در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال بهنام دیناری | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 04:29:03
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
مثل یک اسب پیر و از کار افتاده بکشش! چون ما انسان ها به این روش عادت داریم خو گرفتیم و از این راه تمدن بنا کرده ایم.دست در دست تکنولوژی ویران کرده ایم،خورده ایم و مدام راحت طلب تر شده ایم.
این میان هویت، حقیقت و اصالت وجود هیچ چیز و هیچ کس مهم نیست چه مهمتر از هدف؟! طبق قوانین اصلی و نانوشته پیشرفت بعد از مستعمل شدن دیگر سوژه به کار نمی آید.میتوان به جای اسب پیر را بکش گفت : هر کس که به درد من یا ما نخورد به درد زباله دان میخورد!!! این قانون لازم ضروری و لا ینفک جنگلی است که انسان در آن ادعای اشرف مخلوقات بودن میکند.
_پس قانون چی؟
_کدوم قانون؟!! اگه حقیقت فقط یک دروغ باشه چی؟!! اگه این زندگی یک کابوس مشترک باشه چی؟؟!!!
خانم ها آقایان معرفی میکنم ما موجودات مخوفی به نام انسان هستیم که زمین را هر لحظه آتش میزنیم چه با سیگار، چه با بنزین بی کیفیت، چه با خشم چه با بمب؛ ما خوابی را که قرار بود رویای شیرینی باشد تبدیل به کابوس دهشتناکی کرده ایم
همیشه حق با ماست و قرار نیست هیچوقت تغییر کنیم چون نغض غرض میشود!!!
کار را دوست داشتم خیلی زحمت کشیده بودید نور پردازی و فضا سازی تقریبا ... دیدن ادامه ›› در خدمت متن و روح اثر بود . اثری که میخواست کابوس قبل و بعد جنایت و تشویش ذهن انسان و اساسا آن درنده خویی و سرکشی بشر را نشان دهد.
اسب ها را خیلی دوست داشتم و دلم میخواست با آنها به دشت و صحرا بروم و با هم دوست بشویم.
چون فرمایش کردید نمره بدهید به شما نمره ی خوب ۳/۵ از ۵ میدهم. ارزوی سعادت و سلامتی و دیدار دوباره در اثر دیگری از شما شیرازی هتی دلربا را دارم.
جوان خوشتیپی کنار من بود که حداقل ۲۰ بار موبایل چک کرد در حالی که قبل از ورود به سالن کارگردان در نهایت ادب محترمانه تذکر دادند موبایلها را خاموش کنید و البته واضح مستتر بود که :انسانهای فرهیخته و عزیز نکنید!!! نه ما را و نه خودتان را اذیت نکنید.
ایشان که با سه تا دوستانشان آمده بودند در رورانس بی احترامی خود را با تشویق نکردن و پوز خند زدن کامل کردند پس از خروج از سالن به آنهاسلام دادم با تک تک عاشقانه دست دادم و پرسیدم:
_ شما تیاتر را میشناسید؟
_بله ما شده روزی ۳ تا ۴ کار دیدیم!!!
عرض کردم:
کارتان بی احترامی بود هم به ما آدم های عادی هم به زحماتی که برای هنر کشیده میشود
فرمودند :
باید به شما جواب پس بدهم؟
عرض کردم:
آیا نباید به عموم ما جواب پس بدهید؟
فرمودند:
خیر
دوباره صادقانه با مهر و عصبانیت با آنها دست دادم کمی نشستم کمی آب خوردم و در پی خودم روانه شدم.
به نظرم بچه های خوبی بودند فقط گاهی آدم آن رویش میزند بیرون
فارغ از تمام این چند خط این سوال برای خودم جالب است؟
چرا یکنفر چند تئاتر در یک روز میبیند؟ آیا این باعث بروز مشکلاتی مثل بیحوصلگی خواب آلودگی گم شدن در معانی و تئاتر زدگی نمی شود؟
من فکر میکنم همه باید جداً پاسخ بدهیم چرا تئاتر میبینیم؟
پس از خداحافظی از دوستان تازه ام در کوچه های اردی بهشتی زیبا برای خودم یک بستنی دلخواه خریدم فروشنده عزیز گفت: گران شده ، اهمیت ندادم _ در این مملکت روی هوا و بی صاحب دیگر چیزی شگفت زده ام نمیکند فقط غمگین و خشمگین میشوم_ بعد از خوردن بستنی و دور شدن از مغازه فهمیدم ده هزار تومان گران داده اند !!! بلافاصله برگشتم و با دلیل موجه قیمت روی پاکت عارض شدم . ایشان پس از صغرا کبرا چیدن که من نبودم دستم بود فرمایش کردند حق با شماست!!!
کلمات و معانی رژه میروند
تئاتر مغازه موبایل گرانفروشی بی فرهنگی
سلام و شب بخیر
آنقدر مطمین بودم که امشب نظر خواهی نوشت که آمدم و چک کردم و دیدم هنوز توانایی شناخت دوستان رو در این فضا دارم
در صورتیکه مایل باشی میتونیم خارج از این فضا در مورد پیشامد امشب صحبت کنیم چون به شخصه دوست داشتم در این مورد خاص و حس و حالی که داشتی صحبت کنم و نظر شخصی خودم رو بگم چون من یکی از آن ۴ نفر بودم و نکاتی که مطرح کردی هیچکدام شامل حال من حداقل نمیشه و البته من با چند قدم فاصله پشت سر شما فقط شاهد کل ماجرا از لحظه اول تا آخر بودم و حتا یک کلمه و یا اشاره و یا سلام و احوالپرسی بین شما و من رد و بدل نشد و در پایان به قول خود شما با مهر و «عصبانیت» یک مرتبه رو به من کردی و دست دادی و رفتی ...
پایدار باشی 🤗🌱
۴ روز پیش، دوشنبه
امیر افشار
چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت ساعت ۱۹ تالار مولوی مجلس توبه‌نامه نویسی اسماعیل ... میهمان بنده 🤗
محبت شماست ولی بنده فقط مهمان خودم هستم نا اطلاع ثانوی😉🌻🙏
۳ روز پیش، سه‌شنبه
بهنام دیناری
محبت شماست ولی بنده فقط مهمان خودم هستم نا اطلاع ثانوی😉🌻🙏
🤗🌱🤞
۳ روز پیش، سه‌شنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فضا سازی را دوست داشتم. در آن کاملا خط و ربط نویسنده رمان و زندگی عجیب و غریبش نمودار بود . خوشحال شدم که سعی شده بود در این نمایش تا جای ممکن به شعور مخاطب احترام گذاشته و یک کار درست درمان ارائه بشود. مثلا آن تراکتی که در ابتدای ورود داده شد خیلی برام جالب بود معلوم بود با فکر و وسواس طراحی و اجرا شده بود. خطهای زرد در تا خوردگی ها و خودکار نویسی آن توی چشم میزد . و آقای ابر هم چون همیشه یک بازی در سطح خوب ارائه دادند هرچند من صابر ابر همیشگی را دیدم اما اصلا ناراضی کنند نبود و اگر اهل دوبار بینی بودم بدم نمی آمد باز ببینم.

با آرزوی موفقیت و دیدن کار جدید شما
از طرف روشنفکر نمای دست زیر چانه ی کنار شمع ها😉🌻
در اعماق وجودم رخنه کرده و به تماشای سه باره این اثر خواهم رفت!!
تنها هم یک دلیل دارد؛
((( داستایوفسکی )))
۱۴ اردیبهشت
سینا
در اعماق وجودم رخنه کرده و به تماشای سه باره این اثر خواهم رفت!! تنها هم یک دلیل دارد؛ ((( داستایوفسکی )))
در اعماق وجودم رخنه کرده
درون قصه ای که زنده کرده
عجیب است شرح احوال زمانه
کسی انگار که با من زجه کرده
۱۴ اردیبهشت
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تا اصلاع ثانوی تیاتر شهرمخوف و هر جایی که خودش و اطرافش شبیه آنجا اداره شود نمی روم از همین الان حداقل دو کار دلخواهم کنسل شد این چه وضعیه؟؟؟؟ هر جا نگاه میکنی ماموران سیاه پوش و خانم های چادری مخوف و وقتی میگویی به مردم‌ چه کار دارید تنها جواب این است: دخالت نکن و دوباره که پاسخ میدهی شما چرا دخالت میکنید در پوشش ناموس مردم؟ میگویند دستور داریم و بعد با حالتی تحقیر آمیز اول به من نگاه میکنند و سپس با نیشخند به هم میگویند طرف فرهیخته است . بله آقایان من فرهیخته هستم و به جای تعرض و تجاوز خودم را در هنر و مطالعه و تفکر و تامل جستجو میکنم. گه بزنه به این وضع عن جامعه که زده...
مگر کاریر در همین روال عادی چه گفته فساد سیستماتیک و ساختار تمامیت خواهی که هدفی جز توسعه و بقای خودش به هر قیمت ممکن ندارد. برای این کار چه مهره هایی بهتر از مهره های سوخته ی جامعه!!! آدم هایی با احساس بی ارزشی بسیار زیاد که فقط کافیست کمی به آنها ارزش بدهی و سپس منتظر بنشینی تا به جای کلاه برایت سر بیاورند . من در این دیالوگ با کاریر خیلی مانوس هستم
_ ادمها به طور یکسان خطا میکنند
_همه ی آدمها؟
_ هاااا ... نه... آدم ها به طور یکسان استعداد انجام کار ... دیدن ادامه ›› اشتباه دارند
میخواهم بگویم خدا میداند خود من توان انجام چه پدرسوخته گری هایی دارم.
بازی ها را دوست داشنم
درکی از نور پردازی نداشتم چون فضا بیشتر از آنکه جنایی باشد سرد و سازمانی باید میبود به نظر من البته
بازی با میز و صندلی هم گرچه در یکی دوبار اول جالب بود باز هم به نظرم همخوانی با متن نداشت.
ارزوی موفقیت دارم
سپاس از اینکه چشمانتون رو خرج نمایش کردید 🙏
۵ روز پیش، یکشنبه
حمیدرضا محمدی
سپاس از اینکه چشمانتون رو خرج نمایش کردید 🙏
قربون شما که خودتون رو خرج هنر میکنید
۴ روز پیش، دوشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اولین باری که متوجه شدم بی مطالعه بود و بی مسئولیت بودن جامعه و والدین در قبال خردسالان چه فجایعی به بار می آورد ۱۰ سال پبش بود وقتی متوجه شدم که دختر زیبا و مستعد و تازه به بلوغ رسیده یکی از اقوام درجه یک با مردی ۱۵ سال بزرگتر از خودش چند سال دوست بود و سپس رفتند بلژیک در واقع فرار کردند !!! و الان هیچ اثری از افراد متعدد در زندگی دختر جان زیبایم نیست او تنها در اروپاست و گاهی می آید و زخم ها دارد. اما چرا این را نوشتم ؟؟؟؟
همین الان یکی از نزدیکان سر ناهار به من گفت: شاگردم ۵ سالش است و به من‌گفت میخوام با دوست پسرم ازدواج کنم.
و من یاد حرکات و رفتارهای دختر جان عزیزم افتادم که الان زخم خورده گوشه ای تنهاست نه بی استعداد بود نه بی خانواده نه بی پول فقط مادرش زیادی در خواب بود و بدبختانه الان هم هست. فدایتان بشوم از نر بودن تا مرد شدن راه بسیار است و همانقدر بلکه بیشتر از مرد بودن تا پدر شدن. سخن بسیار و حوصله کم. بروم سر ناهار . با اجازه. در پناه خدای بزرگ و مهربان
سوزان، Fateme Nematy و امیر مسعود این را خواندند
زهرا خلیلیان و میلاد فراهانی این را دوست دارند
۱۰۰درصد موافق.
۱۰ اردیبهشت
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
جای خالی چشم در صورت
جای خالی مرد در غیرت
مادری در بهت در سرشک خون
زنی در حیرت در بخت شوم
شیون میکند تا شام
زمزمه میکند آرام
کاش اهل کلمبیا بودم.

۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من فکر میکنم کل کار را در دیالوگ آخر میتوان خلاصه کرد
_ باید جشن بگیریم..
_ به خاطر توافقنامه؟!
_ نه رفاقتمون
از منظر من اون نگاه عمیق مردم شناسانه ی کلودل درشت نما توی صورت آدم‌ میخورد گونه ای که تو را کاملا متوجه میکند (یا حداقل قصد اینرا دارد) هیچوقت نخواهی فهمید با که طرف هستی؟!!! تو مدام قضاوت میکنی با کور سو امیدی در راه رسیدن به اتمسفر کم خطر تر؛ جایی که اعتماد تو به هدف بنشیند نه تو را مسلخ بکشاند. در طرف دیگر از رفاقت گله وار!!! حیوانات انسان نما با شعار های پر طمطراق و توده پسند نقاب بر میدارد و عیان میکند:
که اینجا هیچ عدالت و منطقی، هیچ چیز را حکم نمیکند!! !! مگر اینکه جمع‌ حزب گروه دسته محله و ... هر چبزی که من در آن هستم و نیازهای روحی روانی و... مرا تامین تایید و تسهیل میکند، برابری برادری تسامح یا هر چیز دیگر را باز تعریف کرده باشد مثل خود سوسیالیسم که هر طرفش را بنگری یک سوسیالیسم از آن بیرون میزند و آخرش هم هیچ!!! خوک ها حکومت خواهند کرد و هرگز کسی درس نخواهد گرفت و آنها که دم زدند و عمل کردند یا الان نیستند یا به زودی خواهند ... دیدن ادامه ›› رفت چه فیزیکی چه روانی
به لحاظ فنی از آنجایی که کار شروع شد تا آنجایی که آقای تشکر یک تغییر عقیده ی جهت ۱۸۰ درجه ای داد چنان تحت تاثیر تمپو کار بودم که با خود میگفتم یعنی تمام اینها طراحی شده؟ که اینقدر زیبا دقیق و حرفه ای اوج گرفتند؟ گویی یک قوی زیبا جلوی رویت رقص عشق کرده باشد و از روی دریا به آسمان آبی بلند شده باشد و تو همان طور خیره قاب رو به رو را زندگی میکنی ...
پس از این دیگر نه قو بود نه آسمان زیبایی قبل را داشت.
بسیار بسیار آن شوخی های ریز و نمکی و متین شما را دوست داشتم و یک کلاس آموزشی بود به نظرم.
دکور اصلا خوب نبود یعنی من درکی از آن نداشتم هر چند رفتن یک آدم از جایی به جای دیگر را تداعی میکرد
راستی جریان آن نوار های مشکی دور بعضی از باکسها چه بود؟ چرا یکی به صورت موازی بسته شده بود و دیگری ها متقاطع منکه چیزی سر در نیاوردم.
ارزوی موفقیت دارم
شاد و پیروز باشید
در پناه خدا
سلام آقای دیناری عزیز ... ممنونم از دقت نظر و تماشای دقیق شما از توافق نامه .و درک مفاهیم متن کلودل ... ممنونم از اینکه وقت گذاشتید و برای ما نوشتید ... ممنونم از تحسین و لطف شما .... در مورد صحنه که آقای ییلاق بیگی طراحی کردند با شما هم نظر نیستم اما به آن احترام می گذارم ... همینکه تداعی گر عزیمت و رفتن بوده برای شما خوشحالم ... برای جعبه های حمل وسایل منزل ما هم از کارتن می شد استفاده کنیم هم از جعبه های چوبی که طبق تحقیقات آقای ییلاق بیگی هر دو رایج بوده در زمان داستان و در اروپا .... که ما با مشورت به این طرح چوبی رسیدیم که نمایشی تر و ضمنا محکم تر بود برای استفاده در میزانسن های مختلف ... اون نوارها هم دلیل خاصی در موازی یا منقطع بودن شان نداریم ... ما هم برای شما آرزوی موفقیت می کنیم ... خدا یار شما ....
۱۰ اردیبهشت
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دست هاشان به هوا پرتاپ میشد
جماعتی که تماشاگر حساب میشد
هورا میکشیدند سوار باد بهشت!
شاید به نرخ روز حساب میشد
چه زیبا بود موجسوار، سرشت!!
هر حرکتش چه زود کتاب میشد
چشم خمار دلسپرده به خشت
ندید که؟ به سخره ها کشیده میشد
سراغ سرو چمان را کجا بگیریم؟
که سرش به دار بلا کشیده میشد
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ترانه میخواند و شهر را آتش زد
چنان که شعله اش به کل عالم زد
ستاره ها ریختند روی موهایش
ترانه میخواست و شب را آتش زد
همه برده و در اوهام زندگی
ترانه ای خواند و زنجیر را آتش زد
افاده ها و شعارهای تو خالی
ترانه ای گفت و خود را آتش زد
هزار زندگی در سرش شور داشت
ترانه میساخت و خانه را آتش زد
هزار مرد میرزید تار موهایش
ترانه میخواند و مرد را آتش زد
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به نام خدای زمان و زمین
به نام خرد،
غیرت و سرزمین
به نام زنان
گوهران بر زمین
به نام خدای بزرگ و حکیم
عزیزانم ما ایرانی ها عاشق شعر هستیم در هر جمعی با هر سطحی با هر عقیده ای در هر بحثی حتما دو کلام شعر بیرون‌می آید و این کاملا امری عادیست که مرا به وجد می آورد آنچنان که تیتاپ ... دیدن ادامه ›› دیده باشم🙂
از شما تشکر میکنم که پای در راه خون جگر خوردن حکیم و بزرگ طوس گذاشته اید.
از شما تشکر میکنم فریاد می زنید شاهنامه ی بزرگ زنده است .
در کنار شما می ایستم و چشم بر ایرادات که کم نبودند میبندم این گونه کارها سلیقه ی شخصی بنده است. دوستتان دارم و مخلص. راستی آن دختر خرد سال را آورده بودید دلمان را ببرید ای جان من ان شاء الله عروسیت ❤❤❤❤❤
دوستان عزیز تماشاگر که در پشت سر حقیر کمی حرف زدید تذکری ندادم و سعی کردم بیشتر کنار شما قرار بگیرم و دوستتان داشته باشم و عشق بورزم. فرهنگ سرزمینم اینگونه است.
گوهر، گوهر است چه در صندوق جواهرات چه در ژرفای تاریکی ها.


برای من پرداختن شما به انسان،هستی، تنهایی او و نیستی و بررسی ابعاد آن جالب بود انچنان که بر خلاف هگل و هایدگر ، سارتر نیستی را در ناکامی ها و انتظارات و توقعات نا به جا و برآورده نشده دنبال میکند چیزی که معتقد است در ادامه هستی و یا ورای آن وجود ندارد بلکه همزمان با حیات انسان و در تجربه زیستی او به وجود می اید و درحقیقت زاییده ی خود انسان است. تنهایی و از دست دادن عزیزان از مشهور ترین ترسهای انسان است که در این دیالگ به آن اشاره کردید
_ ماریا من تنها هستم( از تنهایی میترسم)
_ پس انسان هستی
سارتر میگوید اگر برای دیدن پیتر رفته اید و جان را میبینید این هست بودن جان، نیست بودنِ پیتر را رنگ و حیات میبخشد
من فکر میکنم شما خواستید این فقدان و ترس را در بحث روانشناختی با اختلال شخصیت کاملا آشکار در مانی( یکی از شخصیت ها) نشان بدهید که بیشتر با سبک گفتگو محور فروید سعی در درمان او داشتید، شاید!!!!
نقب زدن شما به ارتباط مستقیم هنر و سیاست به مذاقم خوش نیامد هرچند فلسفه اش را دوست داشتم. جدالی بین فردیت فرد با خودش ،حکومت و مردم در جامعه ای که سر ناسازگار دارد! جدالی در زندگی روزمره
آنچنان که برشت میگوید من نمایشنامه نویسم در مردم و بازار قدم میزنم.
قاب شما را دوست داشتم ذهن ... دیدن ادامه ›› نویسندگان و دغدعه هایشان را دوست داشتم هرچند خروجی دندانگیر نبود و جمله ی کلیشه ای ذهن من: ما با تولید یک‌ کار پست مدرن بومیو سینه ستبر فاصله داریم .
ویولونیست و کارش را دوست داشتم.
نکته اخر و کلاسیک و عزیز و جان پسند قطعا مرد عاشق به یک لبخند خر نمیشود.
مرد عاشق خون دلها خورده است
تازیانه روز و شب ها خورده است
کوه از عشق بود بر جای ماند
کی به لبخندی دلش بسپرده است؟!!
بهنام عزیز یک این‌که افتخار دادید کار ما رو تماشا کردید و برامون نوشتید
دو این‌که کاملا نکته شما درسته اشاره به تنهایی انسان و به‌ویژه اون قسمتی که فرمودید ما با تولید یک کار پست مدرن ایدآل فاصله داریم...قطعا همین‌طوره... ما هم هیچ وقت ادعا نکردیم اثر شش دانگ و بدون نقصی تولید کردیم... ما فقط سعی کردیم به سمت تولید یک اثر پست مدرن حرکت کنیم.
اما نکات دیگر همون‌طور که خودتون‌هم تاکید کردید کاملا به سلیقه‌ی هر فردی بر‌می‌گرده ... مثلا این که تقابل سیاست و هنر به مذاق شما خوش نیومده، دوستانی دیگری هم کار رو دیدند که دقیقا همین جنبه براشون جذاب بوده و یا حتی نظرتون در مورد عشق ... خب واقعا نگاه‌ها به عشق متفاوته...بله که عشق یک معنی ازلی ابدی داره...اما نگاه‌ همه‌ی آدم‌ها به عشق یکسانه؟
۰۳ اردیبهشت
میثم عبدی
بهنام عزیز یک این‌که افتخار دادید کار ما رو تماشا کردید و برامون نوشتید دو این‌که کاملا نکته شما درسته اشاره به تنهایی انسان و به‌ویژه اون قسمتی که فرمودید ما با تولید یک کار پست مدرن ایدآل ...
من مطمئنم شما اگر بخواهید دست به کار ساده تر ببرید حتما موفق تر هستید و خوشحالم که کار چنینی انجام داده اید و مطمئنم از قبل ببرای برخورد عامیانه هایی چون حقیر هم آماده بوده اید .
من فکر میکنم در عالم معنا هر چیزی یک‌معنای حق و حقیقی بیشتر ندارد و اگر ما دیدگاه های گوناگون داریم باید آنرا در داستان فیل مولانا بررسی کنیم.
۰۳ اردیبهشت
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ممنون که حالمو خوب کردید ممنون که جامو تغییر دادین منو گذاشتین ردیف اول وسط ممنون که تحمل شعر خوندنامو کردین این اولین بار بود توی سالن نمایش شعرای خودم رو خوندم که همشون فی البداهه بودن
کیف کردم حال کردم . فداتون بشم
کجاست بوی ناب آدم، نشانی؟
کجاست خوی پاک آدم، نشانی؟
یکی سر به ماه بلند میخواند
کجاست روی شاد آدم، نشانی؟
غریبی به راهی ... دیدن ادامه ›› بلند میگفت
کجاست سوی شهر آدم، نشانی؟
یکی گمشده در خیالی بگفتا
کجاست شور شعر آدم، نشانی؟
یکی غمزده با فغانی چنین گفت
کجاست عصر عطر آدم، نشانی؟
اسیری به جلاد بختش چنین گفت
کجاست نور خیر آدم، نشانی؟
دلم با غمش در نهان ها چنین گفت
کجا در برم دلبرم را نشانی؟
شبی شاعری دلبرش را چنین گفت
چگونه چنین تیر زهری نشانی؟

لب بالایی طاقدیس و لب پایینی ام ناودیس در حالتی که صورتم منفبض و دهانم‌ جمع است در حال گرفتن وقت شما و عزیزان هستم
آقای افشاری عزیز و مستعد و دوست داشتنی تحت فشاری چیزی داستانی بودین واسه رفتن او پلی بک آخر نمایش؟!!

خندیدم بسیار اما حال نداد کلا ، کلا هنر دیگر حال نمیدهد بیشتر آهی است که حال میگیرد .

خنده می آید برون
لیکن چه سرد است
میدمد خورشید صادق
آه این دیگر چه بخت است؟
چهره ها مبهوت
روی ها زرد و غم انگیز
دست ها خسته چو دلها
پاها رنجور چو افسوس
میدمد خورشید باطل!
آخر قصه چه سخت است؟
حرف ها بسیار و گوشی نیست با ما
میزند بانگی فسرده
در بیابان تک درختی
آه این دیگر چه تلخ است.


در سرزمینی که از هر ذره اش شعر می جوشد و میبارد و روان میشود ما دلخوشیم به شعر به شاعر
به عاشق به معشوق به لیلی به مجنون
من به پرفرمنس و نمایشنامه و این حرف ها نکاه نمیکنم
موهای سپید شمس لنگرودی عزیز و ارجمند را میبینم
عشقم میگیرد اوج میگیرم در حوادث دلدلانه ای که لانه کرده در هر ذره ام.
نیست شدم در نگاهت وقتی زمین و زمان را در هم کوبید و مرا سوزاند
ذره شدم بخار شدم و دیگر نبودم .
کجای جهان رفته ام که فراموش کرده ام خودم را ؟
هرچه ندا هست غم است گم است من است
دوستت دارم
و این را دوست دارم
پروانه نوشت و آغشت بالهایش را به سوزاننده ترین سوزاننده ی جهان
و شمع سرود و تمام خودش را خاکستر کرد مبادا پروانه تنها بماند
شعرهای شمس لنگرودی رو همیشه دوست داشتم.از همه لحظه های این تئاتر لذت بردم.یکی از بهترین تئاترهای بود که دیدم.
۲۱ فروردین
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
🙂 بله خیلی ممنون حال شما چطوره؟ لامصب هوا هم امسال گرمه
۲۲ فروردین
شعرهاشون لحنشون آن استخوانی که خرد شده زیر بار ادب ندوستی این روزهای سرزمینمان
۲۲ فروردین
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دید همه را
خودش را ندیده بود
درید برای زندگی
کسی که از قبل مرده بود
بلند میخندید
کسی که شادی ندیده بود
سراب نشان میداد
چون آب ندیده بود



برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به مگس بال میداد
کله ای که بادمیداد
توشه اش پر کتاب
طبله ای که بانگ میداد
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هیچ راهی به تو ختم نمیشد
دیر فهمیدم
تو در من بودی و
من ندیدم.
hossein chiyani، سوزان ...، سالار ناجی و میلاد فراهانی این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام
عرض ادب
۱۸ ساعت پیش چند سوال در مورد دخالت اعضای محترم در کار یکدیگر که میتواند به راحتی منجر به آلوده شدن کلمه ی آزادی شود خدمتتان عرض کردم.
قلب انسانها خیلی مهم است. اینکه مراقب باشم کسی را برای امیالم خوشحال یا ناراحت نکنم.
این لحظه سوال دیگری دارم ؟
پاسخ ندادن نشان گر چیست؟

با درود خدمت شما
تغییراتی در الگوی ذهنی تان الزامی است...
وقتی یک نظر وایرال می شود همه می توانند در مورد آن موضوع گفتگو کنند حتی اگر در پاسخ کامنت باشد...
همینطور که الان موضوعی بین شما و همیاری است مطلبی نگاشتم...
موضوع شخصی وایرال نیست..
موضوع شخصی دارید تیکت بزنید تیوال..
موضوع شخصی دارید آیدی تلگرام یا شماره رد و بدل کنید با هم شخصی حرف بزنید...
اگر نظری وایرال شده و در جلوی دید عموم قرار گرفته شخصی نیست...
از این شفاف تر و واضح تر واقعاً نمی توانم توضیح بدهم...
۱۱ فروردین
بهنام دیناری
هر کس به شما گفت تو کی هستی ؟ در حال مغلطه کردن است شما در درک آدمها و درمان خودت و پذبرش و همدلی مشکل داری عزیزم و قول میدهم از روی حسادت به شما خواهند تاخت چون در یکسری مسائل حرف داری اما ...
من پیش داوری ندارم معمولاً...
شاید حدس بزنم اما متقن و دقیق نه..
پس حسادت می کنند یا نمی کنند را نمی دانم...

شاید هم در درک آدمها مشکل داشته باشم این هم ناشی از ذهن منطق پذیرم هست که جایی برای احساس نمی گذاره...

اینکه چیزی نیست، بعضی وقتها از بی ربط ترین موضوعاتی که به ذهن یک کسی میرسه، نتایجی می گرفتم، خودم محیّرالعقول می مانم...
۱۲ فروردین
H.M.kiani2
من پیش داوری ندارم معمولاً... شاید حدس بزنم اما متقن و دقیق نه.. پس حسادت می کنند یا نمی کنند را نمی دانم... شاید هم در درک آدمها مشکل داشته باشم این هم ناشی از ذهن منطق پذیرم هست که جایی ...
🤣🤣🤣🤣🤣
۱۲ فروردین
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام
عرض ادب
خوب یاد دارم که شما از قانون و اینکه چقدر برای شما مهم هست سخن ها فرمودید با دیدن یکسری گیر دادن ها به مخاطبین شما از طرف ادیگر مخاطبین شما سوالاتی برای حقیر به وجود آمده
برقرای نظم دست شماست یا اعضای محترم؟
قانون چطور؟
اصولا همکاران افتخاری دارید؟
نیروی خودجوش چطور؟
نظرتان در مورد میلیتاریزاسیون چیست؟

اگر جایی نامفهوم است انر بفرمایید شرح دهم
گروه همیاری (support)
درود بر شما
برقراری نظم دست کاربران عزیزمان است و گروه همیاری مسوول نظارت بر آن.
تنظیم قوانین به عهده مدیران تیوال است، که البته پیشنهادهای کاربران عزیز بررسی می‌شود.
تیوال همکار افتخاری ندارد و همه نیروهای آن رسمی و مشخص هستند.
تیوال نیروی خودجوشی متصور نیست و هرگز چنین مفهومی را به رسمیت نمی‌شناسد.
درباره میلیتاریزاسیون نظری نداریم.
۱۱ فروردین
بهنام دیناری
اتفاقا دیشب داشتم بهش فکر میکردم و با شما نسبتا موافقم به لحاظ ارزش قائل شدن برای آدمها مثلا یکی منو دوس نداره نه حاش بهم میخوره من باید شعور داشته باشم و بگم چشم. بلاک یه مشکلی از دید حقیر ...
خب طرف مقابل هم متقابلا می‌تونه اون رو بلاک کنه
۱۲ فروردین
حسین چیانی
خب طرف مقابل هم متقابلا می‌تونه اون رو بلاک کنه
نمیپسندم . حتی کوچه ی بن بست هم حال گبره چه برسه به انسان. صلاح ملک خویش خسروان دانند. واقعا با فضای اینجا حال نمیکنم. شکرا لله که کاری هم ندارم.
در محاق خویش صد بار به ز جمع چون خزان
۱۲ فروردین
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
زدی ضربتی خنجرت رنگ شد
مرا ننگ اگر دست تو زخم شد
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
زنده باشید
۱۰ فروردین
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
توی خلوتش فحش ناموسی میداد
آدمی که مدام رای فلسفی میداد
پاچه خواری را مذمت میکرد
صبح ها کله هم سفارش میداد
او یک منتقد تراز اول بود
البته چه کس سفارش میداد؟
بحث او گفتگو و همدلی میبود
اعتراض؟ سفارش بلاک میداد
قصه اصلا بحث حق و ناحق نیست!
آدمی زاد برادرش را به باد میداد
عزیز برادر هیچ اجماعی نیست
یک نفر کل جمع را به فاک میداد
سیستم عزیز و خون نخوار هر لحظه
گوش به حرف همان یکنفر میداد
حرف بد نزن نزد گوش فاخر من
بل دهانم همیشه اذان میداد


۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
به مو از عشق نگو کاکو
مو خوم غرقه به دریایوم
فقط دلتنگ میشوم‌گاهی
چرا هی آه کشید ماهی
زن و دریا و عشق هرگز!
مو از اونها چه بیزاروم!

آقا محمد صفا آوردی خوشجال شدم توجه کردی. ❤
۱۰ فروردین
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید