- علاقهمند به موسیقی، ادبیات، سینما، تیاتر، ریاضی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
چقدر ممنونم که موسیقی معرفی شده است. چقدر بعد از اجر سرچش کردم و پیدا نشد. چقدر از فضای اجرا، واقعی بودن ارتباطات و بازی خوب لذت بردم. این در حالی است که نازنین و بوبوک داستایوفسکی را خوانده بودم و چقدر احتمال داشت که حوصله ام سر برود. خسته نباشید خدمت همه عوامل محترم.
به گمان من، نشانه های پیش برنده ی داستان باید از ابتدا و آهسته آهسته در اختیار مخاطب قرار بگیرند، این در حالی است که در خاک سفید، داستان عمدتا در یک چهارم نهایی نمایش پیش برده می شود و دغدغه یا حداقل دلشوره ی همراهی با دغدغه ی داستان دیر در اختیار مخاطب قرار می گیرد. اگرچه بازی ها، دیالوگ ها و ریتم نمایش تحسین برانگیز هستند. خسته نباشید به عوامل محترم نمایش.
بعد از خسته نباشید به عوامل عزیز، به برداشت من تسلط بر فضا قابل تحسین است. اما نمایش برای من نیازمند داستان جدید تر، و یا ایجاد درک بیشتر از لذت کفتر بازی بود.
بعد از خسته نباشید به عوامل عزیز، برای من متن که هرگز از ریتم نمی افتاد و بازی ها که قوی و تقریبا هم سطح بودند، لذت بسیاری ایجاد کرد. تسلط و احاطه گروه موسیقی هم البته بسیار موثر است.
بازی ها بسیار خوب هستند. به آن اندازه که اصلا از بازیگرهایی با این سن و سال اندک انتظار نمی رود. متن شسته رفته و جمع و جور و بسیار خلاق است. آنقدر که هرگز از ریتم نمی افتد و خسته کننده نمی شود. و پایان بندی به گمان من از بهترین هاست. خسته نباشید و امید تکرار این اجرا.
به برداشت من، موسیقی لطف بزرگیست در حق اجرا. آن را زنده نگه می دارد و از ریتم افتادن های معدود متن را جبران می کند.
و در انتها خسته نباشید به همه عوامل عزیز.
ستاره عزیز سپاس که به گروه موسقی اشاره کردید...من همبه عنوان کارگردان به این ویژگی موسقی واقفم و به همین دلیل گروه موسیقی زنده رو در اجرا اضافه کردم...کاملا درست فرمودید بهخصوص که گروه موسیقی نمایش ما هر کدومشون ویژگی و خلاقیت بالایی دارند که من افتخار داشتم باهاشون همکاری کنم.
برای من، اگر در طول اجرا ساعتم را چک نکرده باشم، احتمالا به این معنی است که اجرا به مذاقم خوش آمده. که درگیر شده ام. که در جستجوی جواب سوالات داستان، یا احساسات حاکم بر فضا، توی خودم بوده ام. بازی ها به چشم من خوبند. هیچکس هیچوقت بیکار نیست. یا دیالوگ میگوید یا به دیالوگ دیگری واکنش نشان می دهد یا رفتاری در جهت ایجاد شناخت بیشتر از شخصیتش دارد. متن خودش به چالش های خودش میپردازد. برای مخاطب سوال ایجاد می کند که کسی چرا علت جدایی را جویا نمی شود؟ و دقیقا همان وقت خود متن میپرسد که کسی چرا علت جدایی را جویا نمی شود؟ خسته نباشید و آرزوی موفقیت.
من از تماشای این نمایش لذت بردم. خندیدم. بسیار خندیدم. به شرایط موجود و البته به خودم و انعکاس افکار خودم در متن. بازی ها به برداشت من قوی هستند و ریتم هیچ موقع خسته کننده نمی شود. خسته نباشید و آرزوی موفقیت.
بی تردید بازی آقای همتی ،تغییرات احوال و تسلط بسیارشان بر آن بسیار تماشایی است و متن اگه چه که بسیار خواندنی و شنیدنی است، اما ریتم نمایش برای من مخصوصا در نیمه پایانی اندکی افتاده بود.
برای من چقدر باعث خوشحالی است که نمایش ها طراحی، تمرین و اجرا می شوند و امیدم که خستگی هرگز بر عوامل غلبه نکند.
بازی به عنوان تنها بازیگر یک تئاتر کار دشواریه که آقای گرجی خوب از پسش بر اومدن. نمادسازی ها لذت بخش و نزدیک هستن، و فضا، سالن، نور و صدا، مناسب نمایش.
من موقع ورود جیب هام خالی بود. بعد از اجرا ولی با خودم یه دست کنده شده ی دایناسور و یه لنگه ی جوراب توی جیبم برگردوندم.
بعد از خسته نباشید به تیم محترم، من معتقدم که جای رشد و بهبود برای این نمایش باز است. متن و بازی ها هر دو جای پیشرفت دارند. متن به گمان من باید اندکی از "قشنگ نویسی" دور شود.
بعد از خسته نباشید به همه ی تیم، متن نمایش برای من قوی و پر کشش بود. در کارگردانی به گمان من توجهات ویژه ای خرج شده بود که نمایش را جذاب تر میکرد. موسیقی، نور و صحنه مورد پسند من بود و همچنین موضوع برایم جذابیت داشت و در من تفکر ایجاد میکرد.
صندلی ها فقط به گونه ای چیده شده اند که مخاطبان اگر در اواسط ردیف ها نباشند، گردن درد خواهند گرفت که از لذت تماشای اجرای خوب اندکی میکاهد.
حالا که بعد از گذشت چند ماه از تماشای این تیاتر، اینجا چیزی مینویسم، اندکی وابی سابی خوانده ام، قدری از تئوری ایکبانا میدانم، میازاکی و آثارش را بهتر میشناسم و در تلاشم که بدانم چه تفکری پشت هیراکیری قرار دارد. این به گمان من به این معنی است که نمایش رسالتش را به تمامی انجام داده. مخاطب را موقع تماشا و بعد تر موقع یادآوری آن تماشا، غرق لذت کرده است. او را نسبت به موضوعی کنجکاو و مشتاق کرده و آنقدر قدرتمند بوده که کنجکاوری اش را به اقدامِ هر چقدر کوچک کشانده است.
متنِ فاخر آقای بیضایی، قصه، نثر و کلمه بازی های فراوانش، شوخی ها و جدی هایش، بازی خوبِ خانم هاشمی، نوازندگان و البته کارگردانی خانم آدینه عزیزالبته ترکیبِ تماشایی ایجاد کرده است که می تواند اسباب حال خوب در این بازی ناخوب بازیخانه دنیا باشد.
برای من حضور طولانی بازیگر ها روی صحنه وقتی که قرار نیست نقشی داشته باشند، گاهی آزار دهنده می شد. فارغ از آن، بازی آقای گرجی مخصوصا در نیمه ی دوم نمایش، بسیار تماشایی شد و پردازش این چنینی به تاریخ هم البته برایم بسیار تحسین بر انگیز است. نمایش های آقای برهمنی به گمانم از ماندگار ترین ها در حافظه ی آدم ها باشند.
هنرمندانی که سنی ازشان گذشته و بازی زندگی واقعی شان را بازی کرده اند، حالا همین بازی را روی صحنه و برای تماشاچی دوباره بازی می کنند و لذت و تفکر ارائه می دهند. آواز های آقای ایرج راد لطف تماشا را بسیار زیادتر کرده است و تسلط بر صحنه و قدرت بازیگری تماشایی هستند.