در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال پرندیس | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 15:25:47
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
« فیلمنامه مورد علاقه من با چیزی شبیه به این شروع میشه؛ سیگار نصفه از ماشین لوکس پرت میشه بیرون، توجه گدا تو پیاده رو جلب میشه، میاد برش داره و یه ماشین از روش رد میشه!! »
(لوئیس بونوئل)

اگر ورود ما به جهان نمایش آقای سجادیان با دستشویی شروع و در آن ادامه پیدا میکند نشان از در پیش داشتن یک شکوه و گله رمانتیک از زندگی انسانی است؟ به باور من خیر بلکه با یک تفسیر ساده اما دقیق و هوشمندانه از سازوکار کل حیات زمینی روبرو هستیم. بونوئل در جایی گفته بود از نظر من زندگی انسان باارزشتر از یک مگس نیست. این یک قضاوت ارزشی و غیراخلاقی نیست، یک تفسیر ماوقع بر اساس فکتهای تجربه شده است و باید بگم نمایش شقیقه ها تا به امروز بهترین و سر راسترین توضیح برای این صحبت مناقشه برانگیز بونوئل است. خطی که نمایش دنبال میکند این واقعیت رو بیان میکنه که آیا تصادف و زنجیره های آن به عنوان پیش برنده اصلی جهان ما ارزشی بیشتر از سوسک به ما میدهد؟ اینطور نیست چون همانگونه که سوسک مورد نظر را با اختلاف تصادفی چند میلیمتر زیر گودی کفش من زنده نگه میدارد در یک تصادف دیگر بر اثر شباهت احمقانه و تصادفی رسم الخط کشتن و کشیدن باعث مرگ من میشود آنهم در زنجیره چندین تصادف کور دیگر!! پس داوری راهبر جهان زنده در مورد ارزش من و سوسک یکسان است و این فقط یک نظر ... دیدن ادامه ›› خام نیست!
این حماقت تصادف شاید به حدیست که باعث طنزی سیاه شود، طنزی که خالق نمایش به درستی آن را در وادی تعادل پیش میبرد، کاراکترهای نمایش طوریست که براحتی میشد با کمی اغراق بیشتر از تماشاگر خنده گرفت اما نمایش به درستی از افتادن کار به این ورطه و از دست رفتنش جلوگیری میکند.
کارگردان نوع ارائه یک نفره کار را برای اثبات و به رخ کشیدن قدرت بازیگری انتخاب نمیکند، مینیمالیست صرف هم نیست،  بلکه این فرم کاملا در خدمت جهان اثر هست و مفهومی نه چندان راحت و آشنا را در کمترین زمان بدون خسته کردن تماشاگر انتقال میدهد بطور مشخص صدای افکار علیرضا در این فضا راحتتر و موثرتر حرکت میکند.
کاراکترها در هجوم رگبار تصادف هستند، اما نمایش تصادفات را با منطق سست و احمقانه جهان تصادفات فیلم فارسی و هندی ارائه نمیکند و خطر آن را میفهمد، ملموس بودن و تجربه پذیری این تصادفات باعث میشود تماشاگر براحتی با اثر ارتباط برقرار کند و آن را بپذیرد.
علیرضا سوالش این است که چرا شر حاکم جهان است، البته که جوابهای خانم راون درمانگر نمایش پاسخ نیست و فقط توصیه به سوال نکردن است و عبور کردن است اما علیرضا خود در انتها جواب را پیدا میکند، شر حاکم است، معلول رنج میبرد و موجودات تکه پاره میشوند در یک شقاوت بی ثمر و غیرلازم ، چون راهبری تصادفات کور عمل کرده و در چرخ رولت جهان به این شماره بازنده و زشت رسیده ایم! آیا در این وضع نمایش شقیقه ها اخلاقیات را نفی میکند؟ خیر ، این اخلاق تکاملی وجود دارد، نه در پندها و نصیحتهای آبکی، بلکه در واقعی ترین شکلی که ارائه میکند و آن وجود حس همدردیست. توسعه بخش جلوپیشانی مغز ما مرکز همدردی و فهمیدن رنج موجودات دیگر را توسعه داده، همان چیزی که باعث میشود یک علیرضا زندگی و رواندرمانی و سوال خودش رو رها کند و دنبال کمک به یک نصرت برود و تاوانش را هم بدهد، اگر این توسعه فرگشتی ادامه دار باشد که هست شاید روزی واقعا انسان رو به قاعده طلایی اخلاق یعنی انصاف برساند و آنجاست که میتوانیم بگوییم تصادف که راهبر فرگشت هم هست اینبار در مسیری خلاف شر حرکت کرده است!
نمایش همه عناصر را خوب و به اندازه چیده، گاهی برای تماشاگر عام توضیحات بیشتری ارائه میدهد ولی باید بپذیریم که لازم هست، جناب سجادیان هنرمند برج عاج و مغلق ساز نیست و چقدر خوب که اینطور نیست و ثابت میکند که میشود مفاهیم انتزاعی و سخت را هم راحت و به مخاطب گسترده انتقال داد. 
محمدرضا سجادیان عزیز،از این کار بی ادعا، بی تکلف و ارزشمند مثل کارهای قبل شما لذت بردم سبک خاصی که امضای شما رو پای خود دارد و به کار هیچ شخص دیگری حداقل در ایران مانند نیست
خوشحالم که بعد از تقریبا دو سال فاصله، مجددا مسحور جادوی صحنه با اجرای شما شدم
منتظر کار بعدی هستیم....✨💯✨
تو جستجوهام نوشته‌هاتون رو میخوندم و نوع نگاهتون به نمایش‌ها برام جالب بود و چقدر خوبه که دوباره می‌نویسین.
۲۱ مهر ۱۴۰۲
پویا فلاح
چشم، حتما
ممنونم🍀
۲۲ مهر ۱۴۰۲
محمدرضا سجادیان
از حوصله، حسن نظر و‌ تحلیل موشکافانه ی شما صمیمانه سپاسگزارم. باعث افتخار است که با این نمایش به تماشای تئاتر بازگشتید 🙏🏻
ارادتمندم 🙏🍀
۲۲ مهر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پرندیس (sahne)
درباره نمایش فعل i
در این شرایط تنها دیدن کاری به کارگردانی بزرگانی چون محمد رضایی راد ، مساوات، دادگر و معدودی دیگر میتونه منو ترغیب به پیمودن این مسیر و تحمل شرایط طاقت فرسای تئاتر دیدن چه از بعد فرهنگ تماشاچیان و چه از بعد سخت افزاری سالن های نمایش بکنه
دلم کاری چون فعل میخواد چون بی پدر چون پیپ چون ادیسه و حتی چون راهبان معبد وانگ و کمدی تارتوف
یک تئاتر تمام و کمال ولا غیر
درود خانم پرندیس .. من هم دلم بدجوری نمایش پسران تاریخ و یا حداقل بازدید از نقاشی های روی دیوارشو میخواد .. :)) .. ارادتمند
۰۲ آبان ۱۳۹۷
میسیسیپی را بروید و ببینید هرچند جای حمیدیان خالی ست اما پر از راز مگوی است این شاهکار
هر جای همکف یا بالکن اول فقط ورودی های ۷ به بالا که هریک از این دو انتخاب لطف خویش را دارد
۱۷ آبان ۱۳۹۷
درود جناب کیان گرامی و ممنون برای پیشنهادتون ، در اجرای قبلی می سی سی پی، تردید زیاد ناشی از طولانی بودن مدت نمایش که اگر با دوست نداشتنش همراه میشد چه میشد، مانع جدی من برای انتخابش بود ،حالا با این پیشنهاد وسوسه برانگیز از جانب شما در روزهای پایانی نمایش که حق یک انتخاب را هم بیشتر نمیدهد جدی تر به تماشا فکر میکنم
متشکرم
۱۹ آبان ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درود بر یاران قدیمی
در این وانفسای اقتصادی که هزینه نفس کشیدن هم سنگینه! یک کانال هست که تئاترهای خارجی رو با کیفیت خوب برای دانلود در اختیار میگذاره ،با تشکر از ایشون لینکش رو میگذارم امید که با دیدن اینها ما بعنوان تماشاچی ارزش بیشتری برای اعصاب و روان و پول خودمون قائل بشیم و اونها بعنوان دست اندرکاران تئاتر ارج بیشتری برای ما بعنوان تنها مخاطبینشون! (در پرانتز به غیر از تعداد معدود کارگردانان و دست اندرکاران این هنر شریف که نیازی به نام بردن نیست)
جالبه تصاویر بعضی از این نمایش ها رو که ببینید متوجه میشید برخی محصولات وطن چقدر تر و تمیز طراحی صحنه ها رو کپی کردن!
این رو هم اضافه کنم به غیر از مواردیکه که مستقیما در کانال گذاشته شده و نیازی به لینک نداشته، شخصاهنوز تئاترها رو دانلود نکردم یکبار اقدام کردم که نوشت لینک بعد از 240 ساعت! و هنوز هم فرصت نکردم دنبالش برم مشکل رو حل کنم اگر شما براحتی دانلود کردید ممنون میشم اشکل کار من رو هم بفرمایید

