با احترام به تلاش و زحمات گروه نمایش، من خلاقیت چندانی در این نمایش ندیدم و برام جذابیتی نداشت.
روایت و متن عین به عین از «رویای مرد مضحک» داستایفسکی برداشت شده بود و انگار فقط دوباره همون اثر رو این بار شبیه یه پادکست داشتم گوش می دادم (اگر بلیط نمایش رو خریدید و اثر داستایفسکی رو نخوندید، پیشنهاد من اینه که نخونید چون اونجا دوباره باید بشنوید). مینیمال بودن عناصر اجرا هم در چنین شرایطی باز هم از جذابیت کار برای من کم کرد. واقعیت اینه که یک ربع که از شروع نمایش گذشت فقط به احترام گروه نمایش و بر هم نخوردن تمرکز سایر تماشاگران تا پایان نشستم.
تا اینجا شاید مربوط به سلیقه من باشه و از زحمات گروه اجرا کم نمی کنه، اما دو نکته دیگه هم بود که برای من نشونه حرفه ای نبودن گروه بود: اول ساعت شروع نمایش هفت بود ولی ساعت هفت و پنج دقیقه تازه در سالن باز شد. شاید ده دقیقه تا یه ربع تاخیر برای جامعه ما چندان مهم نباشه، ولی اگر با استرس زیاد توی ترافیک عصر جمعه رانندگی کرده باشید و بدو بدو خودتون رو رسونده باشید که به موقع برسید اون وقت این تاخیر احساس بی احترامی به مخاطب رو میده (به عنوان مخاطب نمایش انتظار دارم که حداقل ده دقیقه قبل از شروع اجرا در سالن باز بشه و سر ساعت هم کار شروع و تمام بشه).
نکته دوم هم عکاسی حین اجرا بود
... دیدن ادامه ››
که صدای باز و بسته شدن دیافراگم دوربین کاملا شنیده می شد و من در دقیقه های آخر متوجه شدم که دوربین دست یه کودک ده تا پانزده ساله است.
یه گیر دیگه هم بدم و اون هم وقتی نمایشی دکور مینیمال داره و کف همون صحنه خالی هم پر از خاک و کثیفیه، اون کثیفی خیلی به چشم میاد.
آخرین نکته هم که ربطی به گروه نمایش نداره اینه که خیلی خوبه که بین تماشاگران نمایش خانواده هایی رو می بینم که همراه بچه های نوجوان به تماشا آمده اند، ولی کاش قبل از نمایش به بچه ها آموزش بدیم که حین اجرا نباید صحبت کنند.