در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | بارونی -پادکست فراتر از بازی حقیقت
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 22:02:30
 


🤠 یک بازی گر

به افتخار زیستنم
درگیر انسان هستم
از لابلای قصه ها
و عمق بازی‌ها

جادوگر ام
در نوشتن و یافتن وجودیت
برای نقش بشر

من گاه میزیم
من گاه میمیرم
من گاه ...

 ۲۲ آذر ۱۳۶۷
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
این تئاتر حقیقت ندارد [نقطه]
ما را به سرزمین مردگان پرتاب نمی‌کند و آن سرزمین را در برابر ما احضار می‌کند ... یک سری شبح نام‌دار که باید در ... دیدن ادامه ›› پایان این شرح‌نویسی به این برسیم که آیا انتخاب این اشخاص از دل تاریخ مبنا و دلیلی داشته یا نه ؟
ما را به گشتن در دل تاریخ و کتابها وامی‌دارد ، از همان آغاز ، تا لابلای «درس‌های تاریخ» جست‌وجو کنیم وکیل ویل دورانت کیست (یا چیست)
سپس یادمان می‌اندازد که قضیه تفنگ چخوف چه بود، هر چیزی بی دلیل نباید درون صحنه باشد و از یک تپانچه که درون صحنه هست هم باید شلیک شود، مجسمه‌ی یک چتر ، مجسمه یک دوربین عکاسی ، مجسمه یک دنپایی ، مجسمه یک شمشیر (((همین قدر حافظه م یاری کرد))) بخشی از شوخی‌های کارگردان و طراح صحنه با ما ست که با وجودی مینیمالیستی و درخدمت کار بودن دکور صحنه اکثر لحظات بی دلیل و بلااستفاده مقابل چشمان ما حضور داشته باشد و حتا تعریفی را برای ما ابراز نمی‌کند ؛ همه سفید هستند تا حواس ما را به خود جلب نکنند و اگر می‌خواهی مو را از ماست این اثر جذاب بکشی باید طنز کار دکور را هم متوجه شوی .
و بعد می‌رویم سراغ کتابهایی همچون «قهرمانان تاریخ» تا ببینیم می‌توانیم بفهمیم که ارتباط تولستوی (1828-1910) و چخوف (1860-1904) چه بوده ؟ آیا ناپلئون (1769-1821) با تولستوی و چخوف و شوروی آن زمان ارتباطی داشته یا نه ؟ و بعد برویم سراغ مولیر (1622-1673) که این میان او با شوروی چه ارتباطی می‌تواند داشته باشد ... خب قطعن ارتباطی با تولستوی و چخوف و ناپلئون ندارد ؟ بعد در این بازی مفرح تاریخی رابعه بنت کعب (از صده چهارم هجری) از سرزمین کهن ایران وارد می‌شود و باید پرسید و کاوش کرد که چرا ؟ تا با عینک‌های مدرن متاورس بر چشمان چارلی چاپلین (1889-1977) طناز از خطه سرسبز بریتانیا وارد می‌شود و ما را بیشتر سرگرم تاریخ می‌کند که چرا ؟ و وقتی آگاتاکریستی (1890-1976) را تماشا می‌کردم در دلم گفتم ((چرا یک شخصیت دیگر از ایران در این ولوشوی تاریخی و مکانی حضور ندارد؟)) و آگاتای معمایی چرا ؟ حضور اشخاص با شخصیت غریب کاترین کبیر (1729-1796) ادامه داشت و این بار این شخصیت غیرهنری این سوال را بیشتر در ما برمی‌انگیزد که «چرا» و بیشتر میل پیدا می‌کنیم که برویم سراغ مطالعه تاریخ که ایشون با این جمع چه ارتباطی می‌تواند داشته باشد ؟ و بلاخره مرلین مونرو (1926-1962) ... بله کمی لوس اما اتفاقن این جمع عجیب نیازمند حضور همین شخصیت تاریخی بود تا بشوید ببرد پایین ... و البته در قسمت مونولوگ این شخصیت پی می‌بریم در آن جملات تکراری کارگردان چه قدر حواسش به ساختار کار سنگینی که در حال انجام است ... من می‌گویم دستکاری تاریخ در دنیای اشباح ، هست .
خندیدن به تمام کوشش این اشخاص گران قدر با بازی‌های روان و خوش منظره بازیگرانش ذهن را مشغول موسیقی و ضرب آهنگ کار می‌کند تا ببینیم باز چه چیز جدید می‌خواهند در زمان 75 دقیقه به ما ارائه دهند و هر قدر که از زمان کار می‌گذرد صدای خنده‌های بیشتری از سمت به تماشاگران به صحنه نمایش تزریق می‌شود و من را هم به دلیل عرقی که به گروه «دارما» دارم شادمان‌تر می‌کرد و در دل می‌گفتم: دمت گرم اشکان (پیردل‌زنده) آفرین محمدعلی (الحمد) چه هنرمند شدی یگانه (منصوری) بیشتر از این ها خواهی درخشید سارا (عزیزی) و موفق باشید دوستان .
و این اثر هر لحظه‌ش من را یاد کتاب «درباره معنی زندگی» می‌انداخت و حس و حال خواندن «لذات فلسفه» را می‌داد
سوالی که ما هنری‌ها باید از دل جلدهای تاریخ هنر بیرون بکشیم باقی مانده :
یک سری شبح نام‌دار آیا بر مبنا و با دلیل خاص از دل تاریخ وارد اتاق گاز این دوران شده اند یا نه دل‌خواه نویسنده بوده ؟ و آقای پیردل‌زنده به مذاق ساختار آثارش و بازی‌یی که با چخوف و آثار ایشان شروع کرده از زمان «چخوفته» خوش آمده و حالا گسترش یافته میان دیگر شخصیت‌های تاریخی ؟
شلیک [سه نقطه]
اگر این اثر را بخاطر لذت هنر می‌خواهید تماشا کنید ، اکیدن مخالف هستم ؛ اگر این اثر را به خاطر اثر ‏سازی هنر می‌خواهید تماشا کنید ، شدیدن پیشنهاد می‌کنم و اگر می‌خواهید اثر یک هنرجو را ببینید ، ‏نمایش را اشتباه بهتان معرفی کرده‌ند چون "امیر نجفی" حتا اگر اسم‌ش به عنوان یک دانشجوی ‏جشنواره دانشگاهی معرفی شده باشد اما او در مسیر یک هنرمند کامل قرار دارد و اثرش شناسنامه‌ی ‏کاملی از "امیر نجفی" کارگردان تئاتر و فیلم کوتاه را دارد . اسمی جوان با راهی که در صحبت با او ‏شدیدن تاکید می‌کند که مسیر هنری به اتمام نمی‌رسد و باید با آن خلاقانه پیش رفت ؛ "امیر نجفی" ‏می‌داند چگونه پیش برود که بعد از "کشیده" و خانه‌یی دانشجویی وارد یک خوابگاه دانشجویی شده و از ‏جز به جز با آشنایی‌ش از این فضا تئاتر می‌سازد . ‏
این اثر را بخاطر سهمگینی‌ش باید دید ، بخاطر حالی که از آن طرف در به تماشاگر می‌رسد و تمام اتفاق‌ها ‏و تصمیم‌ها و تراژدی‌یی که این میان ، پنجاه دقیقه حال تماشاگر را زیر و رو می‌کند در حالی که اصلن به ‏تماشاگر ربطی ندارد . تماشاگر در این اثر با موجود زنده‌یی ، حیات پیدا می‌کند که تمام نمایش به او ‏مربوط می‌شود و اگر او احیا نشده بود تماشاگر شگفت زده نمی‌شد و نمایشی نیز شکل نمی‌گرفت ؛ اما این ‏نمایش به تماشاگر ربطی ندارد تماشاگر می‌تواند بنشیند و فقط منتظر شود تا ببیند چگونه در مورد مرگ ‏آن چه واردش شده بازی می‌کنند ، این اثر را سهمگین می‌کند و تاثیر یک اثر هنری عجیب را برای دیدن ‏تماشاگر بوجود می‌آورد . ‏
آن طرف در تماشاگری هست و این جا تماشاگرهایی ، دو زن برای همه‌ی این شاهدان می‌خواهند اتفاقی ‏را انجام دهند و بازی دو زن تنها به عنوان بازیگر نیست که ما را منتظر می‌گذارد و می‌نشینیم و بلند ‏نمی‌شویم بزنیم سیم آخر ، دو زن تماشاگرهایی را میخکوب نگه داشته‌ند که حتمن حال بازیگران‌ش هم ‏برای آن چه متن تقدیرشان کرده خوب نیست . این از بازی‌ها بیرون نزده دقیقن مربوط به حال نقش ‏است و باز ذهن این یادداشت را می‌برد به سمت هنری که کارگردان با متن ... دیدن ادامه ›› و بازیگرش انجام داده است ، ‏دلهره . ‏
این اثر را پیشنهاد می‌دهم ببینید تا لذت بودن در رنجش باد را که هر لحظه به صورت می‌زند، ببرید ؛ ‏لذت مرگی ناخواسته بعد از زندگی‌یی ناخواسته و لذت ببرید از آنچه برای خودتان اتفاق نیفتاده است و ‏می‌توانید از آن طرف در حس کنید . اشتباه‌های انسان‌ها در کل این اثر جاری شده و تازه‌گی زجر بوی ‏تعفن را از آن زدوده . ‏

97/09/13
خاک صدا را می‌گیرد ؛ من ماسکی که وقع ورود دادند را در جیب می‌گذارم ، زن حرف‌هایی را می‌زند که از میان آوازش سعی می‌کنم بیرون بکشم «عجم زنده کردم بدین پارسی» . دو دیو وارد می‌شوند ... من یکی از آن بازی‌گرها را می‌شناسم "سارینا شاد" اما حالا او نیست حتا با نگاه‌ش که به من خیره می‌شود ، نه بازی‌ش او ست و نه گریم‌ش ... زن را با خود می‌کشند ، ما در پی آن‌ها از دیوارهای آجری می‌گذریم لابه‌لای نخ‌های قرمز ، سکوت و آواز در هم تنیده می‌شوند ، دیوها زن را می‌کشند -نام بازی‌گر دیو دیگر "صدف اختری" ست- ما در پی آن‌ها وارد راه‌رویی می‌شویم ، رو به آینه‌یی خالی ، زن ... سکوت ... می‌افتد ... من را خاک می‌گیرد ، پارچه‌ی سپید روی زن می‌اندازند و سکوت ، همه چیز به پایان می‌رسد ، زن ... من ... و خاک و سکوت هم به پایان باید برسد ، زن حرکت می‌کند و زن وارد یک اتاق پر از شیشه‌های نوری می‌شود ؛ در سکوت صدای زنی می‌آید که انگلیسی صحبت می‌کند و تصویرش روی دیوار می‌افتد . فقط می‌خواهم به زن نگاه کنم نه به صدای زنی که مرده است گوش می‌دهم و نه به تصویر افتاده‌ش روی دیوار نگاه می‌کنم . صدا و تصویر زنی دیگر و زنی دیگر و آواز زنی که مرده است ؛ همه‌ی صداها انگلیسی ست ، خاک می‌گیرد بیشتر ذهنم را چون آن ز‌ن‌ها همه مرده‌ند و آواز با آهنگی خاک گرفته ... زن هر شیشه‌یی را که برمی‌دارد صدا و تصویر شروع به پخش شدن می‌کند ، همه‌ی آن شیشه‌های نوری یک داستان دارد . زن شیشه‌یی خالی را برمی‌دارد و از تک‌تک ما می‌خواهد صدای‌مان را ضبط کنیم در آن شیشه ، در آن اتاق ، در آن خاک‌ها . ... خاک صدای ما را نگرفته است ، ما ... ذهن ما ... ترس ما ... صدای ما انگار آن جا نمی‌خواهند باشند . من دیوی را آن انتها می‌بینم که در وسط پنجره ، آسمان را می‌گیرد ... آ آ آ .
زن صدای ما را آن جا نگه می‌دارد و می‌رود ، از پله‌ها بالا و ما که پی او می‌رویم ، از پله‌ها بالا ... زن محو می‌شود . ما دست می‌زنیم ، زن "پریا توکلی" تعظیم می‌کند و در مورد خاک و اهواز صحبت می‌کند . من سوالی در ذهنم ایجاد می‌شود ما چه باید بکنیم ، این خاک ، آن اهواز و ما که بعضی‌مان ماسک زده‌ییم و بعضی‌مان نزده‌ییم .
نمایش only voice با طراحی دکور جذاب و فکر شده ، طراحی صدایی با امکانات محدود اما آهنگ‌ها و افکت‌ها و صداهای قابل ... دیدن ادامه ›› توجه و طراحی نوری که از علم کامل کارگردان‌ آن "مصطفی اسفندیاری" به سیستم‌های نوری با وجود کم‌ترین امکانات ،‌ اثری ست مناسب مکان‌ش ، تماشاخانه‌ی هنر ، ساختمانی نیمه کاره در دانشگاه هنر ... با همه‌ی خاک که دیوار و زمین را پوشانده تاروپود ذهن را به تاروپود صدا وصله می‌زند و وقتی دیوارها را رد می‌کنی ، پله‌ها را بالا می‌روی نگاه‌ت می‌افتد به یک اثر هنری که می‌تواند هر تاثیری را روی افکارت بگذارد .
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
برای یک زندگی بهتر خودت را از قید و قاعده‌ی آدمیت رها کن و برای خودت هم که شده از همه چیز سود به جوی ؛ این است نقش همه‌ی خواب‌های ما اما در بیداری چگونه می‌خواهی جواب خودت را هم که شده بدهی؟
یک زندگی بهتر چه گونه است ؟ در یک زیر پله ؟ در یک خانه کوچک ؟ در عین بی‌عاری ؟ در فرار از همه چیز ؟ در فراموش کردن همه‌ی مصیبت‌ها ؟ یک زندگی بهتر نمایشی ایرانی ست با خیال‌ات خانه‌یی پدری که به زودی به مصادره بانک در می‌آید .
بازی در یک زندگی بهتر پر است از حس‌های انسانی و هر لحظه درگیری حسی متفاوت و متضاد با دیگر حس‌ها ، حس‌هایی که بازی‌گران آن در کنار هم به مخاطب می‌دهند ، گاه متضاد و گاه هم سو ، مخاطب باید آن چه را که دریافت می‌کند در ورطه‌ی تماشا بی‌تصمیم و ابراز عقیده و بدون دادن حکمی ، نمایش را به انتها برساند . نمایشی که پدر خانواده ، سازنده سازی سنتی در زیر پله‌یی موروثی از سلامتی‌ش می‌گذرد تا با سری بالا در جامعه‌ی زیرین یک شهر بزرگ امورات روزانه‌ی خانواده‌ش را بگذراند اما با سخت شدن اوضاع اقتصادی به چاره اندیشی می‌افتد و درمانده ، می‌ماند که چه کند ؛ مادر خانواده ، خانه‌دار ... می‌خواهد زندگی‌ش را حفظ کند و حواس‌ش به تمام افراد خانواده است ؛ پسر کوچک خانواده ، بی‌کار و در آستانه‌ی ازدواج ... آرزوی تمام جوانان هم نسل‌ش را دارد اما با وجود اختلافات‌ش با پدر خانواده باز سعی می‌کند آرامش خانواده را حفظ کند ؛ عروس خانواده ، دختری شهرستانی ... می‌خواهد آرزوهای نامزدش (پسر کوچک خانواده) را در عین نداری برآورده کند و به پای او ایستاده است ؛ پسر بزرگ خانواده کسی که با بازگشت‌ش به خانواده ، این شرایط نابسامان را تغییر می‌دهد ... او که همه فکر می‌کردند با پولی که از خانواده برده حال شرایط را به‌تر می‌کند ... . و ما تماشاگران که هم نابسامانی را و هم تغییر را می‌بینیم ، حد بزرگی و کوچکی آن را ، درستی و نادرستی آن را و خود آن را حاکم می‌کنیم بر ذهن‌مان تا جست‌وجو کنیم در اطراف‌مان که یک زندگی به‌تر آیا این گونه است ؟ کسی برای خواب‌های‌ش جوابی ندارد .
امیرمسعود فدائی، صدف اسمعیل پور و رضا بولو این را خواندند
آیدا و فرناز این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
رولور دارای یک استوانه در مرکز ، برای گذاشتن شش فشنگ داخل آن است ؛ اما اگر فقط یک فشنگ داخل آن گذاشته و استوانه بچرخد ، آن وقت معلوم نیست آن تیر سهم چه کسی شود ؛ درست مثل یک زندگی در بحبوحه‌ی یک انقلاب و اگر این اسلحه بین سه رفیق ، سه هم‌رزم چرخیده باشد و تیر نصیب یکی از آن‌ها شده باشد ، آن دو دیگری چه خواهند شد ؟
رولور می‌چرخد حالا بین دو رفیق قدیمی که از چهل سال قبل دشمن شده‌ند ، بین دو هم‌رزم که از چهل سال قبل در پی هم گشته‌ند و گریز کرده‌ند ، اسلحه دست یکی ست و روی به دیگری و قرار گذاشته می‌شود فشنگ هنگامی شلیک شود که تیرآهنی می‌افتد تا صدای شلیک و صدای آهن‌ها در هم بپیچد تا کسی متوجه نشود که کسی کشته شده است .
چه کسی کشته می‌شود ؟ آن کسی که چهل سال پیش به خاطر عشق رفیق‌هایش را لو داده یا آن کسی که از چهل سال پیش در پی رفیق‌ش گشته تا به او بگوید فهمیده است اشتباه کرده و دیگر رفیق‌شان را اشتباه کشته .
تبادل حرف‌ها در محوریت یک داستان بین دو کس که یکی طرفی از صحنه ایستاده و یکی طرفی دیگر ، بدون هیچ آکساسویاری جز یک رولور ... تبادل حرف‌ها در محوریت یک داستان با بازی‌هایی که در بدن‌های طراحی شده‌ی دو بازی‌گر نمایشی متفاوت را می‌سازد ... تبادل حرف‌ها در محوریت یک داستان با فن بیان‌های قدرت‌مندی که در صدای فربد فرهنگ و علی باقری شخصیت سازی نو را ایجاد می‌کند ... تبادل حرف‌ها در محوریت یک داستان با حاشیه‌هایی که به تماشاگر (که حضور ندارد) قضاوت‌های متفاوت می‌دهد ... تبادل حرف‌ها در یک استوانه به اسم زمان که حاکی از نویسنده‌گی نویسنده‌یی خوش ایده و کارگردانیِ کارگردانی خوش ذهن است که نوشته‌ ... دیدن ادامه ›› را در فضای طراحی‌ش ساخته.
تنها آکساسویار این نمایش یک اسباب‌بازی ست ، یک تفنگ پلاستیکی ، یک شی بچه‌گانه که به نظر یک موضوع را مطرح می‌کند . چیدمان دو بازی‌گر در صحنه و خالی بودن بین‌شان (که فضای یک طبقه از یک ساختمان نیمه کاره را القا می‌کند) و نیز استفاده از دو ردیف جایگاه تماشاگران (که حضور ندارند) به نظر یک موضوع را ایجاد می‌کند . صداهایی که با مهندسی صدا به‌وجود آمده است از بیان بازی‌گر گرفته تا افکت‌هایی که پخش می‌شود ( و حتا شاید نویزی که هنگام نشستن تماشاگرها به ناگاه همه را می‌پراند) به نظر یک موضوع را نمایان می‌کند . این نمایش نیاز به فکر کردن بسیار دارد ، حتا اگر موضوعی ساده و داستانی پیشه پا افتاده (مسعود کیمیایی وار) داشته باشد ...
دو نمایش از گروه سوراخ تو دیوار که پشت سر هم دیدم ... اشتباه کردم ... فضای کنونی روزهای‌م را درگیر خود کرده و سوراخ کرده دیوار کشیده به دور افکارم را ؛ تماشا کنید .
صدف اسمعیل پور، Leon S. Kennedy و Captain این را خواندند
سپهر امیدوار، زهره مقدم و رضا بهکام این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
‏"تا کی نمی‌تونیم راجع بهش حرف بزنیم ؟" – یکی از تماشاگرها گفت . ‏
مکث . ‏
شما تئاتری‌تر از من [مکث] اما من می‌خوام در شروع راجع‌به این بنویسم که چه‌گونه می‌شود از تئاتر ‏لذت برد. ... اصلن تئاتر چه‌گونه باید باشد تا هنر بودنش را بشود لذت برد. ... هنر را با سختی اندیشه‌ش ‏چه‌گونه می‌شود لذت برد. ... ‏
مکثی داشته باشید ، می‌خواهم برگردم به یک و نیم سال پیش ، درست اولین شبی که نمایش سوراخ در ‏تئاتر مستقل تهران اجرا شد و من تماشاگرهایی را دیدم که می‌گفتند این چه نمایش فلانی بود ، ‏کارگردان صدای آهسته‌ی برف دیگه نمی‌تونه نمایشی اون چنانی بسازه ، رمضانی بعد از رضا دیگه فلان ‏کرده ، جابر فقط تو تیم شنا تونست موفق باشه ، اسکیس تنها کار موفقی بوده که از این کارگردان دیدم ؛ ‏و جابر عزیز هیچ موقع این‌ها را نخواست بشنود ، چون رمضانی بزرگ هنر خودش را انجام می‌دهد در تئاتر ‏‏- در فیلم کوتاه و به تجربه‌ی زندگانی خودش می‌افزاید ... و شاید خودخواهانه اثرهای‌ش را به تماشا ‏می‌گذارد چون اگر اثرهای‌ش را آن طور که خود می‌خواهد نشان ندهد دیگر به کار زندگی‌ش نمی‌آید ... ‏این کارگردانِ بزرگ‌تر از سن‌ش ، با آثارش زندگی می‌کند ، تجربه می‌کند هر روز یک نمایش جدید برای ‏خودش دست و پا می‌کند و با این که هیچ موقع جز شب آخر روی سن قرار نمی‌گیرد از اتاق فرمان در ‏حال دیدن فانتزی‌های درون آرامش هست و یادداشت‌هایی برمی‌دارد تا برای شب بعد از آتیلای پسیانی ، ‏شیوای ابراهیمی ، مریمِ نورمحمدی ، نیکامهرِ غفاریان ، نگارِ جواهریان ، علیِ باقری ، ایمانِ صیادبرهانی ، ‏اصغرِ پیران بازی‌ دیگری بخواهد و برای به اجرا در آمدن فانتزی‌های‌ش حاضر است هر هزینه‌یی کند اما ‏آن فانتزی را به اجرا در آورد (حتا مالی - حتا ... دیدن ادامه ›› جانی) و این شب‌ها نمایش "نمی‌توانیم راجع بهش حرف ‏بزنیم" سنگین‌ترین نمایش جابر رمضانی (هم مالی – هم فلسفی) می‌دانم برای‌ش چه لذتی دارد که هیچ ‏کدام از ساخته‌های‌ش تا به حال نداشته است ، چون تجربه‌های جدیدتری را می‌آزماید . اگر باور ندارید ‏می‌توانید او را قبل یا بعد از اجرای نمایش در سالن انتظار تماشاخانه‌ی ایرانشهر ببینید که در حال دویدن ‏و محیا کردن صحنه‌ی فانتزی‌ش هست و بپرسید که این همه ماکارانی ، سبزیجات و میز غذا هر شب چه ‏قدر برای‌ش خرج برمی‌دارد و او با لذت جواب بدهد اندازه‌ی یک شاه‌کار . ‏
هنر در مرحله‌ی اول لذت خالق‌ش را در بردارد و لذت بعدی را آن کسی می‌برد که شگفت زده می‌شود از ‏تماشای یک صحنه‌ی عریض و طویل شگفت انگیز از غذاهایی که روی یک میز دراز ریخته شده و دورش ‏هشت نفر نشسته‌ند با ظاهرهایی که هر کدام‌شان فقط یک داستان را در بردارد و می‌خواهند نمایش آن را ‏اجرا کنند ، بعضی‌های‌شان را می‌شناسید و بعضی‌های‌شان را نه . گروه سومی که از تماشای نمایشی با یک ‏عالمه دیالوگ تک و دیالوگ تکراری و دیالوگ توضیح صحنه لذت می‌برند ، افرادی هستند که درون‌شان ‏دردی نهفته دارند ، دردی که افکارشان را پر کرده و دیدن این نمایش برای‌شان تسلای خاطری ست ، ‏چون همزاد پنداری می‌کنند ؛ من جزء آن گروه هستم که وقتی توضیحاتی از صحنه‌های زندگی‌م را ‏می‌شونم ، وقتی فردی را می‌بینم که به یک بی‌پدر-مادر بله قربان می‌گوید ، وقتی دوست دارم یک قطعه ‏از آن چوب‌ها را من روی بقیه‌ی چوب‌ها بگذارم ، وقتی خودم را می‌بینم که در حال خوردن هستم چون ‏هیچ سرگرمی‌یی لذیذتر از خوردن در زنده‌گی نیست ، وقتی فردی را می‌بینم که در لحظات خوش و ‏لحظات ناخوش زندگی خودش را مشغول یک دستگاه موبایل می‌کند ، وقتی مادری را می‌بینم که صدای ‏زارهای‌ش را زیر صدای مخلوط کن پنهان می‌کند ، وقتی خودم را می‌بینم که همیشه جای آن‌که سیگار ‏بکشم خودم را مشغول کبریت‌ها می‌کنم تا آن سیگار را نکشم ، و وقتی متنفرترین فرمان‌ ده روزگارمان را ‏در صحنه تئاتر می‌بینم لذت می‌برم ؛ وقتی با سکوت از آن میز کثیف غذاهای لذیذ فاصله می‌گیرم و از ‏سالن نمایش خارج می‌شوم بدون آن که برای بازی‌گرها و سازنده‌ش دست زده باشم لذت می‌برم چون ‏جای آن که صدای دست‌‌زدن‌ها افکار ما تماشاگرها را از آن اتفاق که راجع‌به‌ش دیدیم بیرون برده باشد ، ‏همه‌ی‌مان خارج شده‌یم از در گذشتیم و در حیاط پارک هنرمندان گیج می‌زنیم و لذت بردیم اما ‏نمی‌خواهیم راجع‌ بهش حرف بزنیم ، چون می‌ترسیم از آن اتفاق ، نیاز به یک آب خنک داریم که به ‏سرمان بریزیم تا شاید کمی ما را از این فضا دور کند ، نمی‌کند و بعد از این روزهایی که از تماشای آن ‏گذشته هنوز از لذت‌های دیگری می‌شود حرف زد اما از لذت خود این نمایش نمی‌شود حرف زد و ‏درون‌مان مانده و نمی‌دانم کی می‌شود ... می‌توانیم راجع‌بهش حرف بزنیم . ‏

با دیدی دیگر اگر می‌خواهید از تئاتر لذت ببرد. ... یا اصلن می‌خواهید تئاتر را به عنوان هنر بودنش لذت ‏ببرد. ... یا اصلن می‌خواهید هنر را با سختی اندیشه‌ش لذت ببرد با هیچ کس راجع آن چه تجربه کردید ‏حرف نزنید چون نمی‌توانیم راجع بهش حرف بزنیم .‏
مکث
ما هنوز نمردیم ... و یک دنیا اتفاق پشت سرمان در حال وقوع است ، له و علیه ما ... اما این تئاتر آن طور که باید این حقیقت متن را نشان نمی‌دهد . نمایشنامه اگه بمیری با ترجمه گلناز برومندی در مجموعه‌ی دورتادوردنیا نشر نی به چاپ رسیده است ، این نمایشنامه ما را در دو وجه قرار می‌دهد که با پیشروی خواهیم فهمید ، داستان از چه قرار است آن چیزی که در نمایش اگه بمیری با کارگردانی سمانه زندی نژاد تا انتها حتا هنگام خروج هم نخواهیم فهمید ، داستان از چه قرار است و این که تماشاگر اثر درکی از زن داستان نخواهد داشت ، این درک نکردن ضربه‌یی اساسی به ماهیت یک متن است . اگه بمیری برای ما که زنده ایم یک اتفاق است که هر روز می‌افتد بی‌آن که خودمان متوجه‌ش باشیم اما وقتی با جلوه‌های بصری آن روبه‌رو ایم بیش از آن که دکور به کارمان بی‌آید ، بازی‌گرها قابل تماشا باشند ، روند دراماتیک اثر است که باید دست ما را بگیرد و از هزارتوی یک متن پیچیده با همان ظرافت‌ها ردمان کند ، همان طور که در دیگر اثر بانو زندی‌نژاد نیز شاهدش بودم ، کلاغ اثری با یک دکور قابل توجه و بازی‌های حساب شده (ولنگhv مخصوص آن اثر) اما عدم وجود روند درماتیکی و درماتوژی شده . گویا قصد کارگردان آن است که خودش را مربی شنایی نشان دهد که بی‌آن‌که شنا کردن آموزش دهد ، ما را به داخل آب می‌اندازد و می‌گوید هر چه از آب بگیری همان شنا کردن است .
اما این اثر دکور بسیار زیبا و هیجان برانگیزی دارد ، بازی‌ها هم که قابل صحبت نیست چون تمام بازی‌گرهای اثر اساتید هستند و می‌دانند هر نقش را چه‌گونه ایفا کنند . اما این تنها موارد پیش آمدن با نمایش است و برای من این گونه بود که خُب با این سالن عالی و متن زیبا و همه چیز خوب چرا کارگردان می‌خواهد ذهنم را از اثرش بی‌اندازد بیرون ؟
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یک فلسفه است . ‏