https://t.me/aghayemeshki
بسیار ممنون
۱۳ تیر ۱۳۹۷
ممنون سرکار خانم بابت معرفی این کانال. در مورد مشکلتون برای دانلود هم این ساعت برای شما لینک دانلود رو میسازه که تا 240 ساعت اعتبار داره. یعنی وقتی لینک دانلود رو ساخت 240 ساعت وقت دارید که دانلود کنید و بعدش دیگه لینک اکسپایر میشه و مجدد باید اقدام یه لینک گیری کنید. من دیشب تئاتر مده ا را از همین طریق دانلود کردم و مشکلی هم نداشتم. می تونید یک ترم افزار دانلودر هم روی گوشیتون نصب کنید و با سرعت بیشتر و بدون نگرانی از قطع و وصل شدن اینترنت فایل های مد نطرتون رو دانلود کنید.
۱۴ تیر ۱۳۹۷
درود دوستان عزیز جناب الهی و ونائی ، امیدوارم مفید باشه برای هممون
*درود جناب قویم و سپاس برای توضیحاتتون نتیجه دانلود نصف شب و عجله وقت نگذاشتن میشه همین اشتباه خنده دار:))
متشکرم
۱۸ تیر ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پیشنهاد
فیلم The Killing of a Sacred Deer (کشتن گوزن مقدس) به کارگردانی لانتیموس ارزش دیدن رو در وانفسای سینمای امروز که جایزه اسکاررو فیلم های چون لالالند و امسال هم shape of water میبرند ،داره .درسته که توقعی از اسکار نداریم اما آخه تا این حد !!!!
لانتیموس با فیلمهای قبلیش چون دندان نیش و لابستر و اینبار کشتن گوزن مقدس نشون داده از همتایان خودش یک سر و گردن بالاتره هر چند همچنان فاصله زیادی با بزرگان تاریخ سینما داره
یادی بکنم از دارن آرنوفسکی با فیلم های خوش ساختش از جمله Requiem for a Dream یک فیلم عالی هر چند جاهایی برچسب بالای 16 سال گرفته اما به نظر من اگر در مواردی خیلی سخت گیر نباشیم و به خاطر یکی دو صحنه کل فیلم رو خط نزنیم میتونه فیلم فوق العاده ای برای نوجوانان هم باشه
پرندیس (sahne)
درباره نمایش اسب i
انتخابی مناسب از آهنگ بسیارزیبای Picture of the moon گری مور ( اگر اشتباه نکرده باشم)
https://www.youtube.com/watch?v=UjUpRKjO5tw

Picture of the moon
You gave to me that night
The stars were out to play
The moon was shining bright
If only I had known
That it would end so soon
I was left with a picture of the moon

The sound of soft guitars
Beneath the spanish ... دیدن ادامه ›› skies
Across the candle lights
The sadness in your eyes
If only I had known
That it would end so soon
I was left with a picture of the moon

Picture of the moon
You gave to me that night
The stars were out to play
The moon was shining bright
However could I know
That it would end so soon
I was left with a picture of the moon
I was left with a picture of the moon
All that's left is a picture of the moon
دقیقا درست اشاره کردید :) .... در بروشور کار قطعات موسیقی انتخابی نوشته شده. (حرکت پسندیده ای که بعضا گروه ها فراموشش می کنند)
۱۸ اسفند ۱۳۹۶
ممنون آلاء گرامی چه خوب که گفتید دقت نکره بودم آهنگ پایانی نمایش زیبا بود که به نظرم یهودی می آمد اما نمیدانستم چطوری پیدایش کنم
متشکرم
۲۰ اسفند ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پرندیس (sahne)
درباره نمایش اسب i
ماتریکس دادگر
عصبانی بودم چون فکر میکردم با انتخاب نسبتا اجباری یک جای نامناسب قسمت هایی از نمایش را از دست داده ام عصبانی بودم از دادگر  که دادگر عزیز متوجه نیستید این همه صدا و هیاهو در سالن و این همه آشفتگی نمیگذارد دیالوگ ها را بشنوم اجازه تمرکز نمی دهد! 
دیشب بعد از تماشا قصدم اعتراض بود اما چند ساعت بعد ...
مگر میشود آرش دادگر نداند در هر صندلی بر  تماشاچی چه میگذرد و چه چیزهایی را از دست میدهد؟مگر میشود این حجم از صدا و نویز همزمان با دیالوگها را نفهمیده باشد ؟مگر من در زندگی همه صدها را میشنوم همه اتفاقات را می بینم  یا آنچه که میبینم همان است که دیگری از جایگاهی دیگر میبیند؟چنین چیزی غیر ممکن است حداقل برای من بعنوان یک انسان معمولی!و همین ندانستن و ندیدن باعث قضاوت  میشود گفتم قضاوت و از ذکر صفتی برای آن خودداری کردم !
اکثر ما وقتی اتفاق ناخوشایندی برایمان می افتد مدام در ذهنمان تکرارش می کنیم این اتفاق یک شروع دارد و یک پایان و ما در این تکرار سعی میکنیم با دانسته های اندک ناشی از خوانده ها، شنیده ها و دیده های ناقص و چه بسا اشتباهمان،با تجسماتمان ، چگونگی رخداد پایان را درک کنیم اما خیلی وقتها نمیفهمیم .گاهی متوجه میشویم یک چیزی این وسط جور در نمی آید اما نمیدانیم چیست و در نهایت فقط توجیه یا سرکوب می کنیم و به فراموشی می سپاریم اما واقعا فراموش می کنیم ؟ نه ! و این روی تمام زندگیمان تاثیر می گذارد و این تاثیر در جنبه های مختلف زندگی چه درونی و شخصی ،چه بیرونی و اجتماعی برای کسی که بیشتر می اندیشد ... دیدن ادامه ›› آگاهتر و حساستر است به مراتب بیشتر است 
 ما زمان را گم کرده ایم
آرش دادگر عزیز جایی نشسته بودم که هر چند وقت یکبار دری تا فاصله  ده تا بیست سانتی متری صورتم باز و بسته میشد و بازیگری پرانرژی را به درون صحنه پرتاب یا خارج می کرد جاییکه ٢٠ درصد دیالوگ ها را نشنیدم، جاییکه برای چند دقیقه با افتادن جنازه ای نمایش را ندیدم ،جاییکه که چمدان خالی !نه خالی نه ! چمدانی پر از دانسته ها یا ندانسته ها یا اشک ها یا لبخندها یا فقط پر از واژه ها،از بالای سرم گذشت یعنی جای دیگری نبود ؟ عصبانی بودم ،الان سپاسگزار، سپاسگزار لحظاتی که با باز شدن در از جا پریدم لحظاتی که ندیدم و نشنیدم 
ممنونم دادگر عزیز که وادارم کردی باردیگر  بسازم ذهنم را که باز نمانم از پرسیدن حتی اگر بدانم از نو شروع کردن سخت ترین کار دنیاست سخت تر از شروع کردن ، حتی اگر بدانم هر چیزی باید در زمان خودش اتفاق بیفتد آن زمانیکه گم کردیم .حتی اگر بدانم رخداد تاثیر خودش را همه جا گذاشته همه جا و بر همه کس !حتی اگر بدانم بدست آوردن دوباره آنچه دربرهه ای از زمان بدست آوردم و از دست دادم سخت ترین کار دنیاست، حتی اگر بدانم جهنم ما همینجاست 
و ممنون از صداگذاری و موسیقی عالی و بازهای خوب ای کاش فرصت بود و دوباره میدیدمش  اینبار از جایی دیگر و بار سوم نیز ، با این تفاوت که تکرار نیست 
چقدر پُریم از این ای کاش ها ،این ای کاش هایی که خود فرصتند اگر بفهمیم و بخواهیم!
عمار عاشوری (ammarashoori)
سلام. از طرف آرش دادگر از شما بابت نوشته دقیق و موشکافانه تان سپاسگزاری می کنم . شاد باشید.
۱۹ اسفند ۱۳۹۶
درود بر شما و جناب دادگر گرانقدر و سپاس از گروه کوانتوم که در حکومت جریان ابتذال چراغ امید را روشن نگه میدارند
همیشه بدرخشید
متشکرم
۲۰ اسفند ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پرندیس (sahne)
درباره نمایش فعل i
 وقتی از بیشعوری صحبت می کنیم دقیقا در مورد چه چیزی حرف میزنیم؟

