ ما نیز در حال تکثیر است: چهرۀ شاه، چهرۀ ملکه، چهرۀ زندانی، چهرۀ دیوانه، چهرۀ شاهزاده و چهره‌های بسیار و پرسشی که به وجود می‌آید آن است که آیا ما بین چهره‌ها اسیر هستیم یا خود هر بار چهره عوض می‌کنیم؟

منابع:
Jacques Fontanille, sémiotique du discours, Presses Universitaires de France, 1998.
Jacques Fontanille, Ensemble pour une anthropologie sémiotique du politique, 2021.
G. m. Tore, pour une sémiologie générale du spectaculaire : définition et questions. Actes Sémiotiques, 2011.

لینک نوشتار: mehrnews.com/x35W3G
۲۹ شهریور
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نوید آغاز (navidaghaz)
درباره نمایش بی پایانی i
نقدی بر نمایش «بی پایانی...» / فریال آذری

یک نمایش زنانه  است که در بستر زمان معاصر میگذرد و ساختاری تراژیکمدی دارد داستان از یک جمع دوستانه ... دیدن ادامه ›› آغاز میگردد و با مرور خاطرات ما را به فضای نوستالژیک شکل گرفته نزدیک می سازد اما این همه قصه نیست و شما با حس طرد دگی در بازی خانم شعبانی روبرو می شوید اما اندکی که می گذرد نقش ها جابجا میشوند و شما حس عمیق رها شدگی را در بازی خانم میر امینی خواهید دید درست همان جا که درباره برادر دوستش و همسر سابقش سخن می گوید این که او را هرگز ندیده است و همراره عاشق زن دیگری بوده است این حس تا آنجا پیش میرود که حدیث میر امینی حتی عشق خود به همسر اولش را انکار می کند و در مسیر داستان این دوست داشتن به آن یاد آوری میشود اما اگر بخواهیم درباره خانم شعبانی کمی بیاندیشیم به نظر می آید او با طرحواره قربانی در وجودش زندگی می کند وقتی به جای همکلاسی تنبیه و اخراج می شود به جای تحصیل و رسیدن به آرزوهایش همه را قربانی می کند تا برادرش درس بخواند و اوج این طرحواره در انتهای قصه نمایش می شود که می پذیرد تا قتل همسر دوستش را گردن بگیرد تا بلکه او را از رها شدگی برهاند و به او زندگی ای را هدیه دهد که از کودکی همواره از خودش دریغ شده بود مهسا طهماسبی اما در عمق وجودش مسئولیت گریز است او قدرت مواجهه و پذیرش خطایش را ندارد دادن داروهای اعصاب مکرر بدون نسخه با تکرار این جمله که چمیدونم از همین قرص های معمولی اعصاب که همه می خورند در پی بی ارزش کردن خطای خود و فرار از مسئولیت و پذیرش عواقب رفتار خویش است بنظر می آید بی پایانی یک نمایش ابزورد است

کامو معنا باختگی را وضعیتی حادث شده ــ و نه ذاتی ــ در زندگی می داند و معتقد است  در کائناتی که ناگهان همه‎ی توهّمات و بارقه‎های امید ناپدید شده‎اند، انسان احساس غریبگی می‎کند. وضعیت او به وضعیت  فردی تبعید شده می‎مانَد که هیچ علاجی برای دردهایش وجود ندارد، زیرا از خاطراتش درباره‎ی موطنی از دست‎رفته محروم شده است و ایضاً امیدی هم به رسیدن به سرزمینی موعود ندارد. این جدایی بین انسان و زندگیِ او، بین بازیگر و زمان و مکانِ نمایش او، حقیقتاً احساس معناباختگی را به وجود می‎آوَرَد.
و این دقیقا همان وضعیتی است که شخصیت اصلی قصه با آن مواجه است حس پوچی و نا امیدی از قهرمان داستان  منجر به طغیان زن طرد شده قصه میگردد. و ما می بینیم که اگرچه هیچکس قاتل متولد نمی شود اما قاتل می شود قتلی که امکان باور به ارتکابش برای قاتل دشوار است او به دنبال دستاویزی است تا مانند خانم طهماسبی گناه را بر گردن جمعی بیاندازد و از بار گناه خویش بکاهد چرا که جنایتی که در بستر نمایش رخ می دهد از فشارهای ناخوشایند در ناخود آگاهشان صورت می گیرد او که در مسیر داستان در پی خوشبختی با مردی ثروتمند ازدواج می کند زندانی حصار بلورین ثروت است و این حس نا  امنی سبب می گردد تا حتی رفاه اقتصادی نیز نجات بخش نباشد این اضطراب و نا ایمنی است که  سبب می شود تا نقشه فرار و مهاجرت را پی ریزی کنند و قدرت روبرو شدن و حل مشکل و تعارضات را نداشته باشد

خانم شعبانی  با پذیرش مسئولیت مرگ همسر دوستش ابتدا خطای خود در معرفی این دو نفر به هم را می پذیرد و بعد در والاترین وجه کهن الگوی قربانی به مانند مراسم عشاء ربانی ب مرگی فداکارانه را باز می نماید تا آنجا که این پذیرش مادرانه تا مرحله تقدیس پیش میرود.  تا شاید پیشکشی ناچیز برای حیات دوباره دوستان قدیمش باشد.
چالش مرگ در این قصه  نیز به خوبی مشهود است مرگ همسر اول در پی عشقی نافرجام و قتلی که حتی در عمق جان خود شاید حتی یک قتل درست و حسابی هم نباشد و ریشه در ترس ها و تردید ها داشته باشد اما به هر روی نیستی ای را نشان میدهد که با اگزیستانس خانم میر امینی در آمیخته است او که در حصار بلورین ثروت زندانی است با تنهایی عمیقی مواجه است که هر لحظه او را بیشتر چون خوره به انزوا میبرد و او حس سرزمینی را دارد که مستعمره مردی است که او را چون زمینی برای کشت ورز می بیند و این پاسخ به خشم و فرار از وضعیت است که اگزیستانس او را در جایی دیگر به چالش می کشد و مرگ همسرش رقم میخورد.

به نظر می آید قهرمان نمایش پس از فرار از استعمارگر خود در مسیر جهانی نو به مهاجرت می اندیشد که خود از تبعات پسا استعماری است و اگر بپذیریم هر انسانی جهانی مستقل است این سفر از خویش به خویشتن در سرزمین وجود خانم میر امینی است باشد که در حاشیه صداهای گمشده صدای خویش را باز یابد تا زندگی را به لون دیگری رقم زند