فلسفه
پسران تاریخ ، پسران و تاریخ ... پسران نَرانی که هنوز به بلوغ مردانه نرسیده‌ند و در نمایش تماشاگر ‏تلاشی هستیم که هر کدام از آن نامردان می‌کنند تا دست اندازی کنند به پیش ، مردانه شدن ... به ‏خود را به اثبات رساندن . و تاریخ زمانی که هنوز فردی را در خود مَرد ثبت نکرده است جمع ‏هِنری‌های هشتمی که جز یک نام ، تنها زنان و دخترانی را به جای گذاشته‌ است در خطوط تاریخ ، ‏برای مردانه شدن ... برای ثبت نامی نیک . ‏
‏(ادوارد ششم تنها باز مانده‌ی نرانه‌گی هنری هشتم سال زیادی بر تخت جلوس نمی‌کند و می‌میرد و ‏جای او را ماری اول – اولین دختر هنری هشتم ... ماری خون ریز - می‌گیرد .) نمایش پسران تاریخ ‏فلسفه‌ی زندگی ست از نوعِ وقتی در کل نمایش تنها یک زن حضور دارد و با وجود حضور کم‌ش ‏تاثیر گذارترین شخصیت فلسفی اثر می‌باشد و مردانی را که تاثیرشان در نمایش پیش بردن قصه ‏است ، مختوم خود می‌کند . ... زنی که در سنگینی در رفتار در بیان و در جلوه‌ی تئاتری نمایش یک ‏مرد کامل (طبق تعریفی که وجود ندارد) را در ذهن ما حک می‌کند و ده مرد جوان و پیری که از ‏پیانیست تا مدیر رفتار و سکنات زنان (طبق تعریفی که وجود ندارد) را بر ما ته نشین ذهن می‌شوند ... ‏هر یک به شکلی ؛ حقیقتی که در ابتدا باید به آن پرداخته می‌شد . پسران تاریخ ساز این نمایش هیچ ‏کدام جز یکی به ... دیدن ادامه ›› هدف‌شان نمی‌رسند و آن کسی ست که برای اثبات مرد بودنش ... با وجود ‏ضعف‌های‌ش ، هم جنس گرایی‌ش و دور بودنش از بقیه وارد کمبریج می‌شود تا تمایزش با بقیه را ‏نشان دهد ، تمایزی پوچ است به اندازه‌ی تمام دو ساعت این اثر که واقعن یک بار تماشای‌ش کافی ‏نیست برای تکمیل نتیجه گیری . ‏
صحنه‌‌های تاریخ (فضای روبروی دیدگان تماشاگر) و دیالوگ‌های پسران (مشتمل بر کل ‏شخصیت‌های نمایش) با بر هم نشینی و یا با عدم بر هم نشینی از ابتدا که معلم تاریخ چشم در چشم ‏ما جلوی صحنه می‌ایستد در یک دایره‌ی نوری و چیزهایی سیاسی می‌گوید و دست‌انش با ادای یک ‏آدم آهنی تکان می‌خورد غریب بودن این نمایش آغاز می‌گردد و سپس ورود پیانیست و شش شاگرد ‏و معلم ادبیات در لباس یک موتور سوار که به زبان خارجی حرف می‌زنند و آواز می‌خوانند و تغییر ‏حالت معلم توسط شاگردها به غریبه بودن این نمایش شدت می‌بخشد و سپس ورود مدیر که انگار ‏ملموس‌ترین شخصیت اثر است در بین این همه غریبه‌گی و تا که بلاخره فردی از جنسی دیگر وارد ‏نمایش می‌شود و به طور کل جهت اثر زاویه پیدا می‌کند و غریبه‌گی‌های آن چه شاهد هستیم به ‏مراتب عجیب‌تر می‌شود تئاتری را خلق می‌کنند که باور می‌کنی کارگردان این اثر ریاضیات را از بهر ‏است ، بسیار صاحب ایده‌ئولوژی است ، بسیار صاحب ذهنیت است و بسیار خلاق است ، او می‌داند از ‏چه طریق و در چه زمانی از اثر و در چه جایی از نمایش و نقطه‌ی مشخصی از صحنه حرکتی را بدهد ‏که مخاطب اندیشه‌ش بتواند همان چیزی که او می‌خواهد را بفهمد ... در این تکثر زاویه‌های نمایشی ‏نور ، نقاشی ، کاغذ جر خورده‌ی روی دیوار ، حالاتی که در باز و بسته می‌شود ، خروج بازی‌گران ‏‏(بازی گران) ، محل استقرار نگاه من و سمتی که تو تماشاگر اثر هستی همه رادیکال گیری شده است ؛ ‏داستان مهم نیست حتا آن چه در دیالوگ‌ها به گوش می‌خورد مهم نیست یا آن چه از حرکات ‏می‌بینیم ولی آن چه رخ می‌دهد که داستان دارد و دیالوگ‌ها و حرکات حمل‌ش می‌کنند از حرکت ‏دست تا راه رفتن تا نشستن همه مخاطب را به سمت هدفی خاص می‌برند و آن قدر وسواس باید در ‏نگاه کردن داشته باشیم که کارگردان در آفرینش داشته و این لحظه‌یی ست که صدا ، نور ، دکور و ‏بازیگر به عدد در می‌آیند به طوری که حتمن باید چند بار این اثر را دید تا هرگز به مخیله‌ت هم ‏نه‌آید که این حرکت پوچ بوده ... چون نیست . ‏
پوچ بودن این اثر از تورم زیاد معانی ست که تنها به مرگ ختم می‌شود و باید هنری هشتم را بخوانید ‏‏. ‏
‏ ‏
محمد فروزنده این را خواند
سپهر این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هملت ، تهران ، 2017‏

‏1- رپ کردن در صحنه تئاتر
اگر تا دیشب بودن و نبود عشق را مساله‌ی نمایش‌نامه‌ی هملت ویلیام شکسپیر نمی‌دانستم با تماشای ‏هملت جوان‌های تهرانی به این مساله پی بردم که نه تنها عشق بلکه مرگِ به خاطر عشق نیز شاهکار این ‏نمایش‌نامه را خلق کرده است و هرگز شکسپیر از نوشتن این اثر جاوید قصد بیان موضوعی سیاسی-‏اجتماعی را نداشته ؛ موضوعی که همیشه ساختار رپ را بر آن بنا می‌دانند ، نه این که رقص و مستی و ‏جاویدانی می‌تواند دلیل اعتراض این سبک باشد را . ‏
دیشب نمایشی را تماشا کردم که با ساختار موسیقی رپ شکل داده شده بود ؛ صحنه صحنه‌هایی از ‏هملت‌ها و افلیاهای سال 2017 که بدون توجه به جنگی که جهان را تغییر داده ، با عشق و گذشتن ، ‏زنده‌گی‌های‌شان را تغییر می‌دهند و به سویی دیگر از این دنیا قدم می‌گذارند . رپی که با چند تکست ، ‏داستان (موضوعی) واحدی را نمایش می‌دهد ؛ به نظر من حتا اگر تمرکز کیومرث مرادی در این اثر ‏صرفن هملت در تهران (نه دانمارک) سال 2017 (1396) بوده باشد اما پرداختی از نمایش هملت ‏شکسپیر کرده است که تمام داستان از لحظه‌ی مرگ پدر تا لحظه‌ی مرگ هملت حداقل اشاره می‌شود ‏‏(از زاویه‌دیدی که با هملت آشنایی کامل دارد) و البته این می‌تواند در دید تماشاگر عادی قابل درک ‏نباشد و بگوید «چی بود ؟» (آن طور که شنیدم) یا وسط نمایش سالن را ترک کند (آن طور که دیدم) و ‏این سبب می‌شود ... دیدن ادامه ›› تا اشاره‌یی داشته باشم بر این که "چرا باید آثار کیومرث مرادی را ببینیم ." و این اثر ‏را نمایشی متفاوت با چند اثر اخیر کیومرث مرادی بدانم (از شکلک تا کنون). ‏