بی شعوری توهین و ناسزا نیست یک بیماریست
 بیشعور کسی است که در جایی که نباید حرف میزند جاییکه نباید میخورد جاییکه نباید بوق میزند جاییکه نباید حضور دارد 
بیشعور کسی است که یک دهم هزینه ای که صرف خرید لوازم آرایش ،درست کردن موها و رسیدن به لباس و ظاهر خود می کند ،صرف خواندن کتاب و یاد گرفتن احترام به حقوق دیگران نکرده است
بی شعور کسی است که درونی متعفن علی رغم ظاهری زیبا دارد
بی شعور  کسی است که کودکی را به دنیا می آورد در حالیکه هنوز خود رشد نکرده به بلوغ فکری نرسیده و هنوز نیاز ... دیدن ادامه ›› به تربیت دارد
بیشعور کسی است که به کودک خود به جای یاد دادن چگونگی حاضر شدن در اجتماع ،رعایت حقوق خود و دیگران و  طرز برخورد و عمل در مکان ها و زمان های مختلف ؛ گستاخی ،ژست عکاسی ، خرید لوازم و لباس های مارک و به روزترین مد و آرایش را یاد میدهد و در نهایت کسی را وارد اجتماع می کند که خود را در آزار دیگران به شیوه های  مختلف محق میداند 
تو نمیدانی که بیشعوری، وظیفه من است که به تو بگویم شاید روزی خواستی و شنیدی و فهمیدی و بیشعوری دیگر را به این دنیا اضافه نکردی ، چرا که به قول خاویر کرمنت "وقتی یک آدم خودش،خودش را قلقلک می دهد مغزش درک می کند که این کار خودش است و قلقلکش نمی آید؛بیشعوری هم دقیقا مثل این است ؛خیلی ها نمیفهمند که شعور ندارند"
شما دو خانم تماشاچی تیاتر فعل روز چهارشنبه ششم دی ماه ردیف ٥ صندلی ٧و ٨ ،خودتان نمیدانید من به شما میگویم که مصداق بارز بیشعوری هستید که تماشای یک تیاتر عالی را به کام من و همسرم تلخ کردید تمام تلاشتان را کردید من هم تمام تلاشم را می کنم که به شما و امثال شما بفهمانم  بیمارید و نیاز به درمان دارید .من به شما توهین نمی کنم آنچه هستید را عریان میکنم تا بدانید چقدر باعث آزار دیگرانید.شما به تماشای تیاتر آمده اید جاییکه ده ها نفر در این آلودکی و ترافیک هزینه مالی و زمانی کرده اند که ساعاتی از عمر خود را با تماشای یک تیاتر خوب ،خوب بگذرانند و شما براحتی با صحبت و وراجی و خوردن چیپس و پفک و آجیل به حال خوبشان گند زدید! فرق مکان عمومى و خصوصى را بفهم ! فرق محیط تئاتر با محیط سیرک را با دو مثقال مغز میشود فهمید شما نفهمها نفهمیدید!!!!  
لطفا اگر تیاتری در حد فهمتان نیست یا به هر دلیل دیگری از آن لذت نمی برید سالن را ترک کنید. مطمین باشید نه بد است و نه کسی مانعتان خواهد شد آنچه بد است آزاریست که با کارهای نادرستتان به دیگران وارد می کنید
و شما مسولین محترم تیاتر همانطور که در ابتدا و بدرستی خاموش کردن موبایل را یاد آوری می کنید لطفا و حتما اینرا هم یاد آوری کنید که به جد از صحبت با یکدیگر و خوردن خوراکی هایی که ایجاد صدا می کنند خودداری کنید
این سومین تجربه تلخ را با شما به اشتراک گاشتم همانطور که اولی را در تیاتر ادیسه به اشتراک گذاشته بودم مورد دوم در تماشای تاراج نامه  بود در آن دو مورد برخورد و تذکر شخصی هم داشتم اما اینبار واقعا حسش نبود! میدانید خستگی یعنی چه؟ من خسته ام از این مبارزه همیشگی بی انتهای کم تعداد در هر مکان و هر زمان به هر زبان !!!
من که به دلایل آشکار کمتر تیاتر میبینم مگر چه باشد که حاضر شوم انواع و اقسام رنج ها را برای دیدنش تحمل کنم، شاید از این پس به سالی چهار پنج کار برسد و شاید روزی به صفر! از خود میپرسم با این روند رو به رشد بیشعوری  و بی اخلاقی در سطح جامعه که مدتیست گستره نفوذش به تیاتر بیشتر شده ، واقعا ارزشش را دارد؟
به کجا میرویم؟
فقط از شما میخواهم در مقابل این سیل تهاجم بی اخلاقی ساکت نمانید، نه در برابر تماشاچیان نه در برابر سالن دارها و دست اندر کاران تیاتر 
این آخرین سنگر را حفظ کنیم و دوباره از اینجا شروع کنیم
متشکرم 

پینوشت::لطفا نگویید تند حرف زدی یا توهین کردی توهین وقتیست که به شخصی چیزی که نیست را نسبت دهیم .با نهایت انصاف و مراعات صحبت کردم و اگر با بی انصافی دچار حذف شد هم مشکلی نیست من حرفم را زدم شاید چراغی روشن شد!
معتقدم وظیفه سالن نمایش و گروه اجرایی تاتر هست که به روش‌های مختلف و موثر آموزش لازم رو بدن...وقتی پای منافع خودشون در میان باشه حتی دست به سخیف ترین کارها میزنن و بی قانونی میکنن و گوشی ملت رو بازرسی میکنن(که نکنه عکس گرفته باشه....درحالیکه عکاسان مدعو عکس میگیرن و طبعا چیزی به خطر نمیفته) ولی برای حفظ حقوق تماشاچی هیچ تلاشی نمیکنن...ای کاش بعد از نمایش موضوع رو با خودشون مطرح میکردین و تفاوت های سالن سینما و تاتر رو بشون آموزش میدادین...ازین جهت میگم که تاتر اولی ها بعید هست که خواننده تیوال باشند
۰۷ دی ۱۳۹۶
پرند عزیزم درود بر شما یار مهربان
پرند جان این خستگی که گفتی را چنان درک میکنم که انگار بر تمام سلول هایم نشسته است و مطمئنا شما به دلیل کارتان بسیار بیشتر از من با مشکلات درگیر بودید و خسته تر از من که بریدم و کنار گذاشتم و بسنده کردم به همان گاهی گداری که اینهمه کشش اعصاب دیگر در توانم نیست
اگر خاطر مبارکت باشد در جریان متن عالی شما برای نمایش دکلره حدود دو سال پیش و در پستی از جناب شکیبا نوشتیم این راه که تئاتر در پیش گرفته است عاقبت خوبی ندارد هر چه میگذرد با شیبی تند بر وخامت اوضاع افزوده میشود. انگار سطح شعور با پول نسبت عکس پیدا کرده است!!! خب جای تعجب هم ... دیدن ادامه ›› ندارد :ا
البته گویا عده ای از دست اندرکاران فقط پول را می بینند و بس اینکه چه اشخاصی از چه طبقه با چه دید و نگاهی با چه سطحی از شعور و فرهنگ مخاطبشان باشند ذره ای ارزش ندارد ، من بر خلاف برخی دوستان معتقدم تیاتر شعور نمی آورد و اینطور نیست که افزایش تعداد مخاطبین تیاتر بتدریج به افزایش سطح فرهنگ و شعور منجر شود این دو را را باید جایی دیگر کسب و در تیاتر خرج کرد
به امید دیدار دوست عزیزم
۱۸ تیر ۱۳۹۷
دیشب نمایش پرده خانه رو در تالار مولوی تماشا کردم
موقع دریافت بلیط متوجه شدم که ۵۳ نفر که ظاهرا همکلاسی در دانشگاه یا آموزشگاهی بودند، همراه هم بیلط گرفته و قراره که اجرا رو تماشا کنند
راستش حسابی نگران بودم که اینهمه جوان پر شور که با هم رفاقت هم دارند قطعا در طول اجرا سکوت نخواهند کرد
ولی نه تنها سکوت کردند که هیچکس کوچکترین مزاحمتی برای دیگران ایجاد نکرد
نه نور یا صدای موبایل، نه صدای کیسه و کیف و پلاستیک نه خنده بیجا
این یعنی تماشای تانر هم مثل سایر موارد مربوط به نمایش، یک کار تخصصی هست
خوشبختانه نسل جدید داره رفتار امیدوار کننده ای نشان میده که امیدوارم تداوم داشته باشه
۱۸ تیر ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
"اگه اون سه تا پیرمرد،اگه اون سه تا پادشاه،هیچ وقت مسیح رو ندیده بودن،اگه اونها ستاره دنباله داری رو در آسمون ندیده بودن و به دیدن مسیح نیومده بودن شاید مسیح میتونست دور از چشم ها بدون اینکه دیده بشه تو گوشه ای از سرزمین خودش با آرامش زندگی کنه
اما اون دیده شد،دیده شد و از همون زمان رنجش شروع شد."

اشاره به داستان معروف ماگی(مغ) هاست که از آنها بیشتر به نام سه دانای شرقی Three wise men و گاه با نام سه پادشاه شرقی Three kings from east یاد شده است در این روایت که در انجیل متا آمده است سه دانای شرقی،ستاره تولد مسیح نجات دهنده را در آسمان می بینند و در سفری طولانی از شرق تا اورشلیم به دیدار مسیح تازه متولد شده میروند، هدایای خود را تقدیم میکنند و ناخواسته آغازگری میشوند بر رنج های بی انتهای او
سهراب سلیمی از همان شروع نمایش، توجه بییننده را به داستان مذکور و تابلوی معروف تولد مسیح اثر هنرمند ایتالیایی قرن شانزده و هفدهم میلادی کاراواجیو(یا کاراوادجو)جلب می کند و این تاکید را در مفهوم عمیقتر آن در جریان نمایش با نورپردازی های هوشمندانه و فضاسازی جذاب ادامه میدهد و پایانی به یادماندنی را با این دیالوگ ماندگار ... دیدن ادامه ›› رقم میزند.
حتی به زعم من انتخاب کاراواجیو در بین هنرمندانی که از قدیم تا کنون تولد مسیح رابه تصویر کشیده اند بعنوان هنرمندی برخاسته از دل مردم آمیخته با رد و رنج و میتوان گفت مبارز که در سبک واقع گرایانه با نورپردازی های خاص خود از حد بازنمایی تقلیدی فراتر رفته و با ایجاد تضادهای تیره-روشن حالت نمایشی و زنده در آثار خود ایجاد می کرده، از سوی کارگردان خوشفکر اتفاقی نبوده و کاملا در خدمت نمایش است،به تصویر کشیدن تنهایی انسان و حتی خواست او برای این انزوا ،انسان رنج کشیده،خسته و دلزده از جنگ های تمام نشدنی که آرامش را در تنهایی جستجو می کند

"راه چه طولانی بود
از پا افتادیم
گاهی از پا که میفتیم
میگوییم رسیدیم
به کجا رسیدیم؟
هیچ کس،هیچ وقت،هیچ جا نمی رسد
حقیقت این است!"

متشکرم
دیشب این نمایش رو دیدم و راضی بودم ولی الان با خودم میگم کاش این کامنت رو پیش از دیدن کار خونده بودم!
سپاس پرندیس عزیز
۱۷ آبان ۱۳۹۶
درود زهره عزیز،ممنون که خواندید و خوشحالم که مفید بوده
اتفاق جالب، فاصله زمانی دو سه ماهه آشنایی من با کاراواجیو و آثارش و دیدن این نمایش بود،حالا من خوش شانس بودم که اخیرا و بطور اتفاقی با دیدن تابلوی قابل تامل ""باکوس (خدای شراب)"" با ین هنرمند آشنا شدم و در مورد آثارش و زندگیش مطالعه کرده بودم، وگرنه که اطلاعات من در مورد نقاشان و کلا هنر نقاشی بسیار اندک است :)
۲۰ آبان ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پچ پچه ها رو دوست داشتم نه در حد عالی،اما یکی از تاثیر گذارترین صحنه های تئاتری که تا کنون دیدم، 5 دقیقه آخر این نمایش بود که نوید محمد زاده به زیباترین شکل ممکن بازی کرد و با اینکه بیشتر از یک ماه از تماشایش میگذره یادآوریش واقعا دردآوره

یک روز یک میلیون جوون قرار میذارن تو یک مسافرخونه!
اولی میره مسافر خونه :"آقا اتاق خالی داری؟"
یک اتاق خالی دارم 5 تخته"
"عیب نداره یک شب میخوام بخوابم دیگه"
یک شمع توی اتاق روشنه ،میخواد خاموشش کنه نمیشه...اشکال نداره بخوابیم ... دیدن ادامه ›› دیگه...!
نفر دوم و سوم و چهارم هم نمیتونن شمع رو خاموش کنن...!
...اشکالی نداره بخوابیم دیگه...!
نفر پنجم میاد داخل اتاق
" میتونی این آتیش رو خاموش کنی؟ "
" میتونی این آتیش رو خاموش کنی؟ "
" میتونی این آتیش رو خاموش کنی؟ "
" میتونی این آتیش رو خاموش کنی؟ "
"آره این آتیش! کاری نداره که ...

