در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال فاطمه درخشان | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 04:01:44
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
»لایه‌های پنهان فروپاشی شخصیت»
یادداشتی بر نمایش «گردن»
منتشر شده در روزنامه توسعه ایرانی به تاریخ یکم تیر 1401

«گردن»، خدای کشتار دیگری ... دیدن ادامه ›› است، با این تفاوت که به جای اینکه یک کمدی تراژیک درباره تناقض‌های دنیای مدرن باشد، روایتی تراژیک از تنش‌های فردی و فروپاشی شخصیت در اثر روابط اجتماعی متزلزل با اطرافیان است. «گردن» در سطحی‌ترین لایه معنایی، روایت‌گر زندگی خانواده‌هایی از طبقه متوسط است که ظاهراً نگران فرزندان و در پی حفاظت از آنها هستند. والدینی که به‌خاطر کبودی «گردن» فرزند خردسال خود به مهدکودک آمده‌اند و برای ابراز این نگرانی به سیستم نظارتی، آموزشی و تربیتی مهدکودک و والدین کودک مقصر، معترض‌اند. بنابراین در نگاهِ اول «گردن» بازتاب این نگرانی‌ها و تلاش برای رفع آن توسط خانواده‌هایی است که درگیر این مسأله شده‌اند.

روند ابتدایی داستان، نشان‌دهنده یک فرایند معمول و معقول است، تصویر خانواده‌هایی که ظاهراً منسجم هستند و در پی حمایت و حفظ آرامش و امنیت خود و فرزندانشان‌اند و در آن سوی دیگر مسئول مهدکودک قرار دارد که در غیاب مادر خود که مدیر اصلی مهد است، تلاش می‌کند بدون خدشه دار شدن اعتبار مهدکودک در مقابل والدین و اعتبار خود در مقابل مادر، این مسأله ختم به خیر شود.

کبودی «گردن» دختربچه‌ای به نام آوا که ظاهراً توسط پسربچه‌ای به اسم امیرعلی ایجاد شده نقطه شروع داستان است که به نظر می‌رسد اتفاقی قطعی است. اما داستانِ اصلی، در لایه‌های زیرین آن و در پس زمینه فرآیند زندگی تک‌تکِ شخصیت‌های آن یعنی والدینِ بچه‌ها و مربی مهد نهفته است. روایت‌های مستقلی که همه به یک حادثه ختم می‌شود و آن هم کبودی «گردن» آواست. که رفته‌رفته با به تصویر کشیده شدن واقعیت‌ها و شواهدی دیگر، علت این واقعه قطعی مبهم‌تر و عامل آن در نظر مخاطب تغییر می‌کند. «گردن» روایت خشونت میان دو کودک نیست، روایت بسیاری از مسائل و تضادهای خانوادگی میان زن و شوهر، والدین و فرزندان، خشونت خانگی، تضاد میان شهروندان یک جامعه، برخی مسائل اخلاقی مانند به وجود آمدن گرایش‌های جنسی جدید و تأثیر آن بر خانواده و غیره است.

نمایش «گردن»، راوی سرخوردگی‌ها و ناکامی‌های اجتماعی، روانی و جنسی شخصیت‌های داستان از دوران کودکی است که برآیند آن در جلسه گفتگویی ظاهراً متمدنانه میان والدین کودکان و در خلال دیالوگ‌های رد و بدل شده و همه کنش‌ها و واکنش‌های شخصیت‌ها متبلور می‌شود. تضاد میان والدین فرزندان و ضعف در سیستم تربیتی آنها به دلیل ناکامی‌ها و تجربیات تلخ دوران کودکی والدین از گذشته تا به امروز در این نمایش تصویر می‌شود. تک‌تک دیالوگ‌ها و حتی مونولوگ‌ها دارای بار معنایی هستند و نشان‌دهنده تنش‌ها، چالش‌ها و نقاط ضعف و فروپاشی شخصیت‌ها که در طول زندگی خود تجربه کرده‌اند.

در اپیزودهای کوتاه که روایتگر زندگی هر یک شخصیت‌هاست، یک نگاه زمینه‌ای و تفسیرگرایانه جامعه‌شناختی و روانشناختی قابل‌مشاهده است و رفت و برگشت دائمی زمانی و مکانی و تفکیک آنها در خلال نمایش که روایت‌کننده چالش‌های شخصیت‌ها در گذشته و تأثیر آن بر زمان حال است، در نقطه عطف‌های حساب‌شده به درک این روایت‌ها و ارتباط آنها با هم به مخاطب، کمک شایانی می‌کند. این نوع روایتگری در نمایش «گردن» با توجه به نوع اجرای متفاوت و متمایز آن توسط بازیگران، نقطه قوت قابل‌توجهی است.

در «گردن»، از هیچ نوع آکسسوری جز چند بطری آب استفاده نشده است. بجز در چند نقطه از داستان هیچ ایده خاصی در نورپردازی وجود ندارد، چون شما شاهد فرم اجرای متفاوتی از بازیگران هستید. نوعِ اجرایی که به روند روایتگری آن کمک می‌کند. بازی‌های دیالوگ‌محور، اکت‌های کم، حساب شده و نمادین. می‌توان گفت غالب حرکات بازیگران نمادین است. به نظر می‌آید این فرم از اجرا یعنی اکت‌های نمادین بازیگران، خالی بودن صحنه و نبود آکسسوری را توجیه می‌کند؛ چرا که چنین روایتگریِ تاریخی و فرآیندی را بی‌نیاز از صحنه دکوراتیو می‌کند.

در خلال روایت، مکرراً شاهد استفاده نمادین از «گردن» هستیم که یک عضو میانی و متصل‌کننده سر به قسمت پایینی بدن است، تفکیک زمانی و مکانی را می‌توان در جابه‌جایی‌های به پیش و پسِ اندک و محدود بازیگران به خوبی مشاهده کرد. بیان دیالوگ‌ها در زمان‌ها و مکان‌های مختلف توسط بازیگران در حالی که در یک نقطه ساکن ایستاده‌اند، از جذابیت‌های بصری و خلاقانه این نمایش است؛ چرا که تماشاگران را به واکاوی بیشتر در چهره‌ها و دیالوگ‌ها وامی‌دارد. در نمایش «گردن» تماشاگر مدام درگیر جستجو و درک حالات ظاهری مانند تغییرات چهره و صدا و حالات درونی شخصیت‌هاست. این ویژگی تماشاگر را تا آخر با روند روایت درگیر می‌کند.

اما این ویژگی تاحدودی می‌تواند به عنوان نقطه ضعف نمایش از سوی تماشاگران به حساب آید؛ چرا که این فرم اجرا نیازمند مخاطبی فعال، هوشمند و دارای تخیل قوی است که در لحظه بتواند میان شخصیت‌ها، دیالوگ‌هایشان، تفکیک‌های زمانی و مکانی، داستان زندگی تک تک آنها، انواع مسائل اجتماعی و روانی مطرح شده و حادثه محوری داستان رابطه برقرار کرده یا به عبارتی قطعات مختلف را مثل یک پازل کنار هم بگذارد و نمادهای مکرری که از سوی بازیگران دریافت می‌کند را تفسیر کرده یا حتی خودش معنای جدید و متفاوتی به روایت‌ها بدهد. تا جایی که به گفته رولان بارت با پدیده مرگ مؤلف روبه‌رو هستیم که نقطه اوج آن هم می‌تواند انتهای نمایش و پایان نیمه‌باز آن باشد. به همین دلیل چنین فرمی در نمایش می‌تواند برخی مخاطبین را دچار ابهام و گنگی در فهم سیر داستان کند.

از نقاط قوت دیگر نمایش «گردن»، روایت داستان در جامعه ایرانی است. «گردن» روایتگر مسائل و تنش‌های افراد در موقعیت‌هایی است که برای مخاطب باورپذیرتر است و او را قادر به همذات‌پنداری می‌سازد. به نظر می‌رسد که امروز برای بیان مشکلات و مسائل اجتماعی و روانی در میدان تئاتر به چنین نمایش‌های اقتباس شده، در بستری بومی و محلی نیاز داریم.

فاطمه درخشان؛ دکتری جامعه‌شناسی فرهنگی
لینک یادداشت:
https://www.toseeirani.ir/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D9%87%D9%86%D8%B1-14/43655-%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%BE%D9%86%D9%87%D8%A7%D9%86-%D9%81%D8%B1%D9%88%D9%BE%D8%A7%D8%B4%DB%8C-%D8%B4%D8%AE%D8%B5%DB%8C%D8%AA
سرکار خانم، به نظرم تیک افشا باید فعال بشه🙏🏻🙏🏻🌹🌹
۰۲ تیر ۱۴۰۱
سالار ناجی
بنده هم نمایش رو دیدم و پسندیدم و هم یادداشت شمارو ۲،۳بار خواندم و دوست داشتم اما اون گروه بنده خدا شاید بخواهند مخاطب پله پله وارد فضای مهد کودک بشه شاید بخوان مخاطب در جریان نمایش متوجه نبود ...
دوست عزیز منظور من از پیامی که پاک کردم هم همین بود، حداقل در این فضا می توانیم معاشرت سالمتر و دوستانه ای داشته باشیم، چون همه افراد حاضر در اینجا قطعا از سرمایه فرهنگی بالایی برخوردار هستند، به من تذکر داده شد، بنده هم اطاعت امر کردم و تیک افشا رو فعال کردم، دیگر نیازی به اثبات نیست. من هم خواهان دیده شدن و رشد گروه سازنده این نمایش هستم، در غیراینصورت چنین یادداشتی نمی نوشتم. همه برای این منظور در این فضا گرد هم آمدیم، در غیراینصورت جز صرف وقت بیهوده، عایدی ندارد. اگر تیم سازنده نمایش با شما هم نظر هستند، من یادداشت خودم را از اینجا برمیدارم. برای شما آرزوی موفقیت میکنم.
۰۲ تیر ۱۴۰۱
فاطمه درخشان
دوست عزیز منظور من از پیامی که پاک کردم هم همین بود، حداقل در این فضا می توانیم معاشرت سالمتر و دوستانه ای داشته باشیم، چون همه افراد حاضر در اینجا قطعا از سرمایه فرهنگی بالایی برخوردار هستند، ...
همچنین ، در هرشکل بنده از مطالعه این یادداشت و یادداشت های قبلیتون لذت بردم البته با تیک اسپویل🙏
۰۲ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
روایت تمسخرآمیز جنگ از زبان حیوانات
یادداشتی بر نمایش «تاکسیدرمی»
منتشر شده در روزنامه توسعه ایرانی/ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۱

«تاکسیدرمی» یک کمدی سیاه، تمثیلی و از نظر معنایی چندلایه‌ای است. بدین معنا که نویسنده و کارگردان هوشمندانه دغدغه‌ها و انتقادات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی خود را در قالب طنزی تمثیلی و ظاهراً در مورد یک پدیده اجتماعی مشخص در مکان و زمانی معین بیان کرده‌اند. تاکسیدرمی یک نمایش تمثیلی و استعاری است، زیرا یک روایت چند اپیزودیست که همه شخصیت‌های آن حیوانات مختلف در مکان‌ها و موقعیت‌های متفاوت هستند. روایت‌های اپیزودها حاوی دلالت‌های اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی و سیاسی مشخص و متمایزی است که در پیکره نمادهایش که همان حیوانات هستند قرار داده شده است. روایتی که در لایه اول و ظاهری بیان می‌شود، همان معنایی نیست که راوی قصد دارد به مخاطب منتقل کند. این معنا در لایه دیگر پنهان است. پس می‌توان لایه دوم و پنهان را روایت حقیقی دانست و ارزش تمثیل و در واقع بنیاد آن نیز در همین لایه قرار دارد. در سطح اولیه نمایش به نظر می‌آید به وسیله حیوانات در منطقه و با لهجه خاصی دیالوگ‌های سطح پایینی در قالب طنز بیان می‌شود تا خنده بر لبان مخاطب بیاورد و گاه آنها را به قهقهه هم بیندازد؛ اما در لایه‌های زیرینِ روایت‌ها در اپیزودهای مختلف که بی‌ارتباط با هم نیستند، ... دیدن ادامه ›› پیام‌های مهمی به گونه انتقادی منتقل می‌شود.

تاکسیدرمی می‌تواند یک روایت کلی از تصاویر سیاه جنگ و پیامدهای آن در هر جای دنیا و به صورت عام باشد؛ اما لهجه بازیگران و استفاده از نام مکان و زمان‌های مشخص مانند مسجد جامع خرمشهر، کردستان، گردان قاطریزه، شط‌العرب، خلیج همیشگی فارس، سوم خرداد 1361 و غیره مخاطب را درگیر جنگ ایران و عراق می‌کند.

تاکسیدرمی روایت ابعاد مختلف غیرانسانیِ جنگ و حکایتِ رنج‌ها، غم‌ها و سختی‌های آن در حین و پس از آن، از زبان گروه‌ها و اقشار مختلف درگیر در جنگ است. در اپیزودهای مختلف، شاهد روایت این گروه‌ها هستیم: جنگ‌زدگان و آواره‌هایی که از خانه و کاشانه خود بیرون شده و یا برای دفاع از ناموس و خاک خود ایستادگی کردند، باقی‌مانده‌هایی که از این شرایط در جهت افزایش و حفظ منافع خود سوءاستفاده کرده‌اند؛ گروه‌هایی که شاهد واقعیات تلخ و گاه غیرعامدانه جنگ بوده‌اند؛ گروهی که از سر رشادت، شجاعت و ایثار برای دفاع از خاک و مردم سرزمینشان از جان و مال خود گذشتند که گاه ممکن است با وعده‌های ایدئولوژیکی و ارزشیِ این‌گونه جانفشانی‌ها نیز همراه شود؛ گروه‌هایی که به دلیل تفاوت‌های ایدئولوژیکی و سیاسی در کشور نیستند و در این میان به دنبال سهم‌خواهی خود هستند و در آخر گروهی که پیوندهای نزدیکشان به دلیل نزدیکی سرزمین‌ها (به قول خوزستانی‌ها زندگی هورنشینی) و اشتراکات فرهنگی قبلی، پس از جنگ از بین رفته است. همه این پیام‌ها و روایت‌ها در لایه پنهان نمایش گنجانده شده و این ویژگی نمایش را از شعاری شدن دور کرده و با سویه طنز و تمثیلی ابعاد انتقادی آن را تیز و برنده‌تر می‌کند.
کشف لایه دوم معنایی زیرکی و خبرگی می‌خواهد؛ زیرا لایه ظاهری روایت، همان قدر می‌تواند پنهان‌کننده معنا باشد که آشکارکننده آن. در بن هر تمثیلی، تشبیه یا استعاره‌ای وجود دارد و تمثیل برحسب مقتضیات آنها به صورتی یکپارچه پرورانده می‌شود. اینکه چقدر مخاطب درگیر فضای طنزآمیز روایت‌ها شود یا درگیر مباحث انتقادی و تراژیک، بستگی به قرابت مکانی مخاطب با منطقه نیز دارد که روایت‌ها در آن صورت می‌گیرد. طبیعتاً مخاطب اهل خوزستان، که یا دوران جنگ را تجربه کرده و یا جزء نسل‌های بعدی است که شاهد پیامدهای جنگ بوده است، بیش از سایر مخاطبان درگیر معانی پنهان در لایه‌های زیرین روایت‌ها می‌شود. هر چند که بسیاری از مخاطبین آگاه نیز از طریق همذات‌پنداری می‌توانند به لایه‌های زیرین دست یابند و خود را غرق در لایه‌های سطحی طنزآمیز نکنند.

در شرایط حال حاضر جامعه، به کارگیری قالب طنز در نمایش که در ظاهر هدف سرگرم‌کنندگی دارد، بیش از سایر گونه‌ها و ژانرها می‌تواند بیانگر انتقادات تند و تیز راویان نمایش باشد. به کارگیری شوخ‌طبعی‌های عامیانه که باختین از آن با عنوان فرهنگ کارناوال یاد می‌کند مانند ترکیب‌های کلامی خنده‌دار و تمسخرآمیز شفاهی به شکل واژگانی خودمانی و لغوگویی‌های بومی و عامیانه مربوط به همان جامعه، می‌تواند خنده‌ای تولید کند که نیروی رهایی‌بخش، آفریننده و خلاق داشته است. بنابراین در این نوع طنز،‌ مسأله بی‌ادبانه بودن کلمات و دیالوگ‌ها نیست،‌ بلکه آن نیروی خنده‌ای است که به زبان تزریق می‌شود و از این طریق، ادبیات رسمی و مسلط از بین می‌رود که منجر به مونولوگ و تک‌صدایی شدن می‌شود.

طراحی صحنه با توجه به نوع سالن نمایش و امکانات موجود، ساده و همزمان کاربردی است. از همه فضای صحنه استفاده شده و میزانسن‌ها متناسب با محتوا و موقعیت کاراکترها طراحی شده‌اند. طراحیِ حضور و حرکت‌های شخصیت‌ها در ظاهر حیوانات به گونه‌ای ظریف و هنرمندانه است، به طوری‌که تماشاگران از حالات بازیگران و نحوه دیالوگ‌هایشان می‌توانند به خوبی با شخصیت‌ها ارتباط برقرار کنند. استفاده از موسیقی‌های ملی، بومی و محلی در برخی اپیزودها و موسیقی کلاسیک جهانی در اپیزودهای دیگر مناسب و بجاست و فارغ از لحظات طنز و خنده‌آور می‌تواند حس و حال تراژیک بودن روایت را به مخاطب منتقل کند؛ همان‌ زمانی که مخاطب می‌تواند برای دستیابی به لایه‌های زیرین نمایش به گفتگوی درونی با خود بپردازد. تنظیم و کاربری نور به روش خاصی انجام نشده اما نسبتاً با مضمون نمایش و روایت‌ها و شخصیت‌های نمایش هماهنگی دارد. بازی اغلب بازیگران به خاطر نوع بیان، لهجه، میمیک و فیزیک خاص قابل تحسین است؛ اما نوع بازی برخی بازیگران مانند شخصیت کبوتر که در یکی از اپیزودها به صورت مستقیم پایان قصه خود را تعریف می‌کند و با تماشاگران به طور مستقیم ارتباط می‌گیرد (که این خود جزئی از خلاقیت تیم سازنده است) و یا شخصیت کرمِ قلاب ماهیگیری و وزغ که همه این نقش‌ها را یک بازیگر ایفا می‌کند، قوت کار او را با فاصله از دیگر بازیگران نشان می‌دهد.

نمایش «تاکسیدرمی» به کارگردانی مجتبی رستمی‌فر، اجرایی مبتنی بر طراحی تمثیلی، نشانه‌شناختی و تحلیل‌های تأویلی و نمایشی مبتنی بر رویکرد طنزآمیز است که با رویکردی نو و خلاقانه، حال و هوای جنگ را از زبان حیوانات و تأثیر آن بر افراد، جامعه و طبیعت در قالب انتقاد اجتماعی و سیاسی مطرح می‌کند. روایتی از زاویه متفاوت که کمتر کسی به آن توجه می‌کند. به همین دلیل در کل نمایشی دیدنی، قابل‌تحسین و تاثیرگذار است.

فاطمه درخشان
دکتری جامعه‌شناسی فرهنگی
لینک یادداشت:
https://www.toseeirani.ir/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D9%87%D9%86%D8%B1-14/42586-%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%AA%D9%85%D8%B3%D8%AE%D8%B1%D8%A2%D9%85%DB%8C%D8%B2-%D8%AC%D9%86%DA%AF-%D8%A7%D8%B2-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D8%AD%DB%8C%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%A7%D8%AA

خیلی خوب و کامل نوشتید
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۱
[ دوست عزیز و تماشاگر ارجمند نمایش تاکسیدرمی ]
به پشتوانه ی حمایت های بی دریغ و خالصانه ی شما توانستیم فصل نخست اجراهای خود را با سربلندی در مرکز تئاتر مولوی به پایان برسانیم و این الطاف مهربانانه ی شما بود که ما را بر آن داشت تا فصل تازه ی اجراهای خود را (از 16 خردادماه) در پردیس تئاتر شهرزاد آغاز نماییم.
...
لینک پیوست شده به این پیام، هدیه ی کوچکی است از طرف گروه نمایش تاکسیدرمی. پاینده باشید.
https://drive.google.com/file/d/1k1nBkIBrbAuY2A0jjSn_31NxHSgS0vhk/view?usp=sharing
...
۱۰ خرداد ۱۴۰۱
مجتبی رستمی فر
[ دوست عزیز و تماشاگر ارجمند نمایش تاکسیدرمی ] به پشتوانه ی حمایت های بی دریغ و خالصانه ی شما توانستیم فصل نخست اجراهای خود را با سربلندی در مرکز تئاتر مولوی به پایان برسانیم و این الطاف مهربانانه ...
سلام و درود
آقای رستمی پور امیدوارم در کارهای آتی هم همینطور بدرخشید
برای شما و گروه پرتلاش‌تون آرزوی موفقیت میکنم و بابت هدیه ارزنده‌تان سپاسگزارم??
۱۲ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
«تجاوز شبه دموکراتیک» ؛
یادداشتی بر نمایش فرایند به کارگردانی علی کرسی زر
منتشر شده در روزنامه «توسعه ایرانی»، پنجشنبه اول اردیبهشت ۱۴۰۱

هربرت مارکوزه از مهم ترین اندیشمندان مکتب فرانکفورت در اثر خود با نام «انسان تک ساحتی» بیان می کند در جامعه مدرن که در آن شاهد رشد تکنولوژی و به دنبال آن رشد رفاه انسانها هستیم به همان اندازه روح آزادی، عصیان گری و انتقادی از آنها سلب شده و آنها را به انسان های تک بعدی، مسخ شده و تنها تبدیل کرده است. در ادامه مارکوزه ادعا می کند که در چنین جامعه ای هر آن کس که در فکر زندگی آزاد باشد، از نظر دستگاه حاکمه به عنوان دشمن جامعه سرمایه داری معرفی شده، زیرا بیداری انسان ها، مانع بهره وری و منافع صاحبان قدرت خواهد شد. به همین دلیل سوال همیشگی مارکوزه به عنوان یک اندیشمند جامعه شناس این بوده است که چگونه می توان انسان را از قید این اسارت رهایی بخشید؟ در جهان ادبی نیز می توان به خوبی اندیشه های مارکوزه را در آثار کسانی نظیر کافکا نویسنده آلمانی و کوبوآبه نویسنده ژاپنی دید. در نوشته های هر دو ردپای وجود جهانی هر چند مدرن و دموکراتیک، انسان ستیزی و مسخ شدگی را حتی در عمیق ترین روابط انسانی که در تار و پود ساختارهای اجتماعی تنیده شده را مشاهده کرد.
نمایش فرایند که ظاهرا اقتباسی از این تفکر در آثار کافکا و غالبا داستان تجاوز قانونی کوبو ... دیدن ادامه ›› آبه است، به خوبی توانسته است نابودی فردیت و مورد تعرض قرار گرفتن حریم شخصی و درونی انسانی را بهطور نمادین به تصویر بکشد. در واقع «فرایند» به ظاهر یک کمدیِ اقتباسیِ درام است که بیشتر می توان آن را تراژیک قلمداد کرد.
شروع نمایش با ورود آقای کا نماد یک انسان مسخ شده در دنیای امروزی همراه با یک درِ متحرک است که می تواند نماد تعرض و خشونت اما با چهره ای زیبا و قانونی در این روایت باشد، البته تعرضی که تا جایی می تواند خودخواسته باشد. نمایش گویای تعارض میان هویت فردی و جمعی آقای کا است. فردی که تلاش می کند مرز میان حریم شخصی و درونی خود را با دنیای بیرون و حیات جمعی حفظ کند اما موفق نمی شود. آقای کا نماینده فردی است که در ابتدا برای اینکه فضای درون و شخصی خود را با دیگران به اشتراک نگذارد، مقاومت می کند و حتی این مسئله را از طریق قانونی پیگیری می کند اما به تدریج که از هویت فردی خود خالی می شود به پذیرش می رسد. موضوع از میان رفتن هویت و آزادی فردی در مقابل ساختار جامعه و منفعل بودن آدمی در دنیای مدرن بدون هیچ گونه خشونتی و حتی به شکل قانونی و مدنی، هم در داستان محاکمه کافکا و هم تجاوز قانونی کوبو آبه روایت و به نقد کشیده شده است. این روایت و اقتباس از کافکا و کوبوآبه در نمایش فرایند از نقاط قوت این نمایش است.
قطعا دکور مینیمال، کاربردی و خلاقانه، متناسب با روایتِ داستان و در خدمت متن بوده و کمک بزرگی به روند آن کرده است. جمع و باز و بسته شدن و متحرک بودن طراحی صحنه خود نماد تحمیل تغییرات به شخصیت اصلی داستان است. نورپردازی نیز در خدمت شخصیت پردازی هاست اما در نمایشی که شخصیت محور است چنان کار فوق العاده ای نبوده است و به نظر می آید که روندی غیر از این، از نورپردازی صحنه انتظار نمی رفت. اما در کل آکسسوری ها، میزانسن و موسیقی به یک اندازه در تاثیرگذاری فرم نمایش بر مخاطب تاثیرگذارند.
سپهر طهرانچی به خوبی توانسته از عهده ایفای نقش آقای کا برآید، وضعیت جسمانی، حرکات بدن و چهره وی درماندگی و مورد تعرض قرار گرفتن این نقش را به خوبی نشان می دهد. وی انتخاب خوبی برای این نمایش بوده است. بهطور کلی میتوان گفت که همه بازیگران در خدمت متن و صحنه بودند. با این حال اگر مخاطبِ داستان تجاوز قانونی کوبو آبه را خوانده باشد، روایت های کلی و حذف جزئیات برایش حوصله سر بر خواهد شد چون به جزئیات آگاه است و از پیش نشانه ها و نمادهای حذف شده را رمزگشایی کرده است. این بدین معناست که نمایش فرایند چیزی فراتر از یک اقتباس است و آشکارا و بهطور مستقیم به بسیاری از زوایای داستان تجاوز قانونی اشاره کرده و این موضوع انتظار مخاطب حرفه ای را بالا می برد. با این حال در روند روایت به دلیل کلی گویی ها نقاط مبهمی نیز وجود دارد حتی برای کسانی که از داستان مطلع نیستند. البته به این نکته نیز باید توجه کرد که عواملِ تولید نمایش با محدودیت های اجرایی، زمانی و مکانی رو به رو هستند و این می تواند بر نوع به تصویر کشیدن روایت تاثیرگذار باشد.
فرایند نمایشی است که مخاطب را با خود همراه می کند و وی را همچنان در موقعیت تفکر و تحلیل قرار می دهد تا جایی که می تواند او را وادار کند که با شخصیت اصلی داستان همزادپنداری کند که آیا من هم در دنیای حاضر مورد تجاوز قانونی یا خشونت شبه دموکراتیک انسانی قرار گرفته ام. اما در انتها با توجه به وجود یک درِ متحرک که به عنوان منشا بدبختی آقای کا تصویر شده است، این سوال پیش می آید و ذهن مخاطب را با خود درگیر می کند که مورد خشونت و تعرض قرار گرفتنِ ظاهرا دموکراتیک آقای کا، آیا یک اتفاق ساختاری، جبری و انفعالی است و یا اینکه خود آقای کا در شروع این تجاوز دخیل بوده است؟ آیا در دنیای مدرن این ما انسان ها، خود، شرایط مورد تجاوز قرار گرفتن را فراهم می کنیم یا به طور کلی منفعل هستیم و این ساختار جامعه در اشکال مختلف اجتماعی، حقوقی در قالب نهادهای قانونی و سیاسی و فرهنگی در قالب رسانه ها مورد تجاوز دموکراتیک و شبه انسانی قرار می گیریم؟ آیا همه افراد جامعه تحت انقیاد این نهادها قرار می گیرند، یا اینکه اقلیتی می توانند تحت لوای همین نهادهای قانونی بر اکثریت مسلط شوند؟ اقلیتی که با روشی نرم و غیرخشونت آمیز سعی بر انقیاد اکثریت می کنند: « «اون چیزی رو که انکار میکنی باعث شکستت میشه، اما اون چیزی که قبول میکنی فقط! باعث میشه تغییر کنی ...».