‏2- نمایشی با کارگردانی استاد کیومرث مرادی
اگر تا دیشب برای هملت شاهزاده دانمارکی جایی در سرزمین ایران قائل نبودم از اثر مثال نازدنی ‏کیومرث مرادی آموختم که چه طور می‌شود فردی را با عقل و عمل هملت به سرزمینی دیگر در ‏زمانی دیگر وارد کرد بدون هیچ فانتزی گری و نیز افلیاهای زمانه‌م را دیدم به طور واقع ... که صد البته ‏این از قابلیت‌های متون ویلیام شکسپیر است که همیشه همه آثارش در جایی از این کره در حال اجرا ‏ست اما انجام آن نیاز به دانش لازم و توانایی قابل دارد تا هملت با هم‌آن سبک رئال‌ش به هملت ، ‏تهران ، 2017 تبدیل گردد . ‏
پس از آمدن سیاست اعتدالی و دولت تدبیر هنرمندان بزرگی که کوچ کرده بودند به قشلاق (به هر ‏دلیلی) امیدوار شدند و به ایران بازگشتند و بلافاصله شروع به ساخت آثار موفق و ناموفق کردند = ‏پشت سر هم- اما به نظر من تنها کسی از آن بزرگان توانسته تا کنون در تمام فعالیت‌های‌ پس از ‏بازگشت‌ش موفق عمل کند کیومرث مرادی بوده . موضوع سه نمایش او تا کنون ، عشق بوده اما در ‏هر کدام آن آثار جلوه‌یی از عشق و مهم‌تر ، جلوه‌یی از تئاتر را ارائه داده که به جز هنرش که حتا در ‏آن هم اشتراکات نمایشی‌یی نداشته ، از جهت آموزشی‌ش نیز برای هنرجویان تازه و قابل بحث و توجه ‏است . استاد کیومرث مرادی که در آمریکا و دوره‌یی در ایتالیا دانش خود را فراتر از پیش کرد پس از ‏تحصیل به ایران بازگشت و آن چه آموخته بود را طی دوره‌هایی به جوانان آموزش داد و می‌دهد و ‏اثر در حال اجرای‌ش ثمره‌ی هنرجویان هم‌آن دوره‌ها هستند . "هملت ، تهران 2017" اما تفاوت ‏بزرگی با دو اثر پیشین "افسون معبد سوخته" و "نامه‌های عاشقانه از خاورمیانه" دارد ، جدا از تمایزش ‏در نقش‌آفرین‌ها که در دو اثر پیشین هنرمندان نام آشنایی در صحنه حضور داشتند و این بار نقش ‏آفرین‌ان جوانان هنرمند اما در این اثر توجه مرادی به اتفاقات دیگری بوده .‏

‏3- هملت ، تهران 2017 ‏
وقتی وارد سالنی بزرگ و جدید شوی ، وقتی دیواری با چهارچوب باز و چند پنجره کاملن سفید ‏روبه‌روی‌ت باشد ، وقتی چندین چهارپایه‌ی سفید بر زمین سفید چیده شده باشد ، وقتی یک خواننده ‏رپ وارد صحنه شود و مونولوگ بگوید ، وقتی دخترهایی وارد شوند و دیالوگ بگویند ، وقتی افکت‌های ‏صدایی در برت بگیرد ، وقتی سیبی گاز نزده و خورده نشده از صحنه خارج شود ، وقتی نور نقش ‏آفرینی کند و تاریک ماهیت داشته باشد و وقتی حرکت‌ها و حرف‌ها از عشق هملت به افلیا و افلیا به ‏هملت باشد کاملن از خود بی‌خود می‌شوی و هر صحنه اتفاقی را تجربه می‌کنی که در ذهن‌ت حفظ ‏می‌شود ، این صحنه‌ها را باید بعد از خروج از تئاتر پردازش کنی و قصد دادن چاقو به دست هملت و ‏ریختن آب به صورت افلیا هم این است تا تو تجربه‌یی را تماشا کنی که برای‌ت عشق معنا شود و تهران ‏سال 2017 برای‌ت قابل تعمل‌تر گردد . ‏
اثری که دوست دارم بار دیگر تماشای‌ش کنم و تا الان یک روز کامل است که درگیر آن هستم . ‏
رعدوبرق‌ها داستان را روایت می‌کنند ، جادوگرها از مرگ می‌گویند ، مکبث از کشتن و لیدی مکبث از ‏وحشت زار می‌زند ؛ شاه مغلوب گشته‌یِ این اثرِ درخشان است . ‏
این نمایش توسط کارگردانی جوان ، توانا و خوش ایده ساخته شده و از حجمی برخوردار است که اگر ‏گروه را نمی‌شناختم حتمن می‌گفتم پشت این گروه سرمایه‌گذاری شده است در حالی که این طور نیست ‏و جوان‌هایی دست به دست هم اثری را خلق کرده‌ند که در سطح بسیار بالایی از دیگر آثار هم دوره‌ش ‏قرار می‌گیرد ، به نسبتی که می‌شود شمرد : اولین اثر رسمی آقای "رضا موسوی" ست بعد از سال‌ها ‏حضور در تئاتر ، بازی‌گرانی در این اثر بازی می‌کنند که دانش‌جوهای لیسانس هستند یا به تازه‌گی فراغ ‏التحصیل شده‌ند (یاد در هم‌این سطح)، گروه موسیقی‌یی نمایش را هدایت می‌کند که نامی آشنا در تئاتر ‏ندارند (یا من نشنیده‌م) و طراحی صحنه و میمیک و لباس توسط دانش‌آموخته‌گان هنرجویی انجام شده ‏که هر کدام را می‌شود به طور تخصصی بررسی کرد که من تنها در این مقال می‌نویسم : با ارائه‌ی چنین ‏اثر فاخری آینده‌ی درخشانی را به تئاتر ارائه خواهند کرد .‏
روزی این نمایش را ببینید که آمادگی انرژی گرفتن را داشته باشید ، حتا از مُردن . "رضا موسوی" در ‏گروه آو تجاربی را انجام داده است که هر کدام را می‌شود یک نقطه‌ی اوج در نظر گرفت و پله‌هایی که ‏طی کرده و نیز صد البته که افکار ورزشی و هنر او ، کارگردانی دارای طرح و نظر به‌وجود آورده و امروز ‏اجرای این نمایش مخاطب را به زیبایی یک هنر خیره می‌کند .‏
می‌بایست "رضا موسوی" را آینده‌دار یک شیوه از دل شیوه‌ی نمایشی گارجنیدیزه-آو تلقی کرد ، او که ‏دوره‌هایی را در روستایی در لهستان ... دیدن ادامه ›› دیده ، این نمایش را به نحوی اجرا می‌کند که آبستن اتفاقی نو باید ‏دانست ، خیره کردن تماشاگر در صحنه‌گردانی ، در موسیقی ، در آواز ، در حرکت و در رزم ؛ بزمی که ‏این نمایش به پا می‌کند فارغ از موضوع که خود پر از اتفاق است در مکبث شکسپیر ، تماشاگر را می‌برد ‏در یک جنگل پر از حادثه و باید شش دنگ اثر را پی به‌گیری تا خارج نشوی از روایت ، چون پرش‌های ‏موفق نمایشی این تئاتر در عین همبسته‌گی ، جاذبه‌یی ایجاد کرده که با توجه به نوع روایت‌گری سبک ‏می‌تواند تنها برای تماشاگر بار موسیقیایی و حرکتی (نمایشی) داشته باشد تا بار داستانی .‏
می‌مُرد پادشاه و سپس همه اطرافیان او و لیدی مکبث و مکبث ؟ در این نمایش موضوع این نیست و ‏موضوع آن چیزی ست که شاهکار "مکبث" شکسپیر را رنگ زده و آینده‌نگری جادوگرها ؛ این اثر مطابق ‏با سبک روایت‌گری نمایش از آن سمتی باید دید که جادو‌گرها چه دیده‌ند و برای کشف آن باید انرژی ‏داشت تا پای این اثر نشست ، آن چیزی که من نه‌داشتم اما خود اثر از شروع به من داد و هر بار که ‏رعدوبرق می‌زد بیش‌تر می‌شد . ‏
نیلوفر ثانی و امید رستگار این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
زمستان است و باید غذا پیدا کنیم ، علفی نیست برای خوردن و باید گرگ باشی تا در سرما دوام بی‌آوریم .
زمستان است و باید ترس را کنار به‌گذاری تا حتا شده خود خوری کنی و به هیچ کس رحم نه‌کنی ، حتا به خودت .
زمستان است و باید حتا اگر سخت است خودت را به هر در و دیواری به‌کوبی تا زنده به‌مانی .
بی‌پدر سوزی دارد که فقط یک نویسنده مولف ، یک کارگردان دارای سبک و یک بازی‌گردان کار کرده می‌تواند از پس‌ش بر بی‌آید ، بازی‌گرهایی که هر چند نام آشنا نه‌باشند اما وقتی چشم از تماشای نمایش بر نه‌می‌داری به این باور می‌رسی که تنها آن‌ها می‌توانند شنگول ، منگول ، حبه‌ی انگور ، آقا گرگه ، مامان بزی و گرگک دوران بچه‌گی‌های‌ت باشند که همیشه آرزو داشتی به‌بینی‌شان .
سکون ، نور ، صدا ، دیالوگ ، تاریکی ، صدا ، نور ، حرکت ... ریتم این نمایش به حساب کارگردان نوشته می‌شود محمد مساواتی که هم طراحی و کمپوزیسون طراحی را می‌داند و هم تئاتر و ریتم تئاتر را می‌داند ؛ می‌داند چه تراکتی باید عکس هیتلر باشد و بروشور اثر حوله و مرغابی (خانه‌واده) و چه تراکتی مثل کارت‌های بازی دهه شصتی‌ها باشد و بروشور اثر پیکسل‌های آتاری و سگا (بی‌پدر) هم‌چنین می‌داند در کجا صدای باخت قارچ خور به‌گذارد (بی‌پدر) و در کجا از رقص هی‌پاپ استفاده کند (بیضایی) ... دیدن ادامه ›› و ...
دیالوگ‌های متفاوت بزها و گرگ‌ها و در هم شدن‌شان ... ساختار این نمایش به حساب نویسنده نوشته می‌شود محمد مساوات که هم ایده پردازی را به خوبی انجام می‌دهد و هم داستان پردازی را به خوبی انجام می‌دهد و هم شخصیت سازی را به خوبی انجام می‌دهد و هم صامت و مصوت‌هایی که باید بیان شود را به خوبی می‌نویسد ؛ آن جا که باید اسم اثرش می‌شود "بازیخانه قیاس الدین مع الفارق" ، آن جا که باید "خانواده" را می‌نویسد "خانه‌واده" و آن جا که باید اسم اثر یک ناسزا باشد می‌شود "بی‌پدر" . هم‌چنین او همیشه می‌گوید نویسنده‌گی و کارگردانی را جدا از هم انجام می‌دهد که این یک راز آشکار است در موفقیت همه‌ی آثار او .
نقش حسین منفرد، ابراهیم نائیج، علی حسین زاده، میلاد آریافر، علیرضا گلدهی، کوروش شاهونه در این اثرِ متحیر کننده ، زنده کردن موجودات بی‌زبان است و ناطق شدن کارکترهایی که ما دهه شصتی‌ها با داستان آن‌ها خواب نیم روزی کرده‌یم اما این بار بیداری‌یی به تماشاگر می‌دهد که کندی اثر جلوه و معنا پیدا می‌کند که اگر غیر این بود روایت دیگری به این نمایش می‌بخشید و
پنج دقیقه بلکه بیش‌تر سکوت و حرکات خشن و حرکات سوگ‌وارانه ، نمایش بی‌پدر را به نمایشی تبدیل می‌کند که هر چه از آن به‌گیری چون یخی که به صورت خیس از عرق‌ت به‌چسبد جای‌ش تا همیشه در مغزت خواهد ماند و لابه‌لای پیچ‌های آن گم نه‌می‌شود .
ضیافت : میهمانی [دهخدا] ، پنالتی : جریمه ای که بر اثر خطای بازیکن به نفع حریف به او تعلق می گیرد [معین] ؛ میهمانی جریمه‌ها نمایش یک لحظه از کل ... دیدن ادامه ›› لحظه‌هایی که یک انسان° کل گذشته‌‌ش را تعریف می‌کند است ؛ بازی‌گری که هیچ شباهتی به آن که خود را معرفی کرده نه‌دارد اما او آن فوتبالیستی که روی پرده‌ی روبه‌رو پشت آن توپ که گل شده ایستاده و حالا به دروازه‌یی نگاه می‌کند ، است ، نه ذهن او یا راوی زنده‌گی او اما حتا از نوع موی سر و نوع لباسی هم که پوشیده‌ند با هم فرق دارند .
مونولوگ : در تئاتر، قسمتی از نمایش که یک هنرپیشه به‌تنهایی در صحنه ظاهر شود و با خود حرف بزند [عمید] ؛ در یک لحظه‌ی 50 دقیقه‌یی هنرمندی که بزرگی خودش بیش‌تر از حرفی که می‌زند در ذهن ظاهر می‌شود داستان سرراستی را می‌گوید از کل جریان زنده‌گی‌ش پر از مرثیه‌گویی و قدری هم پای‌کوبی ؛اما هزینه‌یی که داده‌یم تا داستانی را به‌شنویم که داستان جریمه‌های او ست از کل لحظات زنده‌گی‌ش برای ما که تماشاگر اثر هستیم چه می‌گذراند ؟
آیا قرار است ما استرسی را حس کنیم که آن فوتبالیست در آن لحظه‌ی متوقف شده حس می‌کرده ؟ نه . آیا قرار است ما شوری را حس کنیم که آن فوتبالیست در فینال آن لحظه‌ی متوقف شده حس کرده ؟ نه . آیا قرار است ما سکونی را حس کنیم که آن فوتبالیست در پشت توپی سرنوشت ساز در آن لحظه‌ی متوقف شده حس کرده ؟ نه . حتا پیش از شروع مونولوگ "امیر جعفری" عزیز ، صدای خاص مجری تلویزیون (آقای محمدحسین میثاقی ) اعلام کرده است که بعد از این توقف آن فوتبالیست توپ را به تور دروازه زده و گل کرده اما ما فقط داریم داستان زنده‌گی یک فوتبالیست را می‌شنویم که کارگردان اثر پوریا جان کاکاوند عزیز در آوای تیوال می‌گوید مهم نیست این داستان واقعی ست یا نه . اما برای ما که تماشاگر اثر هستیم چه تجربه‌یی را به ثمر می‌نشاند ؟
این نمایش را من تنها با پوچی یک گل می‌توانم معنی کنم و پیشنهاد می‌کنم اگر می‌خواهید حس کنید که 50 دقیقه از زنده‌گی چه قدر به پوچی یک لحظه از ایستادن پشت یک ضربه سرنوشت ساز پنالتی در فوتبالی است که کل جهان را به تماشا می‌نشاند ، این نمایش را به‌بینید .
الان دقیقا منظورتون از اینکه وقت گذاشتید معنی لغت از لغتنامه دهخدا گرفتید و... دقیقا چی بود؟به نظرمن این حکایت هرکسی از ظن خودیارمن در درون من نجست اسرارمن است ممکن است از دیدشما بدباشد ودیگری خوب پس به پوچی شاید خیلی ها نرسند درکل نمایش خوبی است و امیرجعفری هم عالی بود در اولین تجربه
۰۶ خرداد ۱۳۹۶
بانو ، جناب آقای امیر جعفری اولین تجربه‌شان نیست .

و به پوچی در یک اثر هنری از دید منفی نظاره نه‌کنید

و این خاصیت یک اثر کنش‌گر هست که افراد با ظن خودشان از آن بهره به‌برند .
۱۰ خرداد ۱۳۹۶
آقای میثاقی عزیز با احترام به نظرشما این تجربه اولین تجربه مونولوگ برای امیرجعفری است . ایشان سالهاست در تئاتر فعال هستند .باسپاس فروان از شما موفق و مویدباشید
۱۱ خرداد ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دیروز ، دیدم‌ش ... به تماشای یک تئاتر نشسته‌م ... یک نمایش با سیستم ویدیو آرت ... هم مکانی ، هم شکلی ، عدم ارتباط زمانی ، عدم ارتباط شخصیتی آن طرف اما این طرف تماشاگر نشسته که باید ذهنی باز را درگیر آن چه می‌بیند کند ، باید خود را در اختیار آن چه اتفاق می‌افتد در آن طرف کادر کند ، باید هر چه را به تماشا نشسته مانند پازلی کنار هم به‌گذارد و داستان خود را به‌سازد . نشان دادن هنری ست که به درستی در این عروسی خون با رقص و صدا از ابتدا با آن مواجه می‌شویم و اگر بر سر این اثر اسمی چون جابر رمضانی نه‌بود با این اطمینان نه‌می‌شد گفت مسیر نمایش درست به انتها می‌رسد چون خوانش او است که مختصر و مفید و کاملن دقیق و دور از اضافات ، داستانی را برای‌ت نشان می‌دهد که باید خودت فردی در آن اجرا باشی تا به‌توانی تصمیم به‌گیری که کدام شخصیت سفید است کدام یک خاکستری و کدام سیاه .

این نمایش را به شدت توصیه می‌کنم تا ذهن‌تان را بازی ‌دهید در مکانی پوچ و به شکلی خشن و زمان حال با شخصیت‌هایی که آن کسی هستند ، نیستند و هر قدر ذاتی ساده داشته باشند باز دو رو دارند ؛ مردانی دو رو و زنانی که آن مردها را زاده‌ند با رقص و نجوا . این نمایش را به شدت توصیه می‌کنم چون ریتم پاها و سم‌ها ، خیالی برای‌ت می‌آفریند که حتا اگر تن نه‌دهی به خون و شراب باز درگیر فضای عروسی می‌شوی که با گوشت گوسفند شروع می‌شود و با گوشت انسان تمام می‌شود درست وسط یک واقعه . طراحی این اثر سخت است و شالی ست صورتی رنگ که جان انسانی می‌شود و رومیزی یک میز جنگی در شب خواستگاری بین دو قوم متنفر از هم و این نمایش توصیه می‌شود چون یک تئاتر کامل است و پوچی .
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پس از شنیدن صدای آقای میرطاهر مظلومی بر این شدم تا نوشته‌یی گفت‌وگو وار از این اثر به‌نویسم .
سردار اثری که از نوع نقش آفرینی بسیار مورد توجه من بود از افرادی که بعضن انتظار نه‌داشتم نقش‌هایی آفریده شد که در یادم جا گرفته است ، اثر از سرداری ساخته می‌شود که نیازه‌ی زمان ما ست هر چند بعد از سالی در منظر عموم کم رنگ شده و می‌شود اما سایه‌‎ی سنگین‌تری بر سر کشور می‌اندازد و حتا نسل من ، نسل بعد از جنگ با چاشنی کمی دغدغه ، همواره در سایه‌سار این دغدغه از این حضور شرمنده‌گی‌ می‌گیریم ، شادی می‌گیریم و به همه‌ی آن‌ها می‌اندیشیم .

سردار کاش که دقیق‌تر پرداخته می‎‌شد تا اتفاق‌های خوب و درست و استادانه‌یی را جلوه‌گر شود و هم‌این من را وا می‌دارد تا فقط به‌زنم "دیدم" اما با بازی‌های شایسته باید پاس به‌دارم این اثر را .

دست شما درد نه‌کند .
وحید عمرانی و ح.جوانمرد این را خواندند
عالیا این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با سلام و درود
این نمایش‌خوانی از جمله‌ اجراهای پیش از شروع نمایش اصلی "ساعت شماطه‌دار قرمز" می‌باشد ؛ حضور شما و نظرهای‌تان می‌تواند به ما در پیش‌رفت و اجرایی موفق‌تر یاری رساند .
نمایش‌خوانی "ساعت شماطه‌دار قرمز" با لطف دوستان در تئاتر باران به ثمر خواهد رسید و از هم‌این جا از جناب آقای خیام وقار کاشانی که چنین موقعیتی را در اختیار گروه این نمایش گذاشتند و از سرکار خانم مریم گرجی که اگر تلاش ایشان نه‌بود این موقعیت میسر نه‌می‌شد سپاس گزاری می‌کنم .
این اثر با تلاش بسیار هنرجویانی به اجرای اصلی راه می‌پیماید که هر یک به نوبه‌ی خود دارای قدرت و توان‌مندی‌های فراوان در سطح حرفه‌یی‌گری هستند و تنها نیاز به فرصت دهی می‌باشند .
به امید دیدار با شما در روز چهارشنبه 24 شهریور ماه 1395 ساعت 17 تئاتر باران .
محمدصادق مسعودی (بارونی)
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
‏2- ‏
‏"بازی‌گر به عنوان مولفه‌ی اصلی اجرا" تاکید گروه بین است و "هدف اصلی خود را جست‌وجو برای ‏کیفیت موزیکالیته در جهان بیرونی با استفاده از امکان‌ات نمایشی و با مدنظر قرار دادن تبادل با ‏شرایط پیرامونی می‌داند ." _از بروشور تئاتر مده‌آ_
ایجاد صحنه‌هایی با مولفه‌ی بازی و بازی‌گری در تمام این نمایش موجب می‌شود جلوه‌یی بصری از ‏حس‌های یک انسان به مخاطب داده شود و فضایی سنگین را برای اندیشدن و به تبادل گذاشتن ‏متقابل حس‌های انسانی دیگر بیرون از صحنه‌ی این نمایش را در پی داشته باشد . ‏
بروز این تبادل حس‌ها با گذاشتن هدف اصلی گروه بر موسیقی تکمیل کننده‌ی روندی جذاب از یک ‏اثر نمایشی دراماتیک است که بازی و حرکات درست شخصیت‌ها فکر را دنبال آن نه‌می‌برد که چه ‏اتفاقی افتاد یا چه می‌خواهد به‌گوید بلکه رابطه‌ی بین حس‌ها به عینت در می‌آید و بروز جاذبه‌ی دو ‏طرف به هم نشات می‌گیرد و هیچ نه‌می‌ماند جز نکوهش از یک اثر نمایشی متمایز با دیگر آثار ‏زمانه‌ش . ‏
‏«امیر افشار» که در ابتدا ریتم نفس صحنه را معرفی می‌کند مخاطب را با خود به تنگنایی فرامی‌خواند ‏که برخاستن او را می‌خواهد .
‏«سارا اکبری» و «نهال فرجادی» دو مده‌آیی هستند که با رنگ و بوی موزیکالیته‌ی اثر صدای هم ‏دیگر می‌شوند و صحنه را برای یک‌دیگر ریتم می‌کنند ... دیدن ادامه ›› و از درون هم‌این نواها مخاطب را به زاویه‌یی ‏تازه از دیدن مده‌آ می‌برند . ‏
‏«مهدی اعتماد سعید» که حسی دگرگون شده از جیسون را بازی می‌کند ، دید تماشاگر را بازی ‏می‌دهد که چوب ارتباطی جیسون و مده‌آ کی خواهد شکست . ‏
‏«طاهره هزاوه» بازی‌گر خوش آتیه‌یی که با ورودش بر صحنه رنگی پر حرارت را بر سرنوشت این اثر ‏می‌زند و هر کلام‌ش مده‌آ را بازی‌یی می‌شود و هر حرکت‌ش جیسون را یک اتفاق . ‏
‏«آرش فتاحی» پس از ورود و تغییر دادن داستان به سمت دیگر شخصیت مده‌آ حس تنفر را بر دیگر ‏حس‌هایی که تا کنون به تماشاگر داده شده می‌زند . ‏
‏«محمد مجد طاهری» دیگر بازی‌گر جوان این گروه که تا به این لحظه در دورترین فاصله از ‏تماشاگران مده‌آ قرار دارد بر بی‌قراری حس‌های انتقال داده شده به مخاطب با مونولوگ خود پریشان ‏می‌کند حس صحنه را
و این‌ها همه از وجود کارگردانی خوش اندیش بر سر اثر حکایت می‌کند و می‌شود در هر حرکت ‏‏«شهاب آگاهی» را فهمید و در هر نوا و زار حضور «نوید گوهری» را .
نورها بر این اثر نیز موزیکالیته‌ی رنگ‌های موسیقی هر صحنه را معرفی می‌کنند و بازی‌هایی درخشان ‏را به دیدگان جویای تازه‌گی مخاطب می‌دهد . ‏
و خالی بودن صحنه جز دو ساز و چند ستون در انتهای صحنه فضای نمایش را می‌سپرد به بازی ‏خوش ترکیبی که تاکید گروه همین است و برای همین تلاش بی‌وقفه می‌کنند . ‏

امیرحسین ضیایی پور و زینب.ج این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
1_
پیروی از داستان با شکل های مختلف در تئاتر امروز به چشم می‌خورد و حتا نقش و نگاری جانبی به اثر نمایشی می‌زند ؛ مکان محور ، موقعیت محور ، شخصیت محور ، داستان محور اما آن چه سبب می‌شود تا اثری دیده شود و قابلیت معرفی آن به عنوان یک هنر باشد ، آیا داستان آن است ؟ آیا مهم است داستان یک اثر را به‌فهمیم یا به‌شناسیم ؟ یا می‌شود با نمو دادن دیگر عناصر نمایشی یک اثر را درماتیک کنیم و تماشاگر را یک ساعت در جای خود به‌نشانیم و دیدگان او را خیره به کنش‌های آن اثر کنیم ؟
مده‌آ را می‌شناسیم اثری جاویدان از یونان باستان به نوشته‌ی اوریپید کبیر ؛ داستان آن را می‌دانیم اما هنگامی که به تماشای "مده‌آ" ی گروه بین به‌نشینی چه داستان را به‌دانیم چه داستان را نه‌دانیم از جای‌ خود ممکن است تکان به‌خوریم ولی آن هنگامی ست که به وجد می‌آییم ولی دیدگان خود را از آن برنه‌می‌داریم چون هر لحظه‌ی آن برای‌‌مان لذتی جدید است از یک شاه‌کاری دیگر ، پویایی افکار کارگردان این گروه "شهاب آگاهی" درخشنده‌گی هر لحظه از بازی‌گران این گروه "مهدی اعتماد سعید" ، "امیر افشار " ، "سارا اکبری" ، "آرش فتاحی" ، "نهال فرجادی" ، "طاهره هزاوه" ، "محمد مجد طاهری" و نواهای شگرف با طراحی "نوید گوهری" . دراماتیک بودن "مده‌آ" ی گروه بین از روایت گری داستان مده‌آ ی اوریپید کبیر نیست این اثر را به قالب کاری این گروه که شیوه‌ی اجرایی خود را دارد در آوردن شاه‌کاری دیگر از آن شاه‌کار جاویدان ساخته و تنها نه‌باید به این تکیه کرد که مده‌آ را می‌شناسیم یا نه باید به این توجه کنیم رنگ و بوی مده‌آ را با بازی‌ها و نواهایی که اجرا می‌شود چه‌گونه خواهیم شناخیت که این حال دست می‌دهد که در جایی از آثار این زمان می‌شود باری دیگر برگشت و دیدگان نوینی را به آثار باستان و قدیم داشت ؛ سیر آثار ... دیدن ادامه ›› اخیر گروه از "وقتی ما مرده‌گان برمی‌خیزیم" تا "مده‌آ" بیان می‌دارد که اتفاقی نو را در تئاتر ایران زمین شاهد خواهیم بود.
تماشای این شاه‌کار را که در زمانی کم به اجرا گذاشته شده از دیدگان محروم نه‌کنید .
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چی شده ؟
علیرضا بابایی این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
-گاومون زایید .
گاو زاییدن ... زاییدن گاو (گوساله) ...
گاو که به‌زاید چه تماشاگرِ زاییدن‌ش باشی ، چه گاو را ‌زایمان کنی به این شدت به این اتفاق فکر نه‌می‌کنی تا زمانی که زیر نور موبایل یک پلیس به‌خواهی گاوی را ‌زایمان کنی یا تماشاگر زاییدن‌ش باشی ؛ سوراخ سفیدی که از ماتحت یک گاو (ماتحت ماکت یک گاو) باز می‌شود و گوساله‌یی (عروسک گوساله‌یی) بیرون کشیده می‌شود توسط یک تروریست ، زمانی که کل جهان در ترس از ترور و تروریست و خبر یک حمله‌ی تروریستی دیگر در التهاب است .
گاوی را جابر رمضانی در این نمایش (سوراخ) پس از آن سکوت (نمایش صدای آهسته‌ی برف) می‌زاید که صدای‌ش (از هاش اف بازی‌گرها و از فریاد بازی‌گرها و از درد بازی‌گرها) قرار اول این تئاتر است ؛ موسیقی تیتراژ اول ، هنگامی که مانند تئاتر‌‌های کلاسیک پرده باز می‌شود و سپس صدای آسانسوری که خراب است و سپس صدای دو مامور پلیس که داخل آسانسوری که نرسیده به طبقه درش باز شده ، گیر افتاده‌ند و بعد از آن صداهایی که زنده‌گی را می‌آفرینند ، بعکس از تئاتر پیشین این کارگردان که سکوت زنده‌گی را می‌آفرید و کوچک‌ترین صدا زنده‌گی را نابود می‌کرد در این جا سکوت است که زنده‌گی را به پایان می‌رساند ؛ با نمای سینمای‌ش طنزی را به ما می‌دهد که اگر پی گیر موضوع و جریانات این تئاتر بوده باشید شاید یاد فیلم پالپ فیکشن بی‌افتید ، بدی و زشتی‌یی که در این همهمه برای‌تان خوب و زیبا جلوه ... دیدن ادامه ›› می‌کند .
گاوی را آتیلا پسیانی ، هوتن شکیبا ، هانی عبدالمجید ، وحید آقاپور ، داریوش موفق ، روح‌الله حق گوی لسان می‌زایند که با ریزه‌کاری‌های کارگردانی‌ش و بازی‌گری‌ش ذهن تماشاگر را درگیر می‌کنند تا اگر بعد از نمایش چه به‌خواهد با دلیل به‌گوید خوب و چه به‌خواهد با دلیل به‌گوید بد گاوش زاییده است ؛ گاوی که دی‌شب من آن همه خشن و زیبا دیدم‌ش سوال‌های زیادی را در ذهن‌م ایجاد کرد که باید جوابی برای‌ش وجود داشته باشد و کسی باید باشد ، جواب‌گو (اشاره به یادداشت آقای امیررضا کوهستانی عزیز) ؛ چرا در این برهه‌ی زمانی این نمایش به اجرا در آمده است ؟ و چه نیازی در وجود ما ست برای حتمن دیدن این اثر وقتی که چند ماه بیش‌تر نیست که از وقایع بیروت و پاریس و بروکسل گذشته است ؟ چرا این نمایش هتلی در مکانی نامشخص را روایت می‌کند ، وقتی بیش‌ترین دفعات هجوم تروریستی به هتل‌های جهان بوده است ؟ (اشاره به بازار و مسجد تصوری از مکان هتل را می‌هد که گویا باید در کشورهای خاورمیانه باشد اما حضور فردی به اسم سام دُلان در کنار بازار و مسجد تصوری از آمریکایی جنوبی ایجاد می‌کند .) چرا خشونت پلیس جوان نسبت به پسر تیره پوست بیشتر از باقی افراد است ؟ چرا یک تروریست هنگام زاییدن گاو آن قدر حس آدمیت نشان می‌دهد نسبت به پلیسی که تا آن لحظه فرد مثبت نمایش است ؟ چرا پلیس رفتاری غیر واقعی دارد با یک تروریست و به او اجازه می‌دهد یک گوساله را به دنیا بی‌‌آورد ؟
گاوم زایید و ذهن‌م درگیر اجرایی شد که وقت‌ش بود تا فکر کنم وقتی در سِن تئاتری (تئاتر پالیمرا در سوریه کنونی ، رم باستان) سر انسان‌های بی‌گناه را می‌برند می‌شود نمایشی را دید که ذهن بشر بریند (از دیالوگ‌های نمایش برای گرفتن سی اف دوربین مُخبِر) و جای آن آدمیت را رشد کند ؛ با دراماتوژی محمد چرم‌شیر و تصاویری نو از گروه سوراخ تو دیوار .
‏2- «بادیگارد» فیلم یک بادیگارد نیست ، فیلم یک محافظ است . ... آن چه در سایت بادیگارد آمده است : ‏‏"- چرا اینقدر دیر اومدی؟ - مأموریت بودم . - شغلت چیه؟ - تو حفاظتم . - نگهبانی؟ - محافظم . - ‏آهان پس بادیگاردی ." اما خود حاج حیدر موثر است که او را محافظ نظام بدانند ، نه بادیگارد افراد ‏سرشناس .

فیلمی از ابراهیم حاتمی‌کیا ... استاد ابراهیم حاتمی‌کیا ... که از فیلم‌های‌ش خیلی آموخته‌م ، عقاید و افکارم را ‏شکل داده‌م ، لذت برده‌م و اشک ریخته‌م برای آن چه او از موتوری‌ها و خیبری‌ها می‌گوید ... هر چه قدر ‏هم که خود در پاسخ به "خیبری هستی ؟ یا موتوری؟" در نقش حاج حیدر سکوت کند ، هر چه قدر هم که ‏فیلم‌های‌ش خیبری باشد و حرف‌های‌ش موتوری . آموختن باید کرد از فلسفه‌ی جنگی که حالا هم که در ‏شهر است و بعد از جنگ ، بیان می‌کند ؛ بی‌زار از سیاست و تنها به فکر سربلندی ایران . ‏

‏"پرویز پرستویی" حاج کاظم ، مرتضی ، ناصر ، ایرج ، داوود ست و همه‌ی پدرهای ما که بعد از جنگ ‏برای حفاظت آرمان‌هایی برای‌ش جنگ کردند هنوز ایستاده‌ند و "مریلا زارعی" همه‌ی زن‌هایی را بازی ‏می‌کند که با حاج‌کاظم‌ها ، مرتضی‌ها ، ناصر‌ها ، ایرج‌ها ، داوودها زندگی‌شان را هم‌سری ... دیدن ادامه ›› کرده‌ند . بازی‌های ‏بازی‌گرانه‌ی پدرام شریفی ، بابک حمیدیان ، امیر آقایی ، محمود عزیزی ، محمد حاتمی ، فرهاد قائمیان در ‏قابل‌های نقش خود اثر را درخشان می‌کند .‏
‏ فیلم‌نامه‌ی بادیگارد درخشنده‌گی‌هایی دارد و ضعف‌هایی از لحاظ شعاری شدن بعضی از دیالوگ‌ها و ‏میزانسن‌ها کاملن بی‌جا . ‏
کارگردانی اثر نیز خیره کننده است و جز این نمی‌شود انتظار داشت . ‏
و موسیقی کارن همایون‌فر شاهکاری که ضرب‌ آهنگ اثر را شاهکار می‌کند و به نوبه‌ی خود اثر را به دوش ‏می‌‌گیرد و سکوت های نتی و موسیقیایی شاهکار را قابل فهم می‌کند . ‏

با کمی سخت‌گیری از بابت آن که تعصب گرایانه نمره نداده باشم از 10 – 9 می‌دهم . ‏
سپهر امیدوار، Atena، حمیده میرحسین زاده و ذوق زده این را خواندند
آنیتا و امین رضائی فر این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
 

زمینه‌های فعالیت

سینما
تئاتر

تماس‌ها

سایت فراترازبازی‌حقیقت