وقتی شمعی رو روشن میکنی و نمیتونی خاموشش کنی به آتشی عالم سوز تبدیل میشه ،آتشی که اشک چشمان میلیونها نفر تو رو وادار به خاموش کردنش میکنه
ولی آیا واقعا خاموش شد؟آتشی که حرص قدرت،جاه طلبی و ایدئولوژی گشایی(اصطلاحی کاملا من درآوردی!!!:)) شعله ورش میکنه ،هیچ وقت خاموش نمیشه
نشد ...
به تماشای یک اثر تالیفی دیگر از محمد مساوات نشستیم اثری که بیش از پیش او را به عنوان یک مولف در کارش تثبیت کرده و به جامعه معرفی میکند. این «راشومون» ایرانی را تماشا کردیم و لذت بردیم و حالا البته این ترس توام با خوشحالی را داریم که انتظارات از این هنرمند بسیار افزایش یافته و گامهای بعدی را باید با وسواس بیشتر برداشته و اولین و بی رحمترین منتقد کار خود باشد.
پرسش همان پرسش راشومون است . آیا امر واقع اصالتی خارج از ذهن ما دارد؟ اگر کوروساوا این پرسش را در بررسی یک واقعه ی خاص از پس روایتهای اذهان مختلف طرح میکند مساوات آن را در بستر سیال امور روزانه ی شخصیتها، هم کارهای پیش پا افتاده و هم مهم، طرح میکند.در حالیکه روایت راشومون بر اساس بازگشت به گذشته پیگیری می شود ،اینجا علاوه بر گذشته در سطح حال و آینده هم جاری می شود. اما این اصالت نداشتن واقعیت از کجا سرچشمه میگیرد؟ شاید در نگاه اول که همه را از پشت شیشه ها می بینیم فکر کنیم که داستان همان داستان شرقی و عرفانی شیشه ی کبود مولانا است که شیشه ها باعث برداشت های متناقض و متفاوت ما از دنیا و وقایع می شود:
پیش چشمت داشتی شیشه کبود زان سبب عالم کبودت می نمود !
یعنی چشمها یکسان کار میکند و کافی است شیشه ها را برداریم. اما مساوات فراتر میرود و همانگونه که نام و درونمایه کارش نشان میدهد به دیدگاههای غربی و جدید دراین زمینه می رسد و آن اینکه اصولا چشمها یکسان نیست و بلکه چشم به مغزی متصل است که کار اصلی را نه چشم بلکه مغز در این پردازش واقعیت انجام می دهد. مغزی که آکنده از اطلاعات و پیش فرضهایی برای این پردازش است که در هر شخصی با شخص دیگر متفاوت است. مغز فیلتری است که دست به تاویل می زند. این ... دیدن ادامه ›› تاویل روی متن انجام می شود، روی زبان و واژه انجام می شود و تقریبا چیزی نیست که از آن عبور نکند. تاویل متن است که در یک مرام و مذهب هزار فرقه از منتهی الیه طیف سفید تا آنسوی سیاه وجود می آورد!
اما اینها را مساوات چطور در کارش درمی آورد؟ به باور من اینکه کسی بیاید یک کتابچه منوال برای این کار یا هر کار دیگر تهیه کند که اینجای کار همان حرفی را می زند که فلان فیلسوف گفت و آنجای کار چیزی میگوید که بهمان فیلسوف گفته هیچ اعتباری به کار نمیدهد. کار خودش باید با ابزارش با مخاطب حرف بزند. اینکه حرف ساده ای باشد یا پیچیده اعتباری نمی آورد بلکه استفاده درست از این ابزار و راضی بودن مخاطب از برقراری ارتباط بی واسطه با کار به آن اعتبار می دهد. گاهی می گویند هنرهای نمایشی جای طرح مباحث انتزاعی نیست من عقیده دارم که می تواند باشد اما کار بسیار سختی است که اینکار را بکنی و کارت احتیاج به چوبهای زیر بغل پیدا نکند. چوبهای زیر بغلی که منتقد و فلسفه شناس باید بیایید بزند زیر کار تا مخاطب بفهمد شما چه می گویید!! البته کار عزیز منتقد و فلسفه شناس در این راه وزین و با ارزش است و جای تشکر دارد ولی امتیازی برای کار هنری شمای کارگردان به بار نمی آورد.
اما مساوات ریسک وارد شدن را قبول کرده و موفق بیرون می آید. در قدم اول برای القای این عدم اصالت و عدم قطعیت روی ابزار بیان خودش کار میکند. صحنه را مساوات شبیه به کمیک استریپ طراحی کرده است. پهن کردن و بسط واقعیت سه بعدی در فریم های جداگانه ی دو بعدی! این خود ما را به فکر می برد که چقدر تغییر این نوع بیانها،احساسات متفاوت و برداشتهای متفاوتی در ما ایجاد می کند! همه ما بیاد داریم که بسیاری از این کمیک استریپ ها مثل تن تن و میلو بارها به کارتون و فیلم تبدیل شد اما هیچکدام کتاب نشد و آن اثر را نداشت! چرا؟ چون نوع بیان فریمی و عجیب این کمیک ها واقعا در پردازش داستان و چیزی که در مغز ما می نشست نقش داشت. خود این طراحی صحنه بسیار انتزاعی و عجیب،تلنگر اصلی را به مغز ما می زند و ما را در اصالت داشتن پردازشی که از تصاویر می کنیم اینجا به شک می اندازد. در قدم بعدی به سراغ تاویلات زبانی میرود. اینجا هم به شک می افتیم که نکند زبان ترجمه و زیرنویس چیزی متفاوت با کاراکترها می گوید و باعث اینهمه تناقض در داستان و ذهن ما می شود؟ نکند غیرعمدی باشد و زبان در ذاتش پدیده ای تناقض آمیز است؟ برای اثبات این امر کافیست توجه کنیم دقایقی کوتاه که این زبان که قرار است نقش ارتباطی تماشاگر با کاراکترها و واقعیات داستان باشد خاموش می شود و زیرنویس می گوید" جان و جیم یک چیزهایی در باره زنها می گویند" بدون شک اینجا جاییست که بیشترین اشتراک در فهم و تاویل تماشاگر از صحبتهای آنها پیش می آید!!
هرچه فیزیک صحنه از تماشاگران با متریالهایی مثل شیشه و قاب جدا شده، روح کار بیشتر از هر کاری تماشاگر را در خود سهیم میکند تاجاییکه وقتی نقش پلیس وارد میشود و توسط ما دیده نمی شود تازه می فهمیم که خودمان هم از بالا به کار نگاه نمی کنیم بلکه در حال بازی با بقیه کاراکترها هستیم.
خشونت کار مساوات در موتیف هایی مثل پاشیدن خون هست ولی اینها وحشت اصلی نیست بلکه وحشت اصلی پرسشهایی است که کار او مطرح میکند، آیا مغز واقعیت را ثبت میکند یا میسازد؟ آیا مغز خاطره را به یاد می آورد یا خلق میکند؟ به راستی اگر اینگونه باشد آیا همه راست می گویند؟ آیا راست و دروغ معنا پیدا می کند؟ آیا این قابهای شیشه ای همان قابهای شیشه ای تلویزیونهایی نیست که در خانه داریم و دلمان خوش است که از پس آن واقعیات را می بینیم ولی درواقع مشغول ساخت واقعیات برای ما هستند؟ این است که جهان خلق شده ی مساوات ترسناک است و دکورها و خونهای آن فقط دعوتی است برای وارد شدن به عمق آن!!
مساوات وارد حیطه ای شده که گفتنش راحت ولی انجامش بسیار دشوار است. کارهایی با موضوعات فراواقعی و سوررئال آنهم در تئاتر که به هر حال ابزار دستکاری در واقعیت را به گستردگی سینما ندارد. و اینکه کارت تبدیل به حرافی های کسل کننده و فراری دهنده مخاطب نشود بلکه تمام گروهها را بتوانی جذب کنی و راضی از سالن به بیرون بفرستی ! خوشحالم که در ابتدای مطلبم کار ایشان را با بزرگمردی مثل کوروساوا مقایسه کردم و چرا که نه؟ امیدوارم ایشان فراتر از این برود و بر غنای کارش هر روز بیفزاید. از همینجا به ایشان و تمام عوامل کار خسته نباشید می گویم و تمام دوستان را به تماشای این راشومون تماشایی ایرانی دعوت می کنم!