فاطمه درخشان
دکترای جامعه‌شناسی فرهنگی
سلام و احترام
من با بخشی از فرمایشات شما مخالفم.
شما فرمایشتون رو با صحبت مارکوزه پیرو رشد تکنولوژی و به تبع اون افول آزادی‌های انسانی شروع کردید
این نمایش آن‌چنان در حال و هوای رشد تکنولوژی حرفی نداشت تا بزنه. تصور می‌کنم بیشتر در حال بیان یک ارجاع تاریخی مناسب با احوالات صد سال اخیر ... دیدن ادامه ›› وطن بود.
شما وقتی آقای کا رو می‌بینید که در رو باز می‌کنه و منزلش اشغال میشه. خانواده غاصب ریشه‌دارتر میشن و همه جا رو فتح می کنن. قوانین جدید رو اونا وضع می‌کنن. آقای کا به دفتر وکیل میره، باز مراجعه می‌کنه و می‌بینه خانواده متجاوز گرچه متجاوز هستن اما حرف از عدالت می‌زنن. حتی ژست دفاع از حقوق آقای کا زده میشه.
آقای کا رو از سطحی که در اون قرار داشت خفیف‌تر می‌کنن و به سمت ذلت سوق میدن.

عرضم اینه منکر تاثیر آقای مارکوزه بر افکار سایرین نیستم لیکن تصور من اینه اگر هم اقتباسی از آثار آبه و همین‌طور کافکا شده، از این منظر نبوده.
۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۱
فاطمه درخشان
سلام آقای عبدی عزیز ابتدا تشکر میکنم که متن این حقیر رو تا انتها خواندید و عذرخواهی میکنم به خاطر تاخیر در پاسخگویی با شما در این موافقم که المان تکنولوژیک در نمایش دیده نمی شود، اما بنده ...
از نظرات شما لذت می‌برم
بازم تئاتر دیدید لطفا بنویسید
ممنون
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۱
محمد حسین عبدی
از نظرات شما لذت می‌برم بازم تئاتر دیدید لطفا بنویسید ممنون
نظر لطف شماست
من همچنان خودم‌رو شاگردی بیش در این عرصه نمیبینم و در حال مشق روش هستم، قبل از کرونا بیشتر مینوشتم در صفحه تیوال بنده نقدهام هست، اما با توجه به بهبود شرایط بیشتر خواهم نوشت.
ممنون از همراهی تون??
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اگه بگم که آقای کا رو تو بخشی از وجود خودم دیدم این بده؟ یا چی!
اینکه بیشتر بلیت‌ها تقریبا از یکماه قبل پیشفروش میشن و الان در قسمت نظرات کاربران بیش از اینکه نظر یا نقدی ببینیم پیام‌هایی مبنی بر خرید و فروش بلیت رو می‌بینیم این یعنی بازار سیاه ایجاد شده؟
پیش از این یکی دو نفر گاها پیش میامد که بعد از خرید بلیت نمی‌توانستند حضور پیدا کنند و اطلاع میدادند، اما این تعداد پیام از طرف اکانت‌های تازه ایجاد شده کمی عجیب نیست؟
یا اینکه تیوال شده مکانی برای راه افتادن بازار سیاه؟!
تماشای نمایش های کرونوس، آشویتس زنان و فرمالیته به من ثابت کرد که با نمایشنامه ها و گروه قوی ای روبرو هستم. قطعا کارهای گروه آقای صفری و خانم حاجی زینل بی اغراق جزو بهترین ها برای من بودند و همیشه دوست داشتم که نمایشی با نمایشنامه ای ایرانی از این گروه درجه یک ببینم. نمایش نامه کباب با همان قوتِ کارهای قبلی،، اما با ژانری متفاوت، اثر قابل توجهی است و قطعا در کنار کارگردانی و گروه اجرا و سایر عوامل اجرا، کباب رو به یک اثر درخور دیگری در کارنامه این عزیزان تبدیل کرده است. نقطه قوت نمایشنامه های قبلی آقای صفری در فضایی غیرایرانی، شخصیت پردازی های ملموس و قابل درک بوده و همین نقطه قوت، کباب را، که یک اثری ایرانی ست ا به کار خوبی تبدیل کرده است تا جایی که برخی ضعف ها در اجرا را نیز پوشش می دهد. استفاده از بازیگران جوان و تازه کار اگر موجب ضعف کار شود باز هم خود یک نقطه قوتی است که به نظر بنده این روزها تئاتر به آن نیازمند است. کارگردانی رها حاجی زینل مانند کارهای گذشته آشویتس و هولودومور در عین تفاوت، کاری درخور و قابل قبول است و امید می رود که در آینده شاهد کارهای درخشان تری از ایشان باشیم.
با آرزوی موفقیت برای تیم خوب و درجه یک سه گانه.
فاطمه درخشان (yasin.zoha)
درباره نمایش است i
روایت بودن
منتشر شده در هنرنت، ویژه جشنواره فجر

است، صورتی از کلمه هست و آن مفرد غایب (سوم شخص مفرد) از مصدر هستن و به معنای وجود داشتن و موجود بودن. نمایش است به استناد نام آن، نمادی از موجودیت انسان و حیات آن در دوره مدرن است.

روایت نمایش «است» در یک دبیرستان دخترانه غیرانتفاعی و طرح شخصیت ها و مسائل آنان در آن فضا، می تواند برداشت های مختلفی را به دنبال داشته باشد. اول آنکه فضای یک دبیرستان می­تواند نمادی کوچکی از جامعه به ظاهر مدرن باشد، جامعه­ای که در آن به رغم افزایش ظاهری آزادی های انسان بر اثر افزایش جمعیت، بزرگ تر شدن شهرها، گمنامی و بسیاری عوامل دیگر اجتماعی، اما دستگاه‌های قدرت نیز از سازوکارهای مدرن برای کنترل آنها سود می جویند. وجود دوربین های نظارتی در جای جای فضای مدرسه معرف چنین سازوکار مدرنی است برای کنترل دانش آموزان توسط عوامل و اداره کنندگان که میشل فوکو جامعه شناس فرانسوی از آن به عنوان ... دیدن ادامه ›› ساختار سراسربین (Panopticon) در جامعه مدرن نام می برد. این شرایط نشان دهنده تغییر بزرگی در ساختار قدرت است: استفاده از حس نظارت و دیده ‌شدن، حتی اگر در واقع کسی نباشد که ببیند، برای آن که افراد انضباطی درونی داشته باشند و خود عامل اعمال قدرت بر خود و سرکوب خود باشند.

فضای نمایش به خوبی صحنه پردازی شده است، محیط کلاس به شکل قابی طراحی شده که بسیاری از اتفاقات تلخ، شیرین و گاه کمیک داستان در آنجا رخ می دهد و مخاطب با فاصله ای اندک آن را نظاره می کند؛ هر چند که مخاطبین جنس زن ممکن است اشتراکات معنایی بسیاری با مفاهیم و موضوعات داستان داشته باشند و آن را فضایی نوستالژیک درک کنند، اما باز هم مخاطب را در آن غرق نکرده و وی هم­چون بیننده ای بیرونی داستان را آنالیز و ارزیابی می کند.

نمایش است روایتی ساده و بدون پیچیدگی به نظر می آید، اکت ها و دیالوگ های مستندگونه بازیگرانِ جوان و فراز و فرودهای دائم آن، مخاطب را خسته نمی کند اما تفکیک فضای درون و بیرون از کلاس، حذف شخصیت هایی غیر از دانش آموزان مانند معلمان، ناظم و کادر آموزشی و دیالوگ های آنان، گاه نقاط و گره های کوری را پیش روی مخاطب می نهند که او را مجبور به رمز گشایی می کند.

نمایش «است» به طور کلی می تواند راوی موضوعات خاص جامعه ای در حال گذار از سنتی به مدرن باشد که با مسئله تضاد سنت و مدرنیسم در کانتکست فرهنگی جامعه ما و تبعات آن روبرو است مانند حقوق زنان، مسائل جنسیتی و جنسی، آزادی، تغییر شکل خانواده، طلاق، مهاجرت و … . و از سوی دیگر به طور خاص داستان در یک دبیرستان دخترانه روایت می شود که موضوعات مربوط به زنان و انواع مسائل بیولوژیکی، فرهنگی، اجتماعی و تصورات کلیشه ای و کهن الگوها درباره زنان را بیان می کند. در این میان دانش آموزان زن جوان در قالب پرسوناژهایی تصویر می شوند که با وجود اشتراکات بیولوژیکی و فرهنگی، به موضوعات متفاوت می اندیشند و گاه یکدیگر را نیز مورد انتقاد قرار می دهند.

از سویی نمایش رویکردی انتقادی به نظام آموزشی جامعه دارد که در ساختارهای تعلیم و تربیت نیز درگیر تضاد سنت و مدرنیسم گردیده است. ساختار آموزشی ای که دارای ظاهری مدرن اما در بطن آن همچنان درگیر مفاهیم و کلیشه های سنتی گیر افتاده است. در این نظام آموزشی که مدرسه به عنوان سازمان آن به نمایش در می آید، وجه علمی آن با روش های خشک، سخت و غیرمنعطف و وجه تربیتی آن با شیوه های کنترل و نهی مدام و انتظار عدم تخطی های اخلاقی از مرزها و خطوط قرمز، تعیین شده است. این کنترل نه تنها در داخل مدرسه، حتی بیرون از آن نیز وجود دارد و نشان از ساختاری سرد، غیرمنعطف و حذفی دارد بدین معنا که به جای جذب و یا پذیرش اعضای خود، به حذف آنان از سیستم تمایل بیشتری دارد.

در آخر می توان گفت نمایش «است» ساخته ی پرنیا شمس، کارگردان جوان عرصه تئاتر، با به کارگیری بازیگران جوان که بازی قابل باوری را به نمایش گذاشتند، و در کنار آن طراحی میزانسن کم نقص و فضاسازی از طریق طراحی صحنه که هماهنگ با فضای داستان بود، اثری قابل تقدیر به اجرا گذاشته و امید می رود در آینده شاهد کارهای بهتری از این گروه جوان باشیم.

فاطمه درخشان
گروه نقد هنرنت
لینک مطلب: https://www.honarnet.com/?p=6875
امیرمسعود فدائی، امیر مسعود، رضا بهکام و محسن جوانی این را خواندند
مهدی سلطانی و mahaya این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
“سمفونی ناموزون”
نوشته ای بر نمایش «سمفونی کوچک سکوت»
منتشر شده در هنرنت به تاریخ ۲۱ دی ۹۸

سمفونی کوچک سکوت با نگاهی به نمایشنامه «مردگان بی کفن ودفن» اثر ژان پل سارتر، ساخته شده است. این نمایشنامه درباره گروهی از پارتیزان های فرانسوی در جنگ جهانی دوم است که طی یک عملیات به سرکردگی مرد جوانی به نام ژان(در نمایش مذکور«نام»)، توسط پلیس دستگیر شده و مورد شکنجه هایی سخت و کشنده قرار می گیرند تا محل اختفای ژان را لو دهند. این شخصیت ها شامل یک مرد یونانی، یک جوان دانشجوی پزشکی، یک مرد معمولی، یک زن جوانِ عاشق و برادر نوجوان او هستند. این نمایشنامه را شاید بتوان ثمره ی مطالعات و نظریات سارتر در زمینه فلسفه اگزیستانسیالیسم (اصالت وجود) دانست که به وضوح بر پایه این فلسفه بنا ... دیدن ادامه ›› شده است.

اساس نگاه فلسفی سارتر به انسان این است که انسان را مختار می‌داند و بر این اساس به انکار هرگونه نیروی خداگونه که قدرت اختیار انسان را سلب کند می‌رسد، زیرا که او معتقد است انسان نمی‌تواند مختار باشد و محکوم به آزادی است، که این آزادی برای او مسئولیت انتخاب می آورد. انسان وقتی مختار باشد، باید مسئولیت هر انتخاب‌اش را بپذیرد و از همین بینش است که سارتر خود را مسئول جنگ جهانی می‌داند و این جا دلهره و اضطراب به وجود می‌آید که فرد با خود می‌گوید از آن جا که من مسئول این کار هستم، آیا این کار درست بوده و چه نتایجی خواهدداشت که من آن‌ها را نمی‌دانم یا نخواهم‌دید!؟

در سمفونی کوچک سکوت نیز به نوعی جنگ، تضاد و درگیری انسانها مورد نکوهش قرار می گیرد، اما نه به وضوحِ آنچه که در نمایشنامه «مردگان بی دفن و کفن» روایت می شود. به تصویر کشیده شدن اسارت چند شخصیت و گاه صحنه های نمادین بازجویی و شکنجه های به ظاهر خشن و طاقت فرسا، نشان از روایت شرایط جنگ، اسارت و زد و خورد دو گروه غاصب و مغصوب و شکنجه و شکنجه شونده دارد، بی آنکه زمان و مکان در آن مشخص باشد.

در این نمایش نیز مانند نمایشنامه سارتر، فرایند تغییر یا تکامل شخصیت های داستان تصویر می شود، به طوری که از وضعیت امیدوار بودن به نجات خود توسط منجی شان « نام»، به این عقیده دست می یابند که هر یک از آنها می تواند یک «نام» باشد و حافظ و ناجی عقیده و آرمان خود و دیگران. آنچه که سارتر نیز در فلسفه وجودگرایی خود به دنبال آن بود: هر یک از انسان ها، خود می تواند رهبر یک سمفونی فکری و عقیدتی باشد. اما انسان نه تنها مسئول خود، بلکه مسئول همه است، زیرا این که می گوییم انسان آزاد است تا خود را انتخاب کند، در واقع با انتخاب امری برای خود، آن را برای همه اختیار می کند.

به کارگیری میزانسن­های دقیق و فکر شده ی بخش های مختلف داستان از جمله بازداشتگاه و اتاق فرماندهی و شکنجه از قسمت های مثبت سمفونی کوچک سکوت است که به لحاظ تجربی و نوآورانه نقطه قوت آن می باشد.

اما با وجود طراحی صحنه خوب و متناسب با محتوا، استفاده از ویدئو پروجکشن، ویدئو وال عریض، نورپردازی دقیق، استفاده از افکت ها و موسیقی و نواختن پیانو که مجسم کننده سمفونی های کوچک و بزرگ است، محتوا به شدت در خدمت فرم قرار گرفته چرا که نتوانسته به اندازه سارتر در «مرده های بی کفن» مفاهیمی چون ترس، ظلم، آزادی، مسئولیت، تعهد و غیره را به منصه ظهور برساند.

در سمفونی کوچک، مخاطب بیش از آنکه درگیر محتوا شود، به شدت تحت تاثیر صحنه، اکسسوری، نورپردازی و موزیک و افکت های دلهره آور قرار می گیرد. گاه در برخی صحنه ها، دیالوگ ها منقطع شده و انسجام خود را از دست می دهند و این باعث از هم گسیختگی روایت گری داستان می شود. در کل نمایش برای مخاطبانی که با آثار و تفکرات سارتر آشنا باشند، سیر روایت را درک نموده و از آن لذت خواهند برد.

به اجرا درآوردن چنین نمایشی، با تکنیک های ابداعی در سالنی معمولی، با امکانات اندک و شلوغ اجرایی، از جمله مواردی است که باید بخاطر آن به کارگردان جوان و محترم و گروه اجرایی شان تبریک گفت. امید است در آینده شاهد کارهای قوی تر از این گروه باشیم.

فاطمه درخشان

گروه نقد هنرنت:
https://www.honarnet.com/?p=6715
«روایت بی‌جان»
منتشر شده در هنرنت

در سالهای اخیر فضای سینمای ایران با سبک­ داستان پردازی و فیلم سازی روبرو بوده است که وجه بارز آن، ارائه روایتی واقع گرایانه و گاه با رویکردی پست مدرن و چندصدایی است. در این نوع سبک فیلمسازی، شخصیت پردازی ها از سویی مبهم و از سوی دیگر واقعی است و در عین روایتِ جریان روتین و قابل لمس زندگی، غافلگیری های متعدد در بطن آن، مخاطب را دچار شوک های متعدد می کند. از دیگر ویژگی های مهم این سبک، پایان بندی های خاص از جمله باز بودن پایان آن است، گویی از ابتدایِ داستان، ذهن مخاطب با دریافت انواع محرک ها و مضامین مختلف به گونه ای هدایت می شود که وجود پایان باز و گاه غمگین به همراه کشف حقیقت، تنها راه خلاصی وی از این آشفتگی و فشارهای ذهنی می شود. در اکثر فیلم های متعلق به این سبک مخاطب به عنوان قضاوت کننده، خود پایان داستان را روایت خواهد کرد. از جمله مضامین مهم در این آثار می توان به موضوعاتی نظیر خیانت، دروغ، پنهان کاری، قضاوت، غیرت و از این دست مفاهیم اشاره کرد. آثار فیلمسازانی نظیر فرهادی، کاهانی، بنی اعتماد و … در این نوع سبک فیلمسازی جای دارند. تلاش های بسیاری برای فیلم سازی در این سبک شده است که همه به یک اندازه موفقیت آمیز نبوده اند.

«جان دار» از جمله آثاری است که بر اساس چنین سبک فیلمسازی ساخته شده و به عنوان اولین ساخته ی دو کارگردان جوان، اثری قابل توجه است. برخی ... دیدن ادامه ›› عناصر سبک فیلم سازی فرهادی در این فیلم دیده می شود. فیلم با تیتراژ ابتدایی و اولین صحنه که مجلس عروسی را نشان می دهد آغاز شده و به سرعت در صحنه های ابتدایی اتفاق ناگوار را به مخاطب عرضه میکند ولی در ادامه به تدریج وی را با شخصیت ها، ارتباطات و پیچیدگی های مناسبات میان آنها آشنا می کند.

ضرب آهنگ روایتگری فیلم، آرام است. در نقطه ای که اولین و مهم ترین ضربه داستان که فاجعه ای ناگهانی ست، اندازه شوک وارد شده و فاجعه بار بودن آن به اندازه ای نیست که مخاطب را دچار تشویش کند. با گذشت زمان لایه های میانی و پنهانِ داستان و نسبت پرسوناژها و ویژگی های آنها به تدریج آشکار شده و اتفاقات و گره های بعدی داستان به ترتیب و آرام در مقابل مخاطب قرار می گیرد. به همین خاطر نقطه قوت جان دار، میتواند ریتم فیلمنامه ی آن باشد که با فرمی آرام و سکانس های کوتاه بیننده را با خود همراه می کند اما در پرداختن به شخصیت ها ناتوان است؛ شخصیت هایی که گاه با روال واقع گرایانه فیلم در تضادند و بیشتر به نمونه ایده آل شبیه هستند تا شخصیت های واقعی.

جان دار داستان مناسبات افرادی ست که به واسطه وابستگی های عاطفی که میان آنها وجود دارد، درگیر مسائلی می شوند که روابط خانوادگی آنها را با چالش روبرو می کند. مخاطب با داستان های مختلف و متعددی روبرو می شود که از زاویه دید شخصیت های مختلف فیلم روایت می شود. افرادی که علاوه بر مشکل اصلی که متوجه همه آنهاست، هر یک به تنهایی درد و رنجی را به دوش می کشند. به طوریکه در طراحی صحنه، نوع گریم و سایر ارکان ظاهری فیلم نیز این رنج و به نوعی زشتی داستان دیده می شود. مانند بسیاری از فیلم هایی که به نمایش مسائل و آسیب های اجتماعی می پردازند و به نوعی کلیشه تبدیل شده اند.

در فیلم جان دار نیز مانند بسیاری از فیلم های سینمای ایران به مفاهیم محدود و پرتکراری نظیر غیرت، ناموس، صداقت، اخلاق، قتل و قصاص در بستری که همواره چالش میان سنت و مدرنیته و مناسبات حاکم بر آن وجود دارد، پرداخته می شود. همین تکرار در مفاهیم و محتوی، کشش داستان را کم می کند، چرا که مخاطب می تواند روال و اتفاقات بعدی فیلم را حدس بزند. شاید همین امر باعث شده تا سازندگان برای گریز از دام کلیشه و ایجاد تمایز، پایان بندی برای فیلم طراحی کنند که خارج از پیش بینی تماشاگر باشد. اما در نهایت مخاطبان با پایان بندی نامناسب، ناقصی روبرو می شوند، که در کل رضایت آنان را برای ارزیابی جان دار، به عنوان فیلمی خوب در سبک فیلم های اخیر که توصیف شد، جلب نمی کند.

فاطمه درخشان

گروه نقد هنرنت
لینک مطلب: https://www.honarnet.com/?p=6569
«اسارت اندیشه»
منتشر شده در هنرنت

هر جامعه ای بر پایه قرارداد شکل گرفته است. این قرارداد مبتنی بر قواعد و قوانینی است که تضمین کننده نظم و امنیت آدمیان می شود، با این شرط که توافق و پایبندی همگانی برای آن به وجود آید، و این پایبندی، خود مستلزم دست کشیدن از امیال، آرزوها و آزادی فردی است.

این عبارات زاییده تفکر اندیشمندان روشنفکری است که مبنای فکری مدرنیته گردید. قرائتی جدید از زندگی انسان که با عناصری مانند عقل گرایی، فردگرایی، آزادی، برابری، سوبژکتیویته و … همراه شد.

از رویکرد هابز (یکی از بنیانگذاران نظام فکری مدرنیته)، انسان به طور طبیعی موجودی خودخواه و خودپرست است و اعمال انسان از امیالی سرچشمه ... دیدن ادامه ›› می‌گیرند که نیازمند کامیابی هستند. زندگی میدان نبرد میان انسان‌هاست و کسی پیروز می‌شود که قوی‌تر باشد. اما انسان‌ها سرانجام درمی‌یابند که برای بقای خویش باید از وضع طبیعی خارج شوند و کارهایی را که از روی انگیزه‌های خودخواهانه انجام می‌دادند، ترک نمایند و بهترین راه دستیابی به صیانت، پایبندی به قرارداد اجتماعی و لویاتان (حکومت) است. اما محدوده ی آزادی انسان تا جایی است که عقل به آن اجازه می دهد. در واقع آزادی همانند آبی است که اجبارا باید از کانال مشخصی عبور کند.

نمایش فرمالیته در قالبی انتقادی روایتگر جامعه ای است که با فرض عدم توانایی انسان بر اداره خود، بر او مسلط است و اختیار هر گونه دخالت در حیات، از جسم تا اندیشه وی را به خود می دهد. جامعه ای که برای ادامه بقا قوانینی وضع و حتی نیازهای انسان را در قالب آن تعریف می کند. انسان اسیر در قفس آهنینی ست که نتیجه این قرارداد است.

جامعه ی به تصویر کشیده شده در فرمالیته، که ظاهرا در یک فضای بی زمان و بی مکان است، در تنش میان سنت و مدرنیسم قرار دارد. درگیر برخی نمادهای سنت چون خرافه است که برای توجیه انسان به کار گرفته می شود و از سویی نمی تواند خود را از برخی نمادهای مدرن دور کند. نمادهای جذابِ مدرنی که رفاه و آسایش را برای او به ارمغان می آورد اما از سوی دیگر آزادی او را نیز به خطر می اندازد. این اتفاق نشان دهنده ی، نوعی تناقض درونی نظام اجتماعی است، تمایل با برخورد با تجدد و تحت قاعده درآوردن و سلب آزادی فکری اعضای خود.

فرمالیته، طنزی ست خاکستری از دوره ای که مدرنیته دائم شعار عقلانیت و آزادی انسانی را سر می دهد، به انسان وعده ی کامیابی می دهد و از طرفی وی را اسیر قواعد خود کرده است. وجود برخی حرکات، نمادها و دیالوگ های غیرعادی و خیالی که گاه مخاطب را تا حدودی با موقعیت تلخ کامی، اندوه و ناامیدی و گاه طنزآمیز معلق نگه می دارد، و پرداختن به نقش های اجتماعی به صورت نمادین و اغراق آمیز، نمایش را به فرم گروتسک نزدیک می کند. با این حال، متن نمایش که متاثر از فضای گروتسک می باشد، در اجرا به موقعیت های ناراحت کننده و عذاب آور که از ویژگی های اصلی آن است، به خوبی پرداخته نشده.

در فرمالیته، مخاطب با صحنه ای بدون دکور و طراحی خاص مواجه می شود. بازیگران در لباس های ساده، گریم های کمی اغراق آمیز و تنها به همراه یک چهارپایه در صحنه ظاهر می شوند. هر چند مخاطب با متنی خوب، بازی های هماهنگ شده و در کل میزانسنی غیرساکن روبرو می شود، اما نبود طراحی صحنه و گاه نورپردازی ضعیف موجب تکراری و در نتیجه خسته کننده شدن میزانسن می شود.

به نظر می آید علت ضعف در طراحی صحنه نیز، بحث اقتصاد صحنه، کمبود سالن های اجرا، نامناسب بودن صحنه سالن و برخی علل ساختاری دیگری باشد که در نهایت، با وجود آمادگی گروه اجرا، منجر به خروجی ضعیف باشد. اما آنچه در این اجرا مهم می نماید، وجود متنی کار شده ناشی از دغدغه های شخصی و اجتماعی نویسنده به ویژه در مورد نقش و جایگاه هنرمند در جامعه است که در دیالوگ های پرسوناژها به چشم می خورد.

فاطمه درخشان

گروه نقد هنرنت
لینک مطلب: https://www.honarnet.com/?p=6379
ممنونم از نگاه دقیق، مسنجم و ریزبین شما سرکار خانم درخشان

در قبال دکور کاملا صحبت شما در قبال محدودیت ها صدق می کنه و امید که بتونیم اگر باز اجرایی داشتیم این اتفاق را مرتفع کنیم
۱۲ آذر ۱۳۹۸
مرسی خانم درخشان قطعا در ادامه اجراها نکاتی که قابل بهبود باشند رو بهتر خواهیم کرد, مرسی از شما.
۱۳ آذر ۱۳۹۸
ممنون از نقد پر محتواتون
۱۳ آذر ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دیواری در برابر رویاها
منتشر شده در هنرنت به تاریخ ۲۴ آبان

نمایش آشپزخانه نوشته ی آرنولد وسکر، درامی اجتماعی ست که داستان روابط انسان ها را با خود، دیگران و محیط پیرامون روایت می کند.

آرنولد وسکر، نمایش نامه نویس انگیسی، به علت خلق داستان هایی درباره طبقه کارگر دارای شهرت است. تعلق فکری او به جریانات چپ و کمونیستی، نشان دهنده موضوع محوری نمایش آشپزخانه ... دیدن ادامه ›› است.

داستان در محیط یک رستوران، به ویژه پشت صحنه آن، یعنی آشپزخانه روایت می شود. فضایی که در آن انسان هایی عموما از طبقات پایین جامعه می کوشند تا برای افراد طبقه بالا که به رستوران مراجعه می کنند، غذا آماده کنند.

فضای آشپزخانه مانند هر محیط اجتماعی دیگر بستری ست برای جمع شدن افرادی که هدف مشترکی را دنبال می کنند، افرادی با ویژگی ها، شخصیت ها و جهان بینی های متفاوت که متعلق به یک طبقه اجتماعی هستند. اما آنچه موجب کنار هم ماندن آنها می شود، دستیابی به هدف مشترک یعنی تامین معاش است.

محیط آشپزخانه تمثیلی ست از کل جامعه ای که دچار فاصله طبقاتی میان دارا و ندار است و افرادی که در آن محیط مشغول به کار هستند، به خاطر فشارهای اقتصادی، اجتماعی و روانی که به واسطه وضعیت طبقه اجتماعی و اقتصادی شان به آنها تحمیل می شود، دچار خشم و در نتیجه طغیان علیه پایه های نظم موجود و چارچوب اجتماعی ظالمانه هستند. این خشم در روابط اجتماعی نیز پدیدار می شود، و شخصیت های داستان، علاوه بر کارفرما که وی را در مقابل خود می بینند، با سایر افراد هم طبقه خود نیز مدام در تنش و تضاد هستند. به طوریکه نوعی تقسیم بندی نیز میان خود آنها دیده می شود، آشپزی که سوپ یا سالاد تهیه می کند در جایگاه متفاوتی از آشپزی که غذاهای دریایی یا گوشتی تهیه می کند، قرار می گیرد، و این نشان دهنده نوعی تمایل در طبقه بندی در میان خود طبقات پایین بر مبنای نزدیکی و دوری از طبقه سرمایه دار نیز هست، طبقه بندی های اقتصادی، منزلتی و حتی جنسیتی.

علاوه بر پرداختن به وضعیت اقتصادی و طبقاتی شخصیت ها و نشان دادن بخشی از زندگی آنان در محیط آشپزخانه که متاثر از همین پایگاه اقتصادی و اجتماعی آنان است، با موضوعاتی در روابط اجتماعی نیز برخورد می کنیم. فضای پر تنش آشپزخانه به گونه ای تصویر می شود که آدمها به دلیل شرایط شان، حتی آنهایی که در یک موقعیت مشابه قرار دارند، دیواری به وجود آورده اند که موجب نادیده گرفتن آن دیگری و حتی خودشان می شود. در صحنه بازی رویاها، هیچکدام از شخصیت ها هیچ آرزویی فراتر از آنچه در روبه رویشان قرار دارد، ندارند. به آدم های بی رویایی تبدیل شده اند که تنها راه نجات شان را در مهاجرت و ترک کردن موقعیت جغرافیایی شان می دانند و همواره از محیط خود اظهار نارضایتی و بیرون از آنجا را فضای بهتر و ایده آل می دانند.

فضای پرتنش و آشفتگی در روابط به خوبی در میزانسن شلوغ و پربازیگر نمایش قابل مشاهده است. به کارگیری تعداد زیاد بازیگران در نمایش از نقاط قوت این اجراست، چرا که با وجود شلوغی و پرکاراکتری، نمایش هم چنان از نظم برخوردار است. اما از کل بازیگران فقط به چند شخصیت به خوبی پرداخته شده و موقعیت بقیه در حد عبور و نشان دادن شلوغی و گاه آشفتگی فضای آشپرخانه که منبعث از آشفتگی فکری شخصیت های آن است، تعیین شده است.

با این حال، به وضوح روشن است که توجه و پرداختن به جزییات نمایشی با چنین ویژگی هایی، از عهده هر کارگردانی برنیاید. اما آنچه این اجرا را قابل تحسین تر می کند، حضور بازیگرانی است که نام آشنا نبوده، و جوانان دانشجوی با استعداد و قریحه ای متعلق به نقاط دیگر کشور هستند ، که این امکان برایشان فراهم شده که بتوانند در تالارهای اصلی تئاتر در پایتخت کسب تجربه کنند.

فاطمه درخشان

گروه نقد هنرنت
لینک مطلب:https://www.honarnet.com/?p=6267
“محصور در سنت”
منتشر شده در هنرنت

نمایش تالاب هشیلان، روایت ساده ای از چند نسل، در قاب خانواده ای معمولی از جنس طبقه متوسط است. قصه، روایتگر زندگی انسان هایی ست که هر یک به تنهایی قصه پر فراز و نشیب خود را دارند. انسان هایی متعلق به نسل هایی که مناسبات شان ملهم از تصورات قالبی است که تحت تاثیر ارزش های محیط شکل گرفته است. تصورات قالبی ای که هر مفهومی اعم از عشق، زن، مرد، خانواده، رابطه، خوب، بد و … را می تواند بازتعریف کند و مانند کهن الگو در خاطر جمعی بگنجاند.

در پسِ نام نمایش چند مفهوم پنهان که قصه نیز حول آنها به تصویر کشیده شده وجود دارد. در برخورد اول، عنوان تالاب هشیلان، یک منطقه زیبای طبیعی و گردشگری را به ذهن می آورد که متعلق به مردم روستای هشیلان است. روستایی در کرمانشاه که از ویژگی مردمانِ آن اعتقاد به داستان ها، اسطوره ها و کهن الگوهاست که به خرافه هم میامیزد و حصارهای باور عامیانه را شکل می دهد. از سویی تالاب ها محیط هایی هستند که مشخصات شان چیزی میان خشکی و آب است. تالاب ‌ها ... دیدن ادامه ›› ممکن است همواره دارای آب باشند یا اینکه گاه خشک و گاه آب دار باشند.

آنچه که در قصه شخصیت های داستان نمایانگر است، زندگی شان مانند تالابی می ماند که گاه پرآب می شود و گاه از بی آبی خشک و نقش عوامل بیرونی نظیر باورهای عامیانه ی برآمده از سنت ها در این خشکی و سترونی بسیار پررنگ است.

داستان در فضای اجتماعی فرهنگی جامعه ایرانی رخ می دهد، در جامعه ای که علی رغم وجود تحولات چشمگیر و ظهور مدرنیسم، همچنان یک مدرنیته نیمه تمام را تجربه می کند و در برزخ سنت و مدرنیته مانده است. در این میان زنان بیش از دیگران این برزخ را تجربه می کنند. مفهوم مدرنیته به شدت با رشد فردگرایی گره خورده است و مبنای تنظیم روابط اجتماعی، توجه به هویت فردی و شخصیت مستقل است. در جوامع مدرن فردیت یافتن زنان به معنای استقلال اقتصادی و خودآگاهی زنان نسبت به نقش ها و بدن خویش است. اما در جامعه ای که همچنان تنش میان سنت و مدرنیته وجود دارد، زنان خود نیز نمی توانند از این برزخ خارج شوند چرا که پیشینه فرهنگی آنها مملو از الگوهای سنتی درونی شده است که مانع مواجه آنان با واقعیت می شود. و این اتفاق باعث می شود که زنان نه تنها از جانب مردان، بلکه از سوی هم جنسان خود نیز مورد قضاوت و بداندیشی قرار گیرند. آنچه در شخصیت دو زن داستان قابل مشاهده است، شخصیت دختر که قربانی این گونه مناسبات شده است و مادری که تحت تاثیر الگوهای فرهنگی، راه برون رفتی در درون همین الگوها ارائه می کند، راهی جز این پیش روی خود نمی بیند و در نتیجه دختر از حصاری به حصار دیگر منتقل می شود.

صحنه نمایش، یک خانه کوچک با اسباب اثاثیه ساده را نشان می دهد که در عین سادگی، به روایتگری و بازی ها کمک و آنها را باورپذیرتر می کند. به کارگیری موسیقی سنتی در دستگاهی حزن ناک در برخی صحنه ها، به تقویت فضای غم و اندوه داستان، کمک می کند. اما به نظر می آید که با نواخته شدن قطعه آواز غم آلود در صحنه ابتدایی داستان با زمانی به نسبت طولانی، به مخاطب یکباره فضای غم و رخوت منتقل می شود، در صورتی که اتفاقات داستان که به تدریج در صحنه های بعدی ظهور می کند، همراه به کارگیری موسیقی متناسب با آن می تواند از پسِ انتقال این حس برآید.

تالاب هشیلان، متاثر از جهان بینی و نگاه زنانه ای می باشد که تصویرگر در رخوت ماندن برزخ گونه ای ست که راه برون رفتی ندارد و تنها راه مواجه با سرنوشت، پذیرش واقعیت های متناسب با الگوهای سنتی تعین یافته و تعریف شده است. این دیدگاه، بازگوکننده همان نگاه برزخ گونه زنان به موقعیت هم جنسان خود است، به گونه ای که بیرون آمدن از این وضعیت را با توجه به شرایط جامعه، بسیار دشوار و کند می نمایاند.

فاطمه درخشان

گروه نقد هنرنت: https://www.honarnet.com/?p=6216
امیرمسعود فدائی و امیر مسعود این را خواندند
نیلوفر ثانی و مریم اسدی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کمدی قدرت
منتشرشده در هنرنت

گریز از مرکز روایت چند خلافکار حرفه ای است که در تیمارستانی دور هم جمع شده اند تا با تظاهر به دیوانگی، به خواسته جریانی قدرتمند و بانفوذ دست به انجام کاری بزنند که ممکن است حیات کثیری از انسان ها و یا حتی بشریت را به خطر بیاندازد. اما از این موضوع غافل اند؛ موضوعی که تاریخ آن را اثبات کرده است، دست قدرت همیشه آلوده به جان و شرف انسان ها بوده و هست و دائم از آن سواستفاده کرده، حال خودِ آنان قربانی این سرشت سیاه قدرت شده اند.

جریان اصلی نمایش، بر اساس چنین روایتی، در قالبی کمدی و فانتزی پیش می رود، اما جریان غالبی نیست، چرا که دیالوگ ها دارای درون مایه طنز می باشند و مخاطب را در لحظه با خود پیش میبرد تا جایی که ممکن است مخاطب دریافتی از جریان اصلی ... دیدن ادامه ›› نداشته باشد.

غالب بودن موقعیت ها، دیالوگ ها و به طور کلی جریان طنز و کمدی نمایش، تنها مخاطبان عادی و به عبارتی مخاطب عامه تئاتر را با خود همراه می کند. به بیانی دیگر، درون مایه کمدی آنقدر بر نمایش غالب است که درون مایه رئال آن به کلی نادیده گرفته شده و کمرنگ به نظر می آید. در حالی که مخاطبان خاصِ تئاتر، از نمایش کمدی انتظار خلقِ فضای شادی آور توأم با خنده، تفکر برانگیز و اصلاح گری را انتظار دارند.

بر این اساس می توان گفت، نقطه قوت نمایش گریز از مرکز، شوخی های کلامی درست و به جا و گاه تا اندازه ای اسلپ استیک های جزئی ست که از هر گونه الفاظ، عبارات و یا کنایه های غیراخلاقی خود را دور کرده و تلاش می کند که از تماشاگر به وسیله موقعیت ها و شوخی های کلامیِ مناسب، خنده بگیرد. این اتفاق به وسیله بازی های خوب، مسلط و درست بازیگران نیز تقویت شده است.

خلق موقعیت ها و اتفاقات در فضای تیمارستان و شخصیت هایی که خود را به دیوانگی زده اند، نمایش را جذاب و مخاطب را آماده و در انتظار صحنه های طنزآمیز می کند. در دیالوگ های کاراکترهایی که به ظاهر دیوانه اند، شوخی با موضوعاتی دیده می شود که خالی از محتوا نیست. شوخی با برجسته گان علمی و تاریخی و برخی قوانین علمی، که به نظر می آید نام نمایش نیز معرف این موضوع است، نیروی گریز از مرکز که همان فرار از جاذبه است و از سویی نیرویی است که در سانتریفوژها مورد استفاده قرار می گیرد.

دکور و طراحی صحنه نمایش شامل یک دیوار سفید که بیماران روی آن نقاشی کشیده اند و چند چهارپایه است که نشان از سادگی آن دارد. می توان گفت که امروزه این شکل از طراحی صحنه و یا به طور کلی طراحی میزانسن جزو ویژگی اکثر نمایش هایی ست که در تماشاخانه های تهران به اجرا می رود و شاید مهمترین علت آن کم هزینه بودن یا فضای نامناسب برخی تماشاخانه ها باشد. با این حال به نظر می رسد در نمایش گریز از مرکز تکیه اصلی بیشتر بر دیالوگ ها و پرسوناژها و موقعیت های طنزآمیز است، هر چند که کیفیت صحنه بر چگونگی آنها نیز می تواند تاثیرگذار باشد.

با وجود نقاط قوت و ضعف ذکر شده برای نمایش گریز از مرکز، باید به این موضوع توجه کرد که هر چند مخاطبان خاص تئاتر انتظاراتی خاص از یک نمایش و به طور کلی ویژگی های آن دارند، اما باید گفت که، در چنین شرایطی که انواع گزینه های مختلف برای گذران اوقات فراغت وجود دارد؛ با این حال گروهی دیدن یک نمایش را به هر انتخاب دیگری که می تواند تنها با هدف وقت گذرانی و مصرف بدون محتوا باشد، ترجیح داده اند. بنابراین وجود سلایق و ذائقه های مختلف مخاطبین محتمل است.

از طرفی هر چند یک نمایش متناسب با قواعد و اصول استانداردِ حرفه ای یکسانی تولید می شود، اما با این وجود، حاصلِ ایده و چارچوب فکری تولیدکنندگان آن است که می تواند منحصر به فرد باشد و مورد پسند گروهی با ذائقه ای خاص قرار بگیرد و یا مخالفانی داشته باشد.

بنابراین نمی توان از این موضوع غافل شد که، وجود نمایش هایی به قاعده با درون مایه غالب طنز، ژانری است که فضای تئاتر به آن نیاز دارد و مورد انتخاب برخی مخاطبین قرار می گیرد.

فاطمه درخشان

گروه نقد هنرنت
لینک مطلب: https://www.honarnet.com/?p=6136
ممنون از نوشته زیباتون درمورد کارمون
۱۵ آبان ۱۳۹۸
خواهش میکنم آقای اکبرنژاد
۱۶ آبان ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
گریز از واقعیت

منتشر شده در هنرنت

آیا تاکنون به این موضوع توجه کرده اید که هر گاه به ماه نگاه می کنید، تصویر مشابهی از آن را می بینید؟ چه با دوربین ساده، یا با دوربین تلسکوپی و یا حتی چشم مسلح یا غیرمسلح به ماه می نگرید، همواره منظره یکسانی دیده می شود. اما نیمه تاریک ماه، آن بخشی است که ما نمی توانیم آن را ببینیم و این تصور وجود دارد که نیمه تاریکِ آن، فضایی سرد، تاریک و مبهم دارد. به همین دلیل است که برای توصیف هر وضعیت مبهم و ناشناخته، از اصطلاح نیمه تاریک ماه استفاده ... دیدن ادامه ›› می شود.

عنوان نمایش «نیمه تاریک ماه» که اقتباسی از فیلم ایتالیایی «غریبه های تمام عیار» است، به نظر می آید قصد در انتقال چنین معنایی بر اساس بخشی از واقعیت زندگی دارد. روایت نیمه تاریک ماه، به گونه ای رئال، دادگاهی را به تصویر می کشد که با اتفاقات ساده، جزئی و خنده‌دار شروع می‌شود و در ادامه به افشاگری‌های دردناک و آزاردهنده‌ می‌انجامد.

اتفاقی که در این نمایش افتاده این است که، در مشخصات آن نام نویسنده ای نوشته نشده و در توضیحات آمده که نمایش اقتباسی از یک فیلم است. با وجود معانی مختلفی که از اقتباس وجود دارد -الهام گرفتن از یک اثر، ترجمه، انطباق با شرایط فرهنگی، زمانی و مکانی و گاهی به جای دراماتورژی- انتظار می رود که ردپایی از خالق اثر یا سازندگان نمایش به چشم بخورد. شاید از دید مخاطبینی که فیلم را دیده اند، نمایش نیمه تاریک ماه، کپی کاملی از فیلم ایتالیایی آن باشد.

بر اساس نظریه های اقتباس تئاتری، مخاطب در بازنویسی یک اثر فرهنگی، برای انطباق با موقعیت حاضر ممکن است احساس آزادی یا اجبار کند. در اقتباس های تئاتری متن را می توان به هر روش و اندازه ای تغییر داد. در هم آمیختن دیالوگ ها با جملات دیگر که می تواند حتی در تمرینات توسط بازیگران کامل شود. در اقتباس ممکن است چگونگی به صحنه آوردن نمایش، معنای اثر را تغییر دهد. اما هیچکدام از این موارد در نمایش نیمه تاریک ماه به چشم نمیخورد. هر چند که مخاطب حرفه ای تئاتر، همیشه از یک نمایش و خالق آن انتظار به کارگیری خلاقیت و دوری از کپی برداری دارد، اما به نظر می آید که برحسب اینکه در چه سطحی نویسنده یا کارگردان متن اصلی را دست کاری می کند، اقتباس نیز متفاوت می شود و در این کار مخاطب تنها با یک ترجمه مواجه است و قصه یک فیلم را در صحنه تئاتر تماشا می کند. شاید بتوان گفت که برخی محدودیت ها و سانسورها در شرایط فرهنگی کنونی جامعه، خود نوعی اقتباس باشد.

اما آنچه که کلیت یک نمایش را جذاب و مهم میکند، انتقال معانی و فهم آن است تا ارائه توهم دقیقی از واقعیت. هدف تئاتر آن است که تماشاگر را در موقعیت بهتری برای فهم جهان پیرامونش قرار دهد، جهانی که از دید برشت و بارت، اجتماعی و تغییر پذیر است. مانند نسخه ایتالیایی نمایش، نمادی که بارها به آن رجوع می شود ماه گرفتگی است. شبی که کاراکترهای داستان دور هم جمع می شوند. زندگی هر کدام از آنها به قسمت روشن ماه می ماند اما در طول جریان قصه، با پرده برداشتن از رازها سایه واقعیت روی شان می افتد. آنچه که در صحنه پایانی نمایش که به درستی و دقت نیز به آن پرداخته شده و می تواند ذهن مخاطب را به خود مشغول کند این است که آیا حاضریم جراحت آگاهی از حقیقت را به جان بخریم یا ترجیح می دهیم با اطلاع از سرخوردگی هایمان، در غفلت زندگی کنیم؟ و همین امر می تواند به تنهایی نقطه قوت کار باشد.

نیمه تاریک ماه، نمایشِ پردیالوگی است که سعی دارد مخاطب را به وسیله دیالوگ ها، بر کاراکترها متمرکز سازد، بنابراین اکت های بازیگران بیش از هر المان دیگری می تواند مهم باشد، هر چند جریان قصه پرکشش است، ولی بازیِ تاثیرگذاری از برخی بازیگران ِنمایش به چشم نمی خورد و چنین انتظاری برآورده نمی شود. میزانسن نیز شامل بخش‌های تکراری میز شام، آشپزخانه و تراس است و کاراکترها بین همین چند فضا تردد می‌کنند و قصه را پیش می‌برند. استفاده از فرم ویژوئالی و پخش زنده نمایش بر روی پرده نمایش در بک گراند صحنه کار جالب و خلاقانه ای است که بنظر می آید به خاطر شرایط سالن و جایگاه تماشاگران برای پی بردن به جزئیات اکت بازیگران انجام شده است. اما شاید اگر نمایش در تالار دیگری که امکانات نور و صدایی بهتری داشت اجرا می شد، به کیفیت نمایش می افزود.

فاطمه درخشان

گروه نقدهنرنت
لینک مطلب: https://www.honarnet.com/?p=6071
“بزرگ ترین انتخاب زندگی”

منتشر شده در هنرنت

اردوگاه آشویتس (Auschwitz) بزرگترین و مجهزترین اردوگاه کار اجباری آلمان نازی بود که در طول اشغال لهستان توسط نازی‌ها ساخته و تجهیز شده بود. آشویتس شامل سه اردوگاه اصلی می‌باشد. اتاق‌های گاز و کوره های آدم سوزی برای اولین بار در این اردوگاه به طور گسترده راه اندازی شدند. این اردوگاه در سال ۱۹۴۵ میلادی به وسیله نیروهای ارتش سرخ شوروی از دست قوای آلمان نازی آزاد گردید. و در سال ۱۹۷۹ میلادی، یونسکو، این اردوگاه را به عنوان «نماد بیرحمی انسانی نسبت به هم ‌نوعان خود در قرن بیستم»، در فهرست میراث جهانی یونسکو ... دیدن ادامه ›› قرار داد.

به نظر می آید قصه «آشویتس زنان» حول وضع زنان در جنگ و خشونت جنسی علیه آنهاست، زنان که بیشترین صدمات را در طول جنگها به عنوان بخشی از شهروندان جامعه متحمل می شوند. زنان، به عنوان شهروندان غیرنظامی در طول جنگ ها مورد حملات و خشونت های متعددی قرار می گیرند. افزایش ناامنی و احساس ترس از مورد حمله قرار گرفتن و عواقب وحشتناک آن، اغلب موجب فرار زنان از فضا و محیط های جنگ زده می شود، اما تکلیف زنانی که راهی برای فرار ندارند چیست؟؟ واقعیت آن است که زن بودن، موجب در امان بودن از حملات، آسیب ها و خطرات جنگ نمی شود، بلکه در بسیاری از جنگ ها، اتفاقا زن ها به دلیل جنسیت شان و وجود دیدگاه ها و رفتارهای مردسالارانه مورد حمله و خشونت واقع می شوند.

اما آنچه در روح کلی نمایش قابل مشاهده است روایتی عمیق از بی رحمی فراجنسیتی است که نه تنها علیه زنان بلکه علیه انسانیت و بشریت در جنگ رخ می دهد. و نویسنده به درستی سیر داستان را پیش می برد که نه تنها صدای زنان را بلکه صداهای دیگری که به نوعی لطمه دیده اند را به گوش می رساند.

درواقع از نقاط قوت نمایش چندصدایی بودن آن است که به درستی در داستان دیده می شود، هم صدای مظلومانه زنان و دخترکانی که جنگ همه شادمانی، خوشبختی و رهایی آنها را ربوده و هم صدای به ظاهر ظالمانه مردی که جنگ روح لطیف گره خورده به موسیقی او را به افسری خشن تبدیل می کند. مردی که پیش از جنگ، انگشتانش تنها برای انتخاب نت های موسیقی بر روی ساز حرکت می کردند اما پس از جنگ برای انتخاب قربانی روی ماشه اسلحه پر!

وجود مونولوگ ها و مخاطب قرار گرفتن مستقیم تماشاگران هم از جمله اتفاقاتی است که در این نمایش افتاده است که می تواند هم اتفاقی تهدید کننده باشد و یا در عوض یک نقطه قوت؛ چرا که شاید در نگاه اول برای مخاطبین کمی عجیب و معذب کننده باشد، اما ممکن است صداها را قابل باور و لمس تر بکند، به ویژه وقتی شخصیت های داستان مخاطبین را مورد سوال و تامل قرار می دهند، مانند شخصیت افسر که از ابتدا این سوال را می پرسد: «شما از چی می ترسید؟» «مهم ترین انتخابتون توی زندگی چی بوده؟» و ذهن مخاطب را درگیر می کند که او هم ممکن است مورد انتخاب واقع شود و یا خود حتی دست به انتخاب زند.

با این تفاسیر می توان گفت که داستان و قصه پردازی از سیر درستی برخودار است؛ چرا که با طرح سوالاتی سعی در روایت درد مشترک شخصیت های داستان دارد و مخاطب را نه تنها تا انتهای نمایش بلکه پس از خروج از سالن، وادار به یافتن پاسخ و جستجوگری می کند. در کنار این نوع قصه پردازی، میزانسن و موسیقی هماهنگ با اجرا و به خصوص بازی های نزدیک به واقع بازیگران، نمایش را دلنشین تر میکند؛ چرا که تنها راه انتقال عمیق مفاهیم همراه با احساس در چنین داستانی از بازی های به جا و دقیق نشات خواهد گرفت.

فاطمه درخشان

گروه نقدهنرنت
لینک مطلب: https://www.honarnet.com/?p=6027
ممنونم از حضور و نقدتون خانم درخشان عزیز
۲۷ مهر ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
روایت ساده یک قاب اجتماعی
منتشر شده در هنرنت

نمایش «سه کیلو ۲۵۰ گرم» روایتی رئال از موضوعات اجتماعی دارد که بیان کننده شخصیت های مختلفی است که همه یک اشتراک دارند و آن تعلق به طبقه پایین جامعه که با مشکلات اقتصادی و پیامدهای اجتماعی آن دست و پنجه نرم می کنند.

داستان نمایش روایتی سطحی از روابط و مناسبات اعضای خانواده ای است که به دلیل مشکلات اقتصادی با هم درگیر و دچار چالش می شوند و پرده از یکسری حقایق برداشته می شود که همه حول موضوع اصلی یعنی تنگدستی و مشکلات اقتصادی شکل گرفته است.

در واقع تلاش می شود که بسیاری از معضلات اجتماعی نظیر فقر، بیکاری، اعتیاد، قاچاق، فاصله طبقاتی و حتی جنگ و خشونت در داستان به تصویر کشیده ... دیدن ادامه ›› شود و شخصیت های مختلفی توصیف شود اما به لحاظ روانشناختی و اجتماعی، پرداخت عمیقی به چشم نمی خورد.

سه کیلو ۲۵۰ گرم، در لوکیشنی ثابت و یکنواخت به اجرا در می آید که هیچ صحنه ای تغییر نمی کند و نورپردازی در آن وجود ندارد، اما دکور ساده و استفاده از المان هایی که جذابیت های بصری آن را دو چندان نموده است بازگو کننده لحظات تلخ و شیرینی است که داستان بر آن سوار است.

با این وجود، آنچه که بیش از هر چیز موجب می شود که گاهی روایت ساده و سطحی داستان در حین اجرا از یاد برود، بازی نزدیک به واقع و خوب بازیگران به ویژه آقای محمد نادری است. استفاده از بازیگر افغان در نقش شخصیت افغانستانی و بازی قابل تحسین وی و روایت زندگی اش در کنار شخصیت های دیگر داستان از نقاط قوت این کار است چرا که این شخصیت مانند شخصیت های دیگر داستان هم در موقعیت های طنز و کمدی و هم در موقعیت های غم انگیز حضور دارد و نشانی از تمسخر و یا تضعیف ملیتی دیده نمی شود.

سادگی داستان، چند لایه نبودن آن و یا تکراری بودن موضوع به راحتی بیننده معمولی را با خود همراه کرده و او را جز همذات پنداری، شاد و غمگین شدن با شخصیت ها، وادار به اندیشه و تامل بیشتر نمی کند. مخاطب با داستانی تکراری روبرو می شود که مانند بسیاری از قصه پردازی ها دارای شروع، نقطه اوج و پایانی قابل تصور است که تنها بازی واقعی بازیگران آن را جذاب و قابل تماشا می کند.

و همین روایت خطی، ساده و تک لایه بودن داستان ممکن است که رضایت مخاطب عامه را بیش از مخاطبان غیرعامه و حرفه ای تئاتر جلب کند و بر این اساس این نمایش جزو لیست علاقه مندی های تئاتربین ها نباشد. چرا که تماشاگر حرفه ای، علاقه دارد که با روایتی چند لایه روبرو شود تا با تامل بیشتر و رمزگشایی بتواند به لایه های پنهان و زیرین آن دست یابد.

فاطمه درخشان

گروه نقد هنرنت
لینک مطلب:https://www.honarnet.com/?p=5893
«قصه عشق، پارادوکس ماندن و جدایی»

به نظر می­رسد «عشق» احساسی عمیق، علاقه ­ای لطیف و یا جاذبه­ ای شدید است. با این وجود تعریف عشق بسیار دشوار است که باید آن را از طریق آنچه عاشقانه نیست شرح داد. این حس محدودیتی در موجودات و مفاهیم ندارد و می تواند در حوزه های غیرقابل تصور ظهور کند. این حالت با حس هایی مانند هیجان، عاطفه، زیبایی دوستی، انسانیت، دلبستگی و صمیمت و … تطابق دارد. اما سوال اصلی این است که چرا انسانها عاشق می شوند؟ چرا عمر برخی عشق ها طولانی و برخی دیگر کوتاه است؟ چگونه است که رابطه ای با عشق شورانگیز آغاز و تنفری انزجارآمیز به جدایی کشیده می شود؟

نمایش «زیبایی گاهی زن است» برداشتی آزاد از داستان «شب های روشن» است که روایتگر مناسبات عاشقانه ای از چگونگی آشنایی، دلبستگی و جدایی دو شخصیت زن و مرد داستان است. شخصیت مردِ داستان ظاهرا انسانی بی عاطفه، اهل تعقل و مطالعه، اما سرخورده‌ی اجتماعی و مأیوسِ فلسفی‌ است. فردی است که معتقد است نهایت عشق جدایی ست و تلاش می کند از آن دوری کند اما به نظر می رسد که گاهی نیز در این مسیر متزلزل ... دیدن ادامه ›› می شود.

ریتم آرام داستان،طراحی صحنه ساده و تاریک که با نورپردازی سعی می شود قطعات روایت به هم وصل شود، آن را به یک روایتی کند و گاهی کسالت آور تبدیل می کند. با این حال دیالوگ های دقیق و قابل تامل که گاه تبدیل به شوخی های قابل قبولی می شود در کنار فرم نمایش و استفاده از موسیقی زنده، آواز و صدای ضبط شده بازیگران نیم دیگر نمایش را جذاب تر می کند.

از قسمتهای برجسته که پس از متن نمایش و دیالوگ ها می تواند از نقاط قوت نمایش به حساب آید، موسیقی زنده آن است. استفاده از آلات موسیقی نظیر هارپ و هنگدرام که ترکیب نوای آنها، می تواند تداعی کننده ترکیب عقل و عشق باشد، انتخاب مناسبی است. اما سوالی که مطرح می شود این است که چرا از موسیقی زنده در اجرای یک نمایش استفاده می شود و کارکرد آن چیست؟ به نظر می رسد، طراحی و اجرای موسیقی زنده در تئاتر، کمک به هماهنگی حسِ کلی در طول اجرای نمایش و انتقال آن به مخاطب می کند. در واقع گاه موسیقی می تواند به جای کلام و دیالوگ و حرکت بازیگران در انتقال مفاهیم نقش مهمی ایفا کند با این قاعده که تناسب میان اجرا و موسیقی رعایت شود. اما در نمایشِ «گاهی زیبایی زن است»، موسیقی از اجرا فراتر می رود و در بخش هایی نیز با عدم تناسب میان حس منتقل کننده موسیقی و اجرا مواجهیم تا آنجا که دنیای خلق شده توسط موسیقی جدا از دنیایی است که از دیالوگ های بازیگران متصور می شود. شاید این اتفاق بدلیل اجرای اول نمایش بوده و امید است که در اجراهای بعدی مرتفع گردد.

از سویی این نمایش تداعی کننده فیلم «شب های روشن» ساخته فرزاد موتمن که آن نیز برداشت آزادی از داستان داستایوفسکی بوده است. در هردو این روایت ها در ظاهرِ امر، گویی با نمایشی روبرو هستیم توام با لحنی سرد و ریتمی آرام که روایتگر داستان رابطه عاشقانه ی داستایوفسکی است. شخصیت های داستان، انسان های بی نام و نشان هستند که گاه از طریق دیالوگ ها می توان اندکی به گذشته، ویژگی ها و تعلقاتشان به صورت اندک پی برد. بی زمانی و بی مکانی داستان گاه با صحبت از اشخاص و یا اتفاقات اجتماعی و سیاسی جاری از بین می رود و بیننده خود را در زمان حال تصور می کند، اما همچنان روح ناآشنایی و خلا زمانی و مکانی در طول داستان حس می شود.

از سویی فضای رمانتیسیم بر نمایش غلبه می کند و از سویی فضای واقع گرایی؛ گویی جدالی میان خیال و واقعیت وجود دارد که مدام تکرار می شود. با وجود نظریه های گوناگون درباره عشق و تحلیل روانشناختی، فیزیولوژیکی، فلسفی و اجتماعی آن، به نظر می رسد روابط انسانی بویژه پدیده عشق بسیار پیچیده است. اما به عقیده استرنبرگ که دیدگاه عشق به مثابه قصه را مطرح می کند، ما انسانها گرایش داریم عاشق کسانی شویم که قصه هایشان با قصه ما یکی یا مشابه است، نقش این افراد در قصه ها مکمل نقش خود ماست. این افراد از جنبه هایی مثل خود ما هستند، اما از جنبه های دیگر بالقوه از ما متفاوتند. اگر از سر اتفاق عاشق کسی شویم که قصه ای کاملا متفاوت داشته باشد، آن وقت است که هم رابطه و هم عشقی که زیرساخت این رابطه ست، وضعیتی متزلزل پیدا کند. و این اتفاقی است که در نمایش «گاهی زیبایی زن است» به چشم می خورد و تا اندازه ای تصورات، باورها و عقاید افراد راجع به عشق را مورد سوال قرار داده و آنها را به فکر وا میدارد.

فاطمه درخشان

گروه نقد هنر
لینک مطلب: https://www.honarnet.com/?p=5767
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
“هم نوازی اجرا و موسیقی ایرانی”
نوشته ای بر نمایش «من تاجی ام»
منتشر شده در هنرنت

آواز، به عنوان بخشی از موسیقی، نغمه ای است برای خوش کردن طبع آدمی و انتقال معانی و مفاهیم از حالات غم و اندوه درونی انسان تا مسائل و مصائب اجتماع، بی قید زمان و مکان؛ و همراهی این جلوه هنر انسانی با تئاتر می تواند تاثیر عمیقی در این انتقال داشته باشد. «من تاجی ام» مونولوگ هایی است برگرفته از زندگی دختر خزانه دار ناصرالدین شاه که از زبان ندیمه، گربه و صندوقچه جواهراتش روایت می شود. بنابراین، ساختار نمایش به گونه ای ست که شاید بتوان آن را در زمره تئاتر همراه با موسیقی یا همان تئاتر موزیکال از جنس ایرانی ... دیدن ادامه ›› قرار داد.

میزانسن به گونه ای تنظیم شده است که مونولوگها، حرکات هماهنگ و موزون بازیگران و تا حدودی دکور و نورپردازی به همراه قسمتهایی از قطعات موسیقی استاد بهارلو به وسیله سازهایی چون قانون و ویلون و … اجرا را دلنشین می کند. به همین دلیل است که روایتگری ِ بخشی از نمایش همراه با آواز ایرانی این اجازه را می دهد که از تئاتر موزیکال ایرانی سخن گفت. هر چند تئاتر موزیکال وابسته به مکان و منطقه ای جغرافیایی خاصی نیست، زیرا موسیقی یکی از مهمترین شئون هنر انسانی است که بیانگر تجربه احساسی عمیق و دل انگیز در هر زمان و مکانی است.

همراه کردن اجرا و آواز در نمایش به ویژه آواز ایرانی به طور هماهنگ نیازمند دقت نظرهای بیشتری است که پرداختن بیش از اندازه به یکی موجب نقصان در درگیری نشود، با این وجود می توان گفت که در نمایش من تاجی ام تا اندازه ای تلاش شده است چنین نقضانی آشکار نشود، اما در همان مدت زمان کمتر از پنجاه دقیقه ای قابل توجه است.

علاوه بر موسیقی، استفاده از المان های بصری نظیر تابلوهای نقاشی، که در مرز میان رئال و سورئال قرار دارند، راوی رنج و غم شخصیت های توصیف شده است. حکایت رنج زنان فارغ از هر زمانی بی تاریخ است. رنجی که راوی انسانی و غیر انسانی، پرده از آن برمیدارد: توران، ندیمه تاجی، ببری گربه تاجی و صندوقچه جواهر… همه خود را تاجی می بینند، آنقدر که با درد و رنج او و همه زنان داستان عجین شده اند. رنجی مداوم از تولد تا مرگ، همه زنانِ داستان را از هر طبقه و موقعیتی همراهی می کند. رنج زنان نه محدود به تاریخ است نه مکان و نه موقعیت و طبقه اجتماعی. رنجی که حاصل از به رسمیت نشناختن وی، فارغ از هر صفت جنسیتی و انسانی است، به مانند غل و زنجیری است که در هر دوره زمانی به اشکال مختلف به وی تحمیل شده است. این حس از طریق مونولوگها با ادبیات آن زمان، به خوبی بااحساس و قوی به مخاطب فارغ از جنسیت منتقل می شود. هر چند گاهی در برخی صحنه ها که زمانِ آواز بیشتر است و یا مونولوگ ها نیاز به زمان بیشتری برای رمزگشایی توسط مخاطبین دارد، موجب خستگی ذهنی و بصری شود، اما از جذابیت آن نمی کاهد.

انتخاب قطعات موسیقی و تصنیفی چون ناله دل ساخته استاد بهارلو، خود به تنهایی راوی خوبی از این داستان است. محتمل این اتفاق نیز ناشی از تاثیر دستگاه­های موسیقی ایرانی بر احساس و حالت عاطفی خاص در انسانند و این از نقاط تحسین برانگیز موسیقی ایرانی است. در کل همنشینی آواز و ساز ایرانی با اجرا در نمایش من تاجی ام، لحظات دلنشینی آفریده میشود و امید می رود، خلق چنین اثرهایی با قوت بیشتری ادامه یابد.

فاطمه درخشان

گروه نقد هنرنت: https://www.honarnet.com/?p=5610
با اشتیاق از شما فرهیخته ی گرامی دعوت میکنم که افتخار بدین تشریف بیارید نمایش مارو ببینید
ممنون از اعتمادی که میکنید
نمایش شکم
تا ۱۵ شهریور
هرشب ساعت ۱۸
تئاترشهر سالن قشقایی
۰۹ شهریور ۱۳۹۸
با کمال میل به دیدن اجرای شما خواهم آمد .
۱۰ شهریور ۱۳۹۸
باعث خوشحالیِ من و گروه اجرایی هستش
حتماً تشریف بیارید و نظرتون رو برامون بنویسید
۱۲ شهریور ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فاطمه درخشان (yasin.zoha)
درباره نمایش شپش i
نوشته ای بر نمایش شپش
منتشر شده در سایت هنرنت

این روزها گمان می رود، هر گروه تئاتری که از بازیگران ستاره، سلبریتی یا چهره برای نمایش استفاده نماید، از اقبال بیشتری برخوردار است؛ اما در این شرایط، اجرا بردن نمایش با بازیگرانی که نه تنها به نام و معروف نیستند بلکه تجربه اول آنها روی صحنه است، ممکن است در جذب مخاطب موفق نباشد. اما در نمایش شپش بازیگران به خوبی از پس نقش خود برآمده و توانسته اند با مخاطب ارتباط برقرار کنند. طبیعتا نمایشی که محصول کارگاه آموزشی و نتیجه تلاش بازیگرانی ست که اکثر آنان برای بار نخست در موقعیت یک بازیگر تئاتر روی صحنه می روند، قابل تحسین و تمجید است. وجود صحنه های خلاقانه از جمله اسلموشن ها و بازی های پرتحرک، نشان از کاری در سطح بالاتر از یک کارگاه آموزشی دارد. با این وجود لحظاتی از نمایش نیز وجود دارد مانند جیغ و دادها و دیالوگ های گاها سرسام آور که برای مخاطب آزاردهنده است، اما روی هم رفته چیزی از بازی خوب و پرانرژی بازیگران کم نمی کند و حاکی از این موضوع ست که آموزش بازیگران استادانه صورت ... دیدن ادامه ›› گرفته است.

با این اوصاف سوالی که مطرح می شود این است که نمایشنامه شپش از چه ساختاری برخودار است؟ وجود یک نمایشنامه با ساختاری درست از جمله مولفه های مهم در تاثیرگذاری هر نوع نمایش بر مخاطب است. نمایشنامه با ساختار درست شامل شیوه طرح مسئله، معناپردازی، توصیف یک یا چند واقعه که مخاطب بتواند با آن ارتباط برقرار کند، در کنار عوامل دیگر نظیر بازی های خوب، اکسسوری، کارگردانی و غیره می تواند موفق باشد.

به گفته کارگردان نمایشنامه برداشتی خاص از چند نمایشنامه آنتوان چخوف است، که به نظر می آید درگیر نگاه و سلیقه نویسنده شده است. هرچند که شپش مبتنی بر کمدی موقعیت و وابسته به موقعیت هاست که موفق هم بوده است، اما استفاده از شوخی های جنسی متعدد، الفاظ بد که در گذشته گاها در نمایش ها و فیلم ها موارد معدودی از آن دیده میشد، اما درحال حاضر هم فراوانی آن زیاد شده است و هم تنوع آن و در کنار آن شوخی ها و واژه های عامه پسند و غیره در دیالوگ ها و موقعیت ها از جذابیت نمایش کاسته و آن را به نمایش های عامه پسند و گیشه ای نزدیک می کند.

پس از دیدن نمایش ممکن است این سوال به ذهن مخاطب خطور کند که چه معنایی از این نمایش دریافت کرده است. و این مسئله ما را به این موضوع هدایت می کند که رسالت تئاتر چیست؟ آیا در کل تئاتر رسالتی دارد؟ آیا طرح مسئله کردن و پرداختن به آن و در کل حاوی معنا بودن، تنها متعلق به تئاتر و نمایشنامه های دراماتیک است؟ آیا تئاتر کمدی خارج از این ساختار است؟ آیا هدف تئاتر کمدی تنها سرگرم کردن مخاطب با توسل به انواع شوخی ها بدون هیچ گونه تلاش برای انتقال معنا و وادار کردن مخاطب به تامل، حتی برای زمانی اندک است؟

هر چند در شرایط امروز، از منظری اقتصادی، اقتصادفرهنگ خود از عوامل رشد، توسعه و بالندگی یک جامعه به طور کلی و فرهنگ و هنر، به طور جزئی می باشد؛ بنابراین موفقیت در گیشه نیز یکی از مولفه های مهم موفق بودن یک نمایش است. اما تئاتر به عنوان یکی از جلوه های اصلی هنر، دارای ذاتی اخلاقی و فرهنگی است. بر اساس این ضابطه، معیار موفقیت یک نمایش، در کنار همه عوامل سازنده آن، انتقال سرمایه فرهنگی هم به اجزای انسانی خود و هم به مخاطب است. مخاطبی که برای فارغ شدن از دنیای شلوغ و پرمسئله مدرن، از میان انواع سرگرمی ها و برنامه های فراغتی و تفریحی، تئاتر را برای فراغت خاطر خود برگزیده است، طبیعتا مخاطب عامه نیست و انتظاری بیش از یک نمایش تنها برای گذران وقت خود دارد. وقتی از لذت دیدن نمایش سخن به میان می آید، منظور لذت از همه اجزای ساختاری یک نمایش است، از اکسسوری، بازی ها، موسیقی، کارگردانی، سالن استاندارد و از مهم تر محتوای آن نمایش است.

به نظر می آید، نمایشی می تواند مخاطب را با خود همراه کند، چه در حین نمایش و مهم تر از آن بعد از نمایش، که بر سرمایه فرهنگی مخاطب که از جنس معرفت است بافزاید، چه با لحظه ای تفکر تا انتقال معنایی عمیق از زندگی، حتی در ژانر کمدی…

فاطمه درخشان

گروه نقد هنرنت: https://www.honarnet.com/?p=5555
مینا، مسعود جعفریان و مرتضی سلیمى این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
«وعده ی رویای آزادی»
منتشر شده در هنرنت

نمایش لولیتا با به تصویر کشیده شدن زندگیِ دخترِجوانِ ۱۳ ساله ای که درگیر رابطه با مردی است که به نظر می رسد از او سواستفاده کرده، آغاز می شود، اما در نهایت با سقط بچه که لحظه سیاه و خونینی برای دختر است این رابطه به پایان می رسد؛ در حالیکه شروع داستان از این لحظه تلخ و خونین آغاز می شود.

با توصیف اولیه لولیتا در ابتدا این تصور به ذهن می­ آید که نمایش، داستانی است مقتبس از لولیتای ناباکوف، هر چند به نظر می رسد که گریزی به موضوع رمان لولیتا هم می تواند باشد، اما در ادامه مفاهیم بسیارِ دیگری به تصویر کشیده می شود که حاکی از مسائلی است که انسان ها با آن دسته و پنجه نرم می کنند؛ مسائلی که سر منشا آن، نابسامانی ها و آشفتگی های دوره مدرن است. صحنه آغازین ازدواج با سر منشا تحولات و صحنه پایانی سلاخی سرمنشا تحولات، گویای این موضوع در نمایش است. بنابراین لولیتا می تواند نماد رهایی از کابوس های بشری و دستیبابی به آزادی باشد.

لولیتا نسخه ۱۲، روایتی است در بستری فراواقع گرا ... دیدن ادامه ›› (Surrealism). بر اساس این رویکرد، رویاها و ناخودآگاه (فرویدی) می تواند راهی برای دستیابی به خود واقعی انسان باشد. توجه به رویاها، عبور از مرزهای پذیرفته شده فرهنگ، پنهان نکردن احساسات و شکستن مرز ممکن و ناممکن از مولفه های مهم فراواقع گرایی است. به عقیده ادگار و سج وی، در رویکرد فراواقع گرایانه، که جنبشی هنری- اجتماعی است، گرایشی به ایجاد دگرگونی در زندگی روزمره از طریق آشکارسازی امر شگفت انگیز و تصادفیِ عینیِ نهفته در نظمِ ظاهریِ واقعیت وجود دارد. هدف این دگرگونی و آشکارسازی آزادی بشریت از هر آنچه که او را اسیر می کند، است.

بندهایی که انسان را به اسارت می کشد، در نمایش، در قالب کابوس آدم ها در ابتدایی ترین نیازهای بشری، نشان داده می شود. کابوس آشفتگی های روانی و جنسی، عشق، ازدواج، معاش، شغل، مسکن، تحصیل، مهاجرت، محبوبیت و در نهایت آزادی که در دنیای امروز در لباس دموکراسی درآمده، کابوس هایی است که انسان ها را به بند کشیده است. و لولیتا آنکه خود پای در این بندها داشته است، وعده رهایی و آزادی از کابوس های تلخ بشری را از طریق آزاد شدن نیروهای پنهان روح انسان، می دهد. آزادی بزرگترین وعده انسانی است. «آزادی فرزند شرایط است، چون آزادی هر کسی بند بقیه است… برای آزادی باید بها داد و بهای آن قانون است و چون قانون خواست مشترک است پس مقدس است و غیرقابل تغییر». و قانون، مشروط کننده آزادی، بهترین راهِ مشروع ِدر بند کشیدن آزادی بشری. اما وعده های لولیتا نیز چون از مسیر همان وعده های دنیای مدرن می گذرد، و خود را حق معرفی می کند، نمی توانند پایان دهنده درد و رنج انسان ها گردد. کابوس هایِ با پلک جای خود را به کابوس بدون پلک می دهد…

در نمایش لولیتا نسخه ۱۲، بازنویسی شده ۱۱ نسخه قبلی این نمایشنامه، بازی ها و فیزیک بازیگران از نمایش و دیالوگ ها که گاه نامفهوم است پیشی می گیرد. عدم تعین زمانی و مکانی، کاراکترها و موقعیت های نامعلومِ رویاگونه، دیالوگ های مقطع و بدون پیوست، که از ویژگی سبک های سورئال است، مخاطب را دچار سردرگمی می کند. سردرگمی ای که در رویاها و کابوس های کاراکترهای مبهم وجود دارد به نوعی به مخاطب نیز منتقل می گردد. اما با این وجود، مخاطبین نمایش هر یک می توانند به حسب پیش زمینه خود خوانش های متفاوتی از نمایش داشته باشند؛ ویژگی گشودگی نمایش های سورئال همانگونه که رولان بارت می گوید، می تواند مخاطب را به بازآفرینی متن و لذت خوانشی ازاد ترغیب کند.

فاطمه درخشان

لینک مطلب در هنرنت: https://www.honarnet.com/?p=5208