درود سارای عزیز وممنون از حسن نظرتون
۲۸ مهر ۱۳۹۶
خانم پرندیس عزیز
یاداشت زیبا شما را خواندم به مطالب جالبی اشاره کردید . متن های انچنینی همیشه برای من هم جذاب می باشد. این نمایشنامه را هنوز ندیدم . با خواندن یاداشت شما و دوستان دیگر راغب شدم حتما ببینم . ممنون از به اشتراک گذاشتن برداشت و نوشته های ارزشمندتان.
۲۲ آبان ۱۳۹۶
عرض ادب جناب علیزاده عزیز
ممنون که خواندید امیدوارم از نمایش هم لذت ببرید
سپاس از توجه شما دوست ارجمند
۲۶ آبان ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پرندیس (sahne)
درباره فیلم کوه i
یک فیلم عالی و استادانه دیگر از امیر نادری با همان دغدغه ها و مضامین مورد علاقه ایشان از زمان «تنگنا» یعنی تنگناهایی که جبرهای محیطی و جغرافیایی برای انسان بوجود می آورند و جدال بی پایان بین انسان و تنگنا ! البته با زبان موجز و استادانه ی تصویری ایشان که بعد از دونده و آب باد خاک راه خود را پیدا کرد و به کمال رسیده است. هرچند که نوع غلبه ی نهایی انسان بر جبر محیط نسبت به دونده و آب باد خاک به حالتی انتزاعی تر و عام تر تبدیل شده که بیانی فراگیرتر به فیلم عطا کرده است .در کنار اشاره به تصویرهای نابی که در خدمت بیان این موضوع هستند حتما باید اشاره کنم به صدای فوق العاده فیلم که نقش به سزایی در ساخت اتمسفر مورد نظر ایشان دارد. در کل در فضای این روزهای سینمای ایران فیلم کوه یک غنیمت ارزشمند است که تماشای آن را به دوستان پیشنهاد میکنم.

بغض من 
نه از برای خانه دو طبقه با نمای سنگی
نه ماشین کروکی
نه ویلایی در کنار دریا
نه مهمانی های آنچنانی
نه سفر با چمدان های پرِ پر
و نه از برای هیچ نمادی از زرق و برق سرمایه داری

بغض من از نبود آزادیست که با آن 
عدالت و برابری را طلب کنم
که با آن شایسته سالاری ... دیدن ادامه ›› را بخواهم
بغض من از این است که اگر آزادى داشتم و داشتیم
مهاجر نمیشدم ، نمی شدیم، بلکه میزبانی بودیم برای مردمی که از نبود آزادی به وطنمان پناه می آورند
همیشه میتوان از اول شروع کرد ، 
بگذار برای بعد
بگذار بغضی که شب در گلویمان سر باز می کند فریاد آزادی خواهی باشد
فریادی که نوید بخش امنیت و آسایشی ابدیست
زندگی لحظه بیداری ماست
**********************
به بهانه نمایش مهاجران و با سپاس از گروه اگزیت
زندگی لحظه بیداری ماست
درود بر شما پرندیس بزرگوار
۲۶ مرداد ۱۳۹۶
اردشیر گرامی ممنون از اینکه گزیده خواندید و سپاس از توجهتون
درود بر شما
۳۱ مرداد ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

عشق نوای ارکستریست از ده ها ساز،سوزش را نی انبون شورش را دف شکوهش را پیانو صلابتش را ویولون خروشش را درام لطافتش را چنگ مینوازد 
رهبر این ارکستر با شکوه که هستی را به جنبش در می آورد کیست؟

این نوشته فقط دعوتیست برای تماشای یک نمایش خوب و تفکر در جملات و مفاهیم قابل تاملش در باب آنچه از ابتدای تولد تا مرگ درگیرش هستیم در حالیکه او ...آری او ! در جدایی و مرگ هم به زندگی خود ادامه میدهد برای جسورانی که دلی برای تپیدن  دارند،با بازی تحسین برانگیز هومن کیایی
تا بعد...
"در جدایی و مرگ هم به زندگی خود ادامه می دهد..! "
گُلرنگ ، خوش عطر و "مست از تأمل" نویسانده اید.
۲۲ تیر ۱۳۹۶
با سلام و عرض ادب
بانو پرندیس ، در تائید فرمایشات و متن خوب شما ، به نظرم این نمایش یکی از بهترین نمایشهای اجرا شده در سال ٩٦ هست
هم نمایشنامه ، هم بازی بسیار خوب بازیگران
پیشنهاد میدم دوستان این نمایش را از دست ندهند
۲۴ تیر ۱۳۹۶
درود جناب حسین مردی گرامی،خوشحالم که با هم همنظریم امیدوارم این نمایش خوب در لابلای اسم های دهن پر کن گم نشه و دوستان استفاده کنند
۲۴ تیر ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
رد دیوانگیم
به خاطره می رسد
به خیال بازی هایی
از جنس دیوانگیمان
که بی تو
در سطور دلتنگی
عاقل شده است...
نویسنده نمرده است
نمایشی دیالوگ محور مبتنی بر متنی قوی که در فضایی با دکور متوسط و نورپردازی یکنواخت تماشاچی را در فضایی پرتعلیق تا به آخر با خود همراه می کند طوریکه در آخرین بازی متوجه نمیشویم آیا اینبار هم بازی بود یا واقعیت 
براستی حقیقیت چیست و ما چند بار برای نیل به مقصود بازی کرده ایم و دیگران را بازی داده ایم چقدر بازی خورده ایم و مهمتر اینکه بعد از این بازی دادن و خوردن ها چه احساسی داشتیم آیا واقعا ارزشش را داشت آیا واقعا هدف وسیله را توجیه می کند؟به چه بهایى؟این بها را میشد در بازی بسیار خوب لادن مستوفی و در چهره اش دید چه وقتی بازی میداد و چه آنگاه که بازی میخورد
نمایش همان طور تمام شد که شروع شده بود !
بازی راست و دروغ هیچوقت تمام نمیشود چه بسا تا آخر عمر هم نفهمیم کجا بازی خورده ایم اما آنکه دروغ می گوید در عمق وجودش میداند بیشتر از هر کس خود را بازی میدهد
دیدن این نمایش را در آخرین روز اجرا پیشنهاد می کنم و ای کاش زودتر دیده بودم
آرش عباسی و لادن مستوفی عزیز از شما متشکرم که عصر خوبی برای من و دوست عزیزم ساختید و باعث شدید در مسیر گفتگویی تمام نشدنی با هم داشته باشیم درست مثل همین بازی:)
ممنون برای این نظر دوست داشتنی. به ما انرژی دادید.
۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۶
بانو شکوه نازنین،خوانش شما باعث افتخارم است ممنون از حضور گرامیتان و خیلی خوشحالم که در این دوست داشتن با یکدیگر هم نظریم
پاینده باشید بانوی فرزانه ومهربان

ارادتمندم مریم عزیز و به امید دیدارتان
۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۶
یک عذرخواهی بکنم از گروه نمایش موج که به اشتباه موج نو نوشتم ،ببخشید که امکان ویرایش هم نیست
۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پرندیس (sahne)
درباره نمایش بی پدر i
"فیلم من نه در مورد ویتنام است و نه در مورد آمریکا و نه در مورد سیاست بلکه نگاهى فلسفى است به خشونت نهفته در انسان و زمینه هاى بروز آن "  
 (نقل به مضمون از استنلى کوبریک در مورد غلاف تمام فلزى).  

 دوستان به حق تحسین هایی رو که این کار شایسته ى آن است نثار آن کردند و بنده قصد تکرار ندارم. کار منشورى است که هر کدام از دوستان از زاویه اى به آن نگاه میکنند تاویلها و معانى جدید بدست میاورند و این غنایی است که در هر کارى نمی توان پیدا کرد. من از زاویه طراحى صحنه فوق العاده ى کار وارد این بحث میشوم. بدون هیچ اغراق یا جوزدگى این صحنه یک شاهکار به تمام معنا بود. به قدرى درست و فکر شده که در همان نگاه اول تماشاگر را گیر مى اندازد. براى به تصویر کشیدن خشونت و چیرگى آن بر انسان امروز محملى بهتر از یک قصه ى سیندرلایی از نوع ایرانى نبوده جایى که همیشه خیر بر شر غلبه میکرده اما حالا به قول بونوئل با غلبه نهایى شر برخیر بهتر است خوانش جدیدى از این قصه و قصه هاى مشابه داشته باشیم. خوانشى که خیر ابتدا با شر پیوند میخورد و بعد به خدمت آن درمى آید و از آن سبقت هم میگیرد. اما موتور محرک و منبع تغذیه ى چنین فرجام شومى بر دنیا خشونت است. خشونتى که از روزهاى اول زندگى در ذهن انسانها پمپاژ شده و تقدیس میشود. براى بستر این نمایش صحنه اى دو بعدى طراحى شده است کاملا شبیه به بازیهاى کامیوترى دو بعدى ساده که مثلا مناسب کودکان است اما تم اصلى همه آنها این است که بکش و برو جلو! و این تمام بازی زندگى انسان معاصر است که در آن گیر افتاده است! بازیهایى که اگر یادتان باشد برگشت رو به عقب هم ندارند و فقط باید جلو رفت! المانهاى صوتى در انتهاى هر صحنه دقیقا از این بازیها برداشت شده و حس را تقویت میکنند. گذشته از این موضوع خود دو بعدى بودن فضا باعث ... دیدن ادامه ›› شده فضا از واقعیت سه بعدى فاصله بگیرد و تماشاگر بهتر احساس وارد شدن در یک فضاى غیرواقعى و کابوس وار را احساس کند. بقیه المانهاى صحنه مثل نورها در شب و روز و رنگ خوف انگیز دیوارها و در نهایت خون  روی دیوارها کار را به نحو تحسین برانگیزى تمام میکنند.  
 نوع بازیها و حرکات بازیگران عالیست و این فضاى کابوس گونه را عالى روایت میکند در حالیکه سهل انگارى در این کار راحت میتوانست کار را مضحکه کند. من حتى اطنابها و تکرارها و کشدار بودنها رو هم پسندیدم چون در زمینه ى چنین فضاى عجیب و سوررئالى توجیه خودش را پیدا میکند و به خلق این فضا کمک میکند. مکث و سکوت طولانى ابتداى نمایش کاملا تماشاگر را آماده کرده و گارد منطقى او را باز میکند تا وارد دنیاى عجیب کار شود.  
یک نکته هم خدمت دوستانى عرض کنم که از خشونت کار گله کرده اند. این کار در مورد خشونت است انتظار چه چیزى را داریم؟ خشونت دنیا تقصیر کوبریک و دی پالما و تارانتینو نیست این بزرگان منعکس کننده ى آن و تلنگر زننده بوده اند ! مقصر غده سرطانى ما رادیولوژیستى که عکس آن را نشانمان میدهد نیست! غلاف تمام فلزى کوبریک و ضایعات جنگ دى پالما جلوى جنگ ویتنام را نگرفت و قرار هم نبود بگیرد اما از کجا میدانید با موجهایی که به پا کردند و تاثیرشان روى دنیا جلوى چند جنگ دیگر را گرفت
 قرار نیست همیشه گل و بلبل ببینیم بگذار کمى هم احساس اشمئزاز و ناراحتى کنیم شاید برایمان لازم باشد!  لازم است به «بی پدر »یه این اجتماع فکر کنیم!
جناب مساوات با این کار واقعا کار بقیه را سخت کردند چون سطح انتظار و توقع ما را بالا بردند و چه بهتر از این! صمیمانه از ایشان و تیم خلاق و پیشرویشان تشکر میکنم و منتظر کارهاى آینده شان میمانم 
پرندیس جانم،
چقدر عالی به تشابه فضای داستان به بازیهای دوبعدی کامپیوتری اشاره کردید.
اتفاقا صدای بازیهای کامپیوتری انتهای هر صحنه حس این تشابه را در ذهنم تقویت میکرد.
ممنون از قلم شیوایت نازنینم
۰۹ اردیبهشت ۱۳۹۶
جناب فتحیان بسیار ممنونم از مطلب تکمیلی مفید و به جای شما به خصوص قسمت آخر: :تعلق و مناسبت بازی های کامپیوتری صفر و یکی و داستان آشنای هزاران بار شنیده شنگول و منگول به هم و موضوع کودک و کودکی
سپاس از حضور ارزشمندتان
۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۶
خواهش میکنم اردشیر گرامی، همانطور که بهتر از من میدانید خشونت امری نهادینه در ذات طبیعت و تمام موجودات از جمله انسان است غیر از این بود هستی تدوام نمی یافت و تکاملی هم شکل نمی گرفت به همین ترتیب نمیتوان خیر و شر را از هم تفکیک کرد و منتظر غلبه خیر بر شر بود البته از شر تفسیرهای متفاوتی میتوان ارائه داد اینجا منظور نتایج کنش های بین آنهاست بنابراین اگر منظور شما را درست متوجه شده باشم ایندو جدا از هم نیستند
۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
عشق آن است که نباشد
و تو یادش بکنی
و از این یاد به جانت
چه صفایی بکنی
خانه ی عشق قفس نیست
چو نفس تنگ گرفت
مهر بر جان بنهانی
بِگذاری برود
وز برای دل شادش
چه دعایی بکنی

"پرندیس"
۰۴ اردیبهشت ۱۳۹۶
عشق فسانه ی خوش باشی جان است
در مغاک فقدان و درد و حرمان
افسوس که ره افسانه به تن مسدود است
۰۴ اردیبهشت ۱۳۹۶
نیلوفر عزیز، شاعری برازنده شما بانوی شیرین گفتار است
ممنون از توجهتون
۰۶ اردیبهشت ۱۳۹۶
تیلای عزیز خوشحالم که دوست داشتید ممنون از مهر و لطفتون به دل نوشته بنده

و ممنون از همه دوستان عزیز
۰۶ اردیبهشت ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پرندیس (sahne)
درباره نمایش هملت i
"وقتی یک لولای خوب میخری و روی در میندازی،هیچوقت فکر نمیکنی صداش دربیاد ،فکر میکنی تا ابد کار می کنه،غافل از اینکه در پر روتر از این حرفهاست،اینقدر باز و بسته میشه،اینقدر جلو و عقب میره تا اینکه بالاخره صدای لولا رو در میاره "
.....................
جنس ها بدجوری تقلبی شدن اصل رو از فرع نمیشه تشخیص داد! اینه که فکر میکنی لولای خوب خریدی اما خوب نبوده ،،یا نه در زیادی باز و بسته شده حالا دیگه صداشم دربیاد کاری نمیشه کرد،فرسوده اش کرده!



پرندیس عزیز حضور ذهن شما ستودنیست.
۰۳ اردیبهشت ۱۳۹۶
عالیای عزیز،با هملت 5 روز است که زندگی میکنم مگر میشود فراموشش کرد؟چون چرخش پایانی آرش دادگر در فضای پر ستاره ی ادیسه...
راستش نوشتن از هملت برایم سخت است آنچه من درک و دریافت کردم قابل نوشتن در فضای موجود نیست، این است که به گزیده هایی از آن اکتفا می کنم

اما این ذهنی که به دیده ی لطف شما به نظر ستودنی میرسد گاه باعث عذاب است آنجا که میخواهی فراموش کنی و نمی گذارد!
درود بر تو دوست عزیزم و سپاس از نگاه پر مهرت
۰۳ اردیبهشت ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پرندیس (sahne)
درباره نمایش هملت i
یادداشت کارگردان:
ایزاک نیوتن میگه،تا وقتی که نیرویی از بیرون به جسمی وارد نشه،اجسام ساکن،ساکن می مونن و اجسام متحرک به حرکت خودشون ادامه میدن.
آدم ها ...درست مثل اشیا می مونن
هر کدام از ما انسان ها در مسیری قرار گرفتیم،بعضی از این مسیرها پیچ در پیچ اندبعضی به دور هم میپیچند و به هم برخورد می کنند.بعضی ها به زور از هم جدا شدن،اما دوباره به سمت هم برمی گردن.بعضی از مسیرها هم با کوچکترین تماسی برای همیشه تغییر حهت می دن.
وقتی ما در مسیر خودمون هستیم،شانس کمی برای برگشت وجود داره،ولی وقتی انحرافی پیش بیاد قطعا شما خودتون رو در مسیر جدیدی می بینید،مسیری نامعلوم و ناشناخته،مسیری که پشت سر شما امتداد داره!
چه چیزی این قدرت رو داره که مسیر آینده شما رو تغییر بده؟عشق ...مرگ...یا زندگی!؟
اولین کاری که می کنید چیه؟

....
آرش دادگر عزیز بزرگ مرد عرصه تئاتر ایران ،شهرام احمد زاده بزرگ ،خوشحالم افتخار این رو داشتم شاهد اجرایی ... دیدن ادامه ›› بزرگ ،زیبا و به یاد ماندی از شما بزرگواران باشم ،متنی با دیالوگهایی کوبنده و به یاد ماندی،کارگردانی خلاقانه و عالی ،دکور زیبا ،با درهایی که از محلی برای اجابت مزاج شروع و به دروازه ی مرگ ختم شد!... بازی ها همه دوست داشتنی و برخی عالی ...همه چیز مهیای تئاتری جاودانه ،از یک نمایش ،دیگر چه می خواهیم؟
سپاس از شما که شبی عالی برایم ساختید ،همیشه بدرخشید همچنانکه در ادیسه هم درخشیدید چنانکه خاطره اش همیشه همراهم هست
پرندیس گرامی با تشکر از مطلب گیرا و سودمند شما و زاویه ی منحصر به فرد نگاه شما به نمایش..
حقیقتا هملت به قدری فراگیر و بی کرانه اس که حیرتی پیوسته رو برای خواننده و هم بیننده ی خودش به همراه داره و جامی که شکسپیر فراهم آورده مکرر و بی وقفه سرمستی آوره! به طوریکه هر بار خوانش آن زایشی دگر است.
نمایشی که آرش دادگر روی صحنه آورده به وضوح روشنگر احاطه ی جامع ایشان به بند بند هملت شکسپیره. در واقع دادگر پس ِ پشت وقایع هملت را به غایت استادانه به رخ کشیده و بین سطرهای نمایشنامه را در مقابل دیدگان مخاطب خود قرار داده.. و هنر ناب جز این نیست.
۳۰ فروردین ۱۳۹۶
شهاب عزیز، ممنون از اینکه خواندید باید از آرش دادگر ارجمند تشکر کرد که فصاحت کلام و بیانش مثال زدنیست
با فرمایشاتتان کاملا موافقم از هملت و شکسپیر که بگذریم،آرش دادگر اندیشمندیست که انسان ،جامعه و هستی را خوب می شناسد و تاریخ را خوب می داند، بدین سبب است که کارهایش چنین بر دل می نشیند و البته از تفکر ناب و قلم استادانه شهرام احمدزاده نمیتوان گذشت
متشکرم از حضور ارزشمندتان امیدوارم بیشتر از شما بخوانم
۳۰ فروردین ۱۳۹۶
عمار عاشوری (ammarashoori)
سپاس از حضور و حسن نظر شما. شاد باشید
۳۱ فروردین ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من نمیتونم دیگه نبینمت،ده سال دیگه من یک کارگرم تو شمال و تو خدا میدونه تو خونه کدوم خری هستی!...

گزیده ای از اپیزود پنجم چرا که همانطور که در نمایش هم گفته شد و بی آنکه اکثریت به آن واقف باشیم جز فراگیرترین انواع خشونت در اجتماع هست:
"عشق،آرمان،هدف،ستایش
افراط در عشق،میل شدید به دستیابی به آرمانها و نیل به اهداف دست نیافتنی،خشونتی نهفته که به دیگر آزاری یا خودویرانگری منجر می شود
خشونت نهفته در آرمان خواهی،رایج ترین نمود خشونت است که به نظر روانشناسان عموما هیچ درمانی برایش قابل تجویز نیست!"

البته اینرا هم بگویم که همیشه در ذهنم رایج ترین و بدترین نوع خشونت را خشونت پیدا و پنهان نسبت به کودکان میدانستم شاید این نوع خشونت زیرگروهی ازاین 5 گونه است و شاید همین نوع پنجم!
پرندیس عزیز شاید روان رنجوری هم در این موضوع بی تاثیر نباشد.
۱۸ فروردین ۱۳۹۶
عالیای عزیز اگر منظورتان خشونت نسبت به کودکان است قطعا با توجه به نظر کارشناسانه شما چنین است اتفاقا خیلی دوست دارم نظر شما را نسبت به این نمایش از جنبه تخصصی بدانم اما از آنجاییکه مطمئن نیستم دوست داشته باشید نمیتوانم پیشنهاد قطعی بدهم چرا که حداقل از دید من نمایشنامه نتوانسته بود به خوبی از پس آنچه قصد بیانش را داشت برآید اما بازیها خوب بود
۱۹ فروردین ۱۳۹۶
سپاس از نظر شما پرندیس عزیز
۱۹ فروردین